.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

على و قرآن

قرآن هم امام است و فرمان امامت از آن برمیخیزد که برخاسته از علم خداست و بیانگر مشیت و حکمت و قدرت خداوندى کتابى که لفظ و مفهومش هر دو آسمانى است و از جایگاه علم و اراده الهى پدید آمده و معجزه جاویدان محمد ( ص ) و اسلام است .

کتابى راهنما و هدایت‏گستر که فرمانهایش ارزنده و جاوید است ( فیها کتب قیمة ) 1 و با قاطعیت حق را از باطل جدا میکند

-----------
( 1 ) سوره بینه آیه 4

و هرگز بیهوده نمى‏گوید انه لقول فصل و ما هو بالهزل 1 سخنى که از روى رسائى و عدل بیان شده و کلمه خداست که به مرحله اتمام و تکامل ادیان و کتب آسمانى رسیده و هرگز در آن دگرگونى پدید نیاید و گفتارى جاویدانست و تمت کلمة ربک صدقا و عدلا لا مبدل لکلماته و هو السمیع العلیم 2 على از هر کس بیشتر به این کتاب آشناست زیرا همیشه در کنار پیامبر بوده و آبشار وحى که بر جان پیامبر فرود مى‏آمده روح او را سیراب میکرده است و پیامبر فرماید یا على آنچه من بینم تو مى‏بینى و آنچه من میشنوم تو مى ‏شنوى .

على همچنانکه قرآن را مى‏ شناخته نه تنها بفرمانهایش بهتر از هر کس عمل میکرده که خود نمونه عالى تجسم حقایق و عملى قرآن بوده است و پیامبر ، او را همراه قرآن شمرده است که هرگز این دو امام از هم جدا نمیشوند تا در کوثر بر او درآیند .

اینجاست که على ، قرآن را بدرستى و شایستگى مى‏ستاید و مردم را بانجام فرمانهاى آن برمى ‏انگیزد و چنین میفرماید .

« کتاب خداوند در میان شماست ، سخنگوئى که از سخنورى باز نمى‏ماند و بنائى که هرگز پایه ‏هایش ویران نمیگردد و پیشواى

-----------
( 2 ) طارق 14

-----------
( 3 ) انعام 116

پیروزى که هیچگاه یاورانش شکست نمى ‏خورند » 1 على از ابدیت قرآن سخن میگوید ، زیرا نمودار علم و اراده لا یزال است و پایندگى در حقیقت او نهفته است ، نغمه‏هاى حیات بخش آسمانیش همیشه در دلها و جانهاى مردم آگاه طنین دارد و بناى استوارى است که بهمه انسانها پناه میدهد تا در سایه ‏اش به کمال و آرامش زیست کنند و توفان حادثات را در ارکان نیرومندش راه نباشد تا در هم فرو ریزد و پناهندگانش را بنابودى سپارد .

کتاب پیروزى است و رمز عزت و چیرگى و پایندگى و کرامت در فرامین آن آشکار است و یاوران و پیروان راستین آن هرگز بخوارى نگرایند و از پایگاه چیرگى بشکست و ناتوانى نیفتند .

على مردم را بکتاب خدا میخواند و درباره قرآن چنین مى ‏سراید .

« بر شما باد که بکتاب خداى روى آورید ، که آن ریسمان استوار است و فروغ آشکار ، و شفاى سودبخش و سیرابى تشنگان و نگهبان پناه‏آوران و رهائى راه‏جویان ، هرگز بکژى نیفتد تا راستش کنند و از آهنگ هدایت بدور نمى ‏افتد تا از آن دست بر دارند هر چه آیاتش را بخوانند و بشنوند کهنه نمیشود ، هر کس به منطق آن سخن گوید راست است و هر کس بفرمانش رفتار کند پیشرو

-----------
( 1 ) خطبه 133 نهج البلاغه

است » 1 قرآن ریسمان استوار خداوندى است که سوئى از آن در دست مردم است و سوى دیگرش در دست تواناى خدا و هر که بدان چنگ زند از تکان و ترس و پراکندگى و دغده برهد ، ریسمان یگانگى و پیوند همگانى است که خداوند فرمود و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا 2 رمز یگانگى امت و راز هماهنگى مردم است که همه انسانها را به یک سوى فراهم آورد و بدلها پیوند و پیوست و الفت بخشد و ترک و رومى و هندى و عرب و عجم را یک کاسه کند و امتى یگانه و زنده و آگاه و نیرومند و پیشاهنگ بوجود آورد .

فروغى آشکار است و نور خداست که از مکمن نور آسمانها و زمین در چراغدان هدایت میدرخشد تا انسانها را از تاریکى جهل و جور و شرک بروشنائى آگاهى و عدل و یکتاپرستى رهنمون شود که خداوند فرمود :

کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس من الظلمات الى النور 3 یعنى اى پیامبر این کتاب را بر تو فرو فرستادیم تا مردم را از تاریکى‏ها بسوى نور بیرون برى .

بیماریهاى روحى انسانها را شفا مى‏بخشد و داروئى اخلاقى

-----------
( 1 ) خطبه 155 نهج البلاغه

-----------
( 2 ) آل عمران 199

-----------
( 3 ) آیه اول سوره ابراهیم

است که مرضهاى سهمگین ستیز و حسد و خودکامگى و تباهى و کجروى را درمان مى ‏کند تشنگان را سیراب مى‏کند که سرچشمه حیات است ، چشمه‏اى که از مکمن حیات قیومى برمیجهد و هرگز خشک نمى‏شود و کشتزار تشنه و تفتیده دلها را سیراب مى‏سازد و مزرع سبز فلک انسانیت را همیشه تر و تازه نگهمیدارد نگهبان پناه‏آور است آنکس که بریسمان عنایت و هدایتش چنگ زند هرگز نلغزد و نیفتد و نمیرد و هر کس براى رهائى از ستم و تجاوز و تباهى بدامان حمایتش درآویزد بناروائى و ناگوارى گرفتار نگردد .

کتابى است که خداوند ، نگهدارى او را تضمین فرموده و دست نابکاران را از تجاوز بمقام والایش بازداشته ، پس کسى را توان تحریف در کلامش نیست ، تا چون دیگر کتب مذهبى بکجى افتد و نیاز براست کردن داشته باشد ، بلکه محفوظ است و راست است و روشن و ایمن از هر کجى و خیانت و تحریف قدرتمندان را در طول روزگار توان آن نیست که این کتاب را از سیر هدایتش منحرف کنند و مردم را از آن برهانند ، بلکه همیشه هدایتگر است هدایت در صراط مستقیم بسوى کمال انسانى و اوج مطلق بى‏کران معنوى و این از معجزات قرآن است که هر چه آنرا بخوانند و بشنوند خسته نشوند و کهنه‏اش ندانند بهترین کتابهاى ادبى جهان که پدیده نبوغ بزرگترین هنرمندان و متفکران انسانى است پس از چند بار خواندن کهنه میشود

و رغبت مردم از آن بپایان میرسد ولى آهنگ روحنواز قرآن و این ترانه حیات‏بخش و هدایتگر آسمانى آنچنان دلنواز و روح‏پرور است که هرگز به اندراس و کهنگى نمى‏گراید و هر بارش که بخوانند گوئى همان لحظه از آسمان فرود آمده است ، علامه اقبال لاهورى گفت قرآن را چنان بخوان که گوئى بر تو نازل میشود .

موج معنویش تار دلها را بنوا مى‏افکند و جانها را گرم و روشن مى‏سازد و اندیشه‏ها را برمیانگیزد و نشاط و روح و شادابى و امید مى‏بخشد و گاه چنان مى‏ترساند که بند از بند انسان بتکان مى‏اندازد و حیات پدید مى‏آورد . . . و زندگى و عشق مى‏آفریند زیرا روحى است که از امر خدا برخاسته ، نغمه‏اى است ماورائى ترانه‏اى است بهشتى آهنگى است جاودانى ، سخنى است برتر والاتر و عالیتر که کتاب مبین است و کلام خداست و من نمى‏دانم و نمى‏فهمم که چه میگویم و چه بگویم ، آخر این خداست که با همه جلال و شکوه و کبریاگى و قدرت و اراده و مشیت و خشنودى و خشم با همه صفاتش و ذاتش که خودش ، همان ذات و عین و نفسش جل جلاله با آنهمه کبریائى و عظمت وجود و جبروتش با انسانى ناتوان سخن میگوید و این آنچنان معجزه‏اى است که بدرک هیچکس نیاید و کس نتواند که معجزه این فرود را دریابد که اگر همه کرات آسمانى و کهکشانهاى بى‏کران هستى را با همه بزرگى در کاسه‏اى سفالین بگنجانند این معجزه در برابر معجز آنکه سخن خدا در قالب حروف الفبائى درآید هیچ است آرى حرف الفبائى همچون ، الم ، الر ، حمعسق ، کهیعص ،

ق ، ن ، و . . . خدایا از اینهمه وحشت و دهشت بتو پناه میبرم و باز على بسخن مى‏ایستد و قرآن را بدرستى مى‏ستاید و مردم را بفرمانبریش میخواند و چنین میفرماید :

« بدانید که این قرآن ، اندرزگوئى است که هرگز خیانت نمى‏کند و راهنمائى است که مردم را بگمراهى نمى‏کشاند و سخنگوئى است که دروغ نمى‏گوید ، هر کس با این کتاب همنشین شد هدایتش افزایش مى‏یابد و نابینائیش کاهش مى‏پذیرد و بدانید که پس از قرآن براى کسى نیازى نمى‏ماند و بیش از آن کسى از هدایت بى‏نیاز نیست ،

دردهاى خود را به نسخه شفابخش آن درمان کنید و در ناگواریها از آن یارى بخواهید زیرا این کتاب ، بزرگترین دردها را که نفاق و کفر و ستمگرى و گمراهى است درمان میکند ، خدا را از راه آن بخوانید و بدوستى و پیروى قرآن بخدا رو آورید و آنرا وسیله نیازبرى بمردم قرار ندهید ، زیرا هیچ دستاویزى چون آن ، بندگان را بسوى خداى رهبرى نمى‏کند ، و بدانید قرآن شفیعى است که شفاعتش پذیرفته مى‏شود و گوینده‏اى است که گفتارش براستى شنیده مى‏شود و هر کس را که قرآن شفاعت کرد شفاعتش را مى‏پذیرد و هر که را که قرآن بزشتکارى معرفى کرد ادعاى آن درباره‏اش تصدیق میشود ، و در قیامت ، فریادگرى چنین فریاد مى‏زند ( آگاه باشید که هر کشاورزى گرفتار کشت و نتیجه عمر خویش است مگر کشاورزان قرآن ) پس از کشتکاران کشتزار و پیروان فرمان قرآن باشید و از راه اطاعت آن بخدا راه جوئید و خویشتن را به اندرزهاى آن پند دهید و به اندیشه‏هاى

نارساى خویش تکیه نکنید و هوسهاى خود را در برابر قاطعیت قرآن ، خیانتکار بدانید » 1 پس قرآن ، کتاب اخلاق است که بمردم پند میدهد ولى چون مکاتب اخلاقى پیشینیان و متاخران نیست که بجهل یا غرض بمردم خیانت کند و ملاکى راستین براى شناخت خیر و شر نشناسد و حقایق را وارونه نشان دهد و تباهى برانگیزد و کتاب هدایت است که مردم را بسوى کمال رهبرى میکند ولى نه چون آئین‏نامه‏ها و نظامنامه‏هاى مکاتب بشرى که گمراه‏گرى آغازد و براى خلق ، سرگردانى ببار آورد و سخنگوئى راستین است که در گفتارش کژى و ناراستى پدید نیاورد زیرا سخنش گفتار خداست و خداوند از دروغگوئى منزه است ، حکمتى بالغه و استوار است که کتاب حکیم و گفته خداى حکیم است ، پس آموزنده است و راهنماست که بر هدایت مردم بیفزاید و به آنها بینش دهد و کوردلى براندازد و نیاز مردم را در رسیدن بمقصد عالى انسانى برآورد و بیماریهاى دردناک و کشنده آدمى را شفا بخشد دردهائى جانکاه و خانمان‏برانداز و جامعه‏سوز همچون نفاق که شخصیت واحد آدمى را بتجزیه کشاند و چند چهره و بدخیم و زشترویشان سازد و کفر که پرده جهل و جور بر آئینه دل اندازد و بین خلق و خداى جدائى افکند و انسان را از حرکت بسوى خداى بازدارد و به آغوش سرد و بویناک و خطرمند اهریمن اندازد و ستم که جامعه را بنابودى کشاند

-----------
( 1 ) خطبه 175 نهج البلاغه

و نظام اجتماع از هم بگسلد و استخوان ناتوانان را لگدکوب تجاوز ستمکاران سازد و گمراهى که منشاء جهل و مرگ و سیه‏بختى است و بشر را از سیر الى اله باز دارد و در پرتگاه ضلالت بیندازد و بکشد و همه این دردهاى مهلک را قرآن با آموزشهاى آسمانى خود درمان بخشد و انسانى راستین و ره یافته و یکتاپرست و دادگر بوجود آورد و تنها با این کتاب است که میتوان بخدا راه یافت و بمطلق سعادت رسید و به اوج تکامل عروج کرد و دیگر آنکه قرآن شفیع است و از پیروان خود شفاعت میکند و گفتارش را خداوند در قیامت مى‏پذیرد ، نه آنکه با تعبیر غلطى که ما از شفاعت مى‏کنیم ، قرآن کریم با همه پاکى و دادگرى و ستودگیش بیاید و هر ناپاک و تبهکار و ناستوده‏اى را بخاطر اینکه او را خوانده یا بگردن آویخته یا در زیر بالش خود قرار داده است شفاعت کند و به بهشت برد ، بلکه شفیع بمعنى جفت است و هر کس که در دنیا با قرآن جفت شود و روش خود را با فرمان آن هماهنگ کند و قرآن در دنیا او را بشفاعت و هم‏آهنگى خود بپذیرد در آن دنیا نیز شفاعتش کند و بحیات پاکیزه ابدى رهنمونش باشد و قرآن به کشتکاران دنیا آئین کشت یاد میدهد که ( الدنیا مزرعة الاخرة ) و هر کس بذر هر عملى را که در دنیا بکارد در عقبى فرآورده‏اش را بدست آورد پس همه کشتکاران دنیا زیانکارند و در آخرت جز خس و خاشاک و میوه‏هاى تلخ و زهرآگین چیزى بدست نیاورند مگر آنانکه کشتکاران قرآنند و بدستور و هندسه قرآنى بذر عمل شایسته را مى‏پاشند و بهره و ثمره نیکوى آن را در دیگر جهان بدست مى ‏آورند

پس باید از دستور آن الهام گیریم و باندیشه‏هاى ناتوان و نارساى خود تکیه نکنیم و بدانیم که آرا و خواستهاى ما ، خدشه‏دار و کج و ناساز و نارواست و تنها در پرتو آموزشهاى قرآن میتوانیم راه یابیم و بمقصد رسیم و زنده مانیم و به ابدیت پر کشیم .

على ( ع ) باز هم مردم را به قرآن میخواند و فریاد برمى‏آورد و فرمان میدهد و با ندائى که در رزوگاران حال و آینده طنین مى‏افکند چنین میگوید :

« و خداوند پاک ، مردم را به هیچ کتابى بمانند قرآن اندرز نداد زیرا آن ریسمان استوار خدائى و راه راست اوست ، شادابى نوبهاران دلها و سرچشمه زائیده دانشهاست و دلها را روشنائى و فروغى جز به پرتو قرآن نیست » 1 در اینجا قرآن ، هم اندرزگو است و هم ریسمان ، هم راه است و هم بهار و هم چشمه و هم روشنائى و سخن ، سخن على شعر نیست که واژه‏هائى را ردیف کند و چون دانه‏هائى بنظم کشد و تخیل را در تلفظ مهار کند ، بلکه سخن امام دور از شعر و خیال و مبالغه است زیرا گفتارش حکیمانه است و اگر الفاظ بشرى قالبهاى دیگرى هم میداشت باز هم باستخدام امام درمى‏آمد و براى بیان حقیقت قرآن بکار گرفته مى‏شد ، اندرزهاى قرآن ، بیدارگر فطرت پاک بشرى است و نشانگر قانون هستى و سنت آفرینش ، معلم مکتب‏خانه نیست که

-----------
( 1 ) خطبه 175 نهج البلاغه

نصیحتى کند و بگوید که گوش دار و بهانه مگیر و بعد چوب تأدیب برکشد و دست و پا و سر و کله شاگرد را درهم کوبد و خشم گیرد و انتقام کشد بلکه اندرز قرآن در دو جناح بشارت و بیم صورت مى‏گیرد که بشارت و امید ، نیروى عظیم جنبش و حرکت انسانى بسوى رقاء و پیروزى است و بیم و توبیخ هم عامل ضد تباهى و آژیر بیدارگرى و مبارزه با توقف و کجروى است و این هر دو نیز قانون آفرینش و فرمان هستى است که نمودار دستاوردهاى نیکى و بدى است ، ایمان که گرایش به حقیقت ناپیداى هستى و مدیر و مدبر تکوین است و در راستاى جذبات مبدأ آفرینش قرار گرفتن و از نیروى لایزال ، کمک خواستن و به اوج کمال رسیدن و این همان استراتژى اصیل و راستین است که نه تنها انسان بلکه همه کائنات بسوى آن مقصد برین و والا آهنگ کمال مى‏کنند و عمل صالح ، همان تاکتیک پرتوانى است که انسانرا بسوى آن مقصد میکشاند و برمیجهاند و بالا مى‏برد و هر که باین دو حقیقت پیوست به بهشت جاودانگى که ستیغ رفیع معراج الهى و سدره المنتهاى علو پایگاه و پروازگاه بشرى است فائز میگردد و چنین انسانى ، انسان برین است و ابر انسان و بهترین آفریدگان که نتیجه ایمان و شایسته کاریش پاداشى است بزرگ از خداى بزرگ و بهشت عدن که جایگاه رویش بذرهاى شایستگى و جریان نیکیهاى ابدى است و سرانجام خشنودى خدا و دیدار خدا و به بى‏نهایت تاختن و جلوات خدا را دیدن و به اوج کمال معنوى رسیدن که قرآن فرمود :

ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه . جزاوهم

عند ربهم جنات عدن تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها ابدا رضى الله عنهم . . . 1 و برعکس آنها که به ایمان نگرایند و مانع عظیم کفر و عناد و بدکارى را بر سر راه تکامل خویش قرار دهند و نیروى راستین کمال‏یابى را در راه انحراف و تباهى بکار برند بگودال آتش افتند و همیشه در آن نشیمن آتشین بمانند و بدترین مردمان باشند .

که باز قرآن فرمود الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم خیر البریة 2 پس قرآن اندرزگوئى است که قانون عام عالم و سنت سترک آفرینش را بازگو میکند و گفتارش علم است و حکمت که هم نوید میدهد و هم بیم میرساند و نتایج کردار و پندار آدمى را نشان میدهد و انسان را در انتخاب راهش آزاد مى‏گذارد و قرآن ریسمان استوار و دستاویز گسست‏ناپذیر الهى است که هر کس بدان چنگ زند در آشوبها و فتنه‏هاى تکان‏دهنده روزگار ، بگودال نیستى فرو نیفتد بلکه هر لحظه بالاتر رود و از آتشهاى جنگ و حملات ناگواریها در امان ماند و وحدتى پیش آید توحیدى و گروهى پدید آید همگانى و همیشگى و این گروه همان است ، که واحده است و بخداى واحد میگراید و پراکندگیها رخت برمى‏بندد و یگانگیها پیش مى‏آید و ملتها

-----------
( 1 ) سوره بینه آیه 8

-----------
( 2 ) سوره بینه همان آیه

فراهم مى‏آیند و امت میشوند و این ریسمان همان قرآن است که امتى پدید آورد واحد ، از ترک و هند و روم و عجم و عرب از کرانه‏هاى اقیانوس آرام تا اطلس امتى گسترده از فروزشگاه خورشید تا غروبگاه آن و اینهمه ببرکت ریسمان قرآن بود و بیگانگان که از این یگانگى بهراس افتادند بدان اندیشه افتادند که این ریسمان را پاره کنند و اگر نتوانند از دست مردم بگیرند و آنها را بتارهاى عنکبوت به پیوندند تا دستاویزها بشکند و بگسلد و قرآنیان بچاه حیله دشمنان و استعمارگران افتند و در بازار جهان ببهائى اندک فروخته شوند و بزندان عذاب فرعونیان افتند و یوسفى متهم و بى‏خریدار شوند و قرآن راه راست است که هم مردم را بصراط مستقیم خواند و هم بکوشد تا خود انسانها هم‏راه شوند و این شگفت است که راهرو و راه هر دو یکى شوند و صراط مستقیم عینیت یابد چنانکه فرد واحدى هم از امت چون حائز همه امتیازات جمع شود و ابراهیم‏وار شاخص برتریهاى گروه شود خود به تنهائى نیز امت گردد پس قرآن راه راست است و برنامه حرکت در راه و امام امتى که پویاست و ایستا نیست و این امتیاز امت قرآن است که همچون مردم مادى‏گراى ، در زیر سقف ماتریالیسم متوقف نمى‏ماند و سقف را میشکافد و بر بام طبیعت بالا میرود و از آنجا به ماوراء طبیعت پرواز میکند و خدایش بسوى خویش میکشاند که ان الى ربک المنتهى و قرآن بهار دلهاست که دلها را بشکوفائى و تازگى و زیبائى و

ثمربخشى میرساند و از افسردگى و پژمردگى و مرگ و مهرگان و زمستان مى‏رهاند و مردمى میسازد که همیشه شاداب و پرنشاط و بارورند و باران وحى همیشه بر آنها مى‏بارد و تر و تازه‏شان نگه میدارد بدانسانکه چون سایر مردمان و جوامع نمى‏خشکند و نمى‏میرند و زردروئى و سقوط و نابودى ندارند و ببینید قرآن را که چگونه پیروانش را با گذشت چهار سده زنده نگه داشته و اگر در سوئى گروهى در برابر همان انحرافات بخاک افتاده‏اند ، گروهى دیگر بسوى دیگرى برخاسته‏اند و نشاط آغازیده‏اند و زنده شده‏اند و اگر خورشید بهارى اسلام در شرق غروب کرده همان خورشید از مغرب برخاسته و در دنیاى علم و تمدن و فرهنگ چهره قرآن درخشیده و پرتو افکنده و گرمى و فروغ بخشیده است .

و قرآن چشمه جوشان دانش است که هر روز دانشى نوین از آن برمى‏خیزد و آگاهى تازه‏اى بمردم مى‏بخشد چنانکه ژول لابوم فرانسوى که سى‏سال درباره قرآن پژوهش کرد و تفصیل الایات الحکیم را نگاشت گفت غربیان دانش را از مسلمانان آموختند و مسلمانان همه علوم را از قرآن فرا گرفتند و امروز هم باز قرآن مى‏جوشد و چشمه سارش که از آبشار الهام خداوندى مایه میگیرد هر روز حقیقتى تازه و شناختى نوین بمردمش مى‏بخشد و این چشمه هرگز نمى‏خشکد و در هر شب و روز و بهاران و خزانى همچنان جوشان و پویان و فیض‏بخش است و دلها را جز قرآن فروغى نیست که دیگر کتابها و مکتبها همچون قبسى شعله برافروختند و در برابر نسیمى فرو مردند و خاموش شدند

و خاکسترشان را باد حوادث بپراکند ولى قرآن همچون ماند مادام که زمین برمدار خورشید بگردد و انسان در زیر سقف این آسمان زیست کند ولى این حقیقت والا و راستین و مستدل را همه مسلمانان باید بپذیرند که قرآن مکتب است و مکتب را معلمى باید تا محتواى کتاب را بشاگردان بیآموزد و حقایقش را بشکافد و نمودار سازد و این کتاب صامت را بیانگرى ناطق لازمست تا از سوى او سخن گوید و با زبان و عمل و علم و اخلاق و شهادت و جهاد و پارسائى و بالاخره امامت کند بهمین جهت امام که عالم و عامل بقرآن و حکمت آموز فرمان محکم اوست چنین میفرماید :

« اگر از قرآن بخواهید تا با شما سخن گوید او بسخن نمى‏آید و این منم که از زبان او سخن میگویم و از حقایقش شما را آگاه مى‏سازم ،

بدانید که در قرآن دانشهاى آینده و اخبار گذشته آمده است ، درمان دردهاى شما و انتظام روابط شما در این کتاب است » پس زبان سخنگوى قرآن و بیانگر حقایق آن و آموزنده معارف و نمونه مجسم علمى و عملى این کتاب مبین امام است و جز امام کس نتواند که بژرفاى دقایق معنوى قرآن فرو رود و با غوص و غور و خوضى تمام گوهرهاى مفاهیمش را ببازار سعادت انسان آورد که قرآن را جز پاکیزگان مس و لمس نکنند و پاکیزگان همان خاندان

پیامبرند که خدایشان از پلیدى بدور داشته و بامتیاز پاکى و تطهیر ممتاز فرموده است .

و این على است که آهنگ جانفزاى قرآن را بهنگام نزول شنیده و علم کتاب در نزد اوست و فرزندان منصوب و منصوصش که پدیدگان این مکتبند و نازنینان این امت و آنهائى که میتوانند گذشته و آینده دور هم جمع میکرده و نظم و قرارى استوار مینموده است .

على و على

شناخت على کارى دشوار است و این وجود نامتناهى را کسى نتواند بشناسد و آنسان ذاتش افق انسانى را از هر سوى پوشیده که افکار و اوهام از شناختش بازمانده و هر کس از دیدگاه خویش او را بنحوى دیده است ، دوستانى او را بدانسان بزرگ شمرده‏اند که راه مبالغه پیموده و خدایش دانسته‏اند و اینان همان ( محب غال ) هستند و دشمنانش از راه کینه ، از سوى دیگر چنان در ستیز با او به پهلوى چپ افتاده‏اند که کافرش شمرده‏اند و آنان همان ( مبغض قال ) هستند و على هر دو گروه را ( هلاک شده ) دانسته است و براى شناخت على باید بسخن پیامبر توجه داشت که فرمود : ( یا على کسى تو را جز خدا و من نتواند بشناسد ) و ما براى شناخت این عنصر عظیم و بیکرانه و جاودانه باید او را از زبان خدا و پیامبر و خودش بشناسیم و از این دیدگاه والا بشناخت وجود ارزنده‏اش برسیم ، خدا در قرآنش بتکرار از پایگاه والاى على سخن بمیان آورده ولى او را بصفاتش شناسانیده نه بنامش ، تا ستیزه‏جویان نتوانند بقرآن محفوظ دست یازند ونام على را بردارند و بکتاب جاودانى اسلام خدشه و تحریفى روا دارند ولى آیات قرآنى در این باره بدان اندازه روشن است که جز به على بدیگر کسى نتواند مطابقت یابد ، على بهمراه رسول خدا و خود خدا سرپرست مؤمنان است که خداوند فرمود :

 ( همانا سرپرست شما خداست و پیامبرش و کسانیکه نماز را بجاى آورند و زکوة میدهند در حالى که رکوع میکنند ) 1 و چنین کسى جز على حتى بتصدیق مفسران عامه نمیتواند باشد و بجاى دیگر خداوند على را شاهد رسالت پیامبر میداند و کسى که به علم کتاب آگهى دارد 2 کتاب تشریع ، کتاب تکوین و کتاب انسان و اگر مرا هم اهل مبالغه ندانند کتاب مبین که مکنون و محفوظ است و علم غیب در آن نگاشته شده است زیرا همه اینها کتابند و على هم علم کتاب نزد اوست و این افاضه از جانب حق است که بنفوس پاک و زکیه و مستعدى چون پیامبر و على افاضه میشود از همه مهمتر که شرط اتمام نبوت و ابلاغ رسالت پیامبر ، اعلام امامت على است و اگر پیامبر در بیان امامت على تعلل ورزد بوظیفه پیامبرى خویش رفتار نکرده است 3 و چون در پهنه پرهیجان غدیر ، على بمقام رهبرى انسانى معرفى شد ، دین اسلام هم تکامل یافت و خداوند فرمود :

( امروز دین شما را کامل ساختم و نعمت هدایت را تمام کردم و به اینکه اسلام دین شما باشد خشنود شدم ) 4 على و همسر گرامیش و فرزندان والاتبارش خاندان رسولند که خداوند

-----------
( 1 ) سوره مائده آیه 61

-----------
( 2 ) رعد 44

-----------
( 3 ) مائده آیه 72

-----------
( 4 ) مائده آیه 6

پلیدى را از آنان برداشته و پاکیزه‏شان ساخته است و آیات فراوان دیگر که در شأن على آمده و گفتار کوتاه ما را گنجایش بیان آنها نیست و باید بکتابهاى مربوط مراجعه کرد گفتارى که پیامبر درباره على گفته آنقدر فراوان است که کتابهاى خاصه و عامه را پر کرده است و در هر جاى و هرگاه ، رسول اسلام درباره ایمان و عمل و علم و قضاوت على سخن گفته است ، یک ضربه شمشیر على در روز جنگ خندق از عبادت ثقلین ارزنده‏تر است ، على جان پیامبر و گوشت و خون و استخوان اوست ، على خلیفه و جانشین او حامل لواى علم اوست و نسبت به او به منزله هارون نسبت بموسى است و على صداى وحى را میشنود و فرشته‏اش را مى‏بیند و هزاران سخن دیگر از پیامبر که در صدها کتاب تفسیر و حدیث آمده و میتوان بتفاسیر مجمع البیان و برهان و المیزان و کتابهاى صحاح و احقاق الحق و الغدیر و عبقات و ینابیع الموده و . . . . مراجعه کرد ولى اسف اینجاست که هنوز على در دنیاى اسلام و متاسفانه در دنیاى شیعه هم بدرستى شناخته نشده و شخصیت والایش تحریف شده و هنوز هم گرفتار محبان غال و مبغضان قال است و اینهم نمودار شخصیت مظلوم على است که هنوز هم چهره آسمانیش در محاق جهل‏ها و جورهاست و ما شیعیانش هنوز بدرستیش نشناخته‏ایم و تا او را نشناسیم نتوانیم از او پیروى کنیم و تا پیریش نکنیم شیعه او نیستیمو بسعادت و فلاحى که در انتظار آنیم نمى ‏رسیم گروهى از مسلمانان سنى بى ‏انصاف ، على را در ردیف عثمان و سعد وقاص و عبد الرحمن بن عوف و خالد بن ولید جزء عشره بشره بحساب مى‏آورند در صورتیکه چه نسبت خاک را با عالم پاک ،على آن مرد بزرگ معنوى کجا و این گروه اشرافى و تجاوزکار و منحرف کجا ؟

قرنها بر منبرها به على دشنام دادند و ناسزا گفتند و فرزندان و پیروان راستینش را کشتند و بدار آویختند و بزندان افکندند ولى او پاینده‏تر و روشنتر و انسان‏سازتر و مقدس‏تر و اعجازگرتر و اعجاب‏انگیزتر باقیماند .

گروهى هم برایش شخصیتى اساطیرى و ذهنى ساختند و بعنوان دوستى ، داستانها و شعرها برایش پرداختند و بآسمانش فرستادند و از رهبرى مردم زمین برکنارش داشتند و از دسترس پیروانش بیرون بردند و شیعیانى موهوم ساختند ، ذلیل و بیچاره و جاهل که براى على نه تنها افتخارى نیافریدند بلکه دردها و اندوهها ببار آوردند .

شاعران از چشم و ابرویش سخن گفتند و از قد و بالایش و سیاهى مویش و سفیدى رخسارش و هزاران تغزل و تشبیب و این شعرها بدست درویشها افتاد و وسیله تکدى و مفتخوارى و دریوزگى و بیکارگى و موجب شرمسارى على .

نقاشان او را در کنار گنبد و بارگاهى زرین نشانیدند و دوتا شیر در کنارش خوابانیدند و شمشیرى دو سر روى زانویش نهادند ، یعنى على فقط اهل کشتار است و جنگ و بعد مسیحیانهم از آن عکس‏ها

کپیه گرفتند و قیافه‏اى زشت و بیرحم به او دادند و کلاه خود و زره و شمشیرى به او بستند تا بدنیا بگویند اسلام دین آدمکشى و قساوت است و اینهم امام مسلمانان است .

برخى صوفیان و گروهى عارف‏نما ، بنام او هو حق على گفتند و از خدایش بالاتر شمردند و دنبال هزاران فجایع رفتند و ناد على خواندند و نماز نخواندند و باز همان رسوم مسیحى و برهمائى را زنده کردند و توحید اسلامى را که على خودش قربانى آن بود لکه‏دار کردند و از مسجد به خانقاه رفتند و با اوهام دست بگریبان شدند .

برخى روضه‏خوانهاى بى‏سواد هم روى منبر رفتند و بعوض خواندن آیات قرآن و حدیث پیامبر و خطب نهج البلاغه شعر خواندند و قصه گفتند و على را بعوض رهبرى در محیط زندگى فقط دادرس شب اول قبر و سر پل صراط معرفى کردند و هر گونه گناهى را با وجود داشتن ولایت على ناچیز شمردند و شفاعت را وارونه معرفى کردند و مردم بیسواد را بگناهکارى گستاخ کردند و على را بعنوان آنکه بالا ببرند از مقامش پائین آوردند و با داستانسرائیهاى دروغ و بیهوده شیعه را گروهى خرافى و اوهام‏پرست معرفى کردند و بهانه بدست دشمنان دادند که بگویند شیعه‏ها مشرکند و مهدور الدم و احمدامین‏ها و موسى جاراله‏ها و فرید وجدى‏ها و شهرستانیها و . . . . تهمت‏ها بشیعه زدند و جنجالها براه انداختند که اگر مصلحانى همچون سید شرف‏الدین‏ها و علامه امینى‏ها و کاشف‏الغطاها نبودند معلوم نبود که چه سرنوشت‏هاى شومى بسراغ مکتب تشیع مى‏آمد

و ما میگوئیم چه بهتر است که على را از زبان و عمل و سیره و اخلاق و عبادت خودش بشناسیم و بشناسانیم و مکتب والاى تشیع را که خونبهاى على و فرزندان والا و شیعیان فداکار و راستین اوست احیا کنیم و بشریت را در پرتو این مکتب مقدس بسرچشمه ایمان و عدل و صلح و آزادى و تقوى و پاکبازى و انسان‏دوستى و همه مکارم اخلاقى رهبرى کنیم اکنون باید على را از زبان على و کتاب بزرگ و جاوید نهج البلاغه‏اش بشناسم و غبار جهل از چهره روشن آسمانیش بزدائیم ، اینجا سؤالى پیش مى‏آید و انتقادى که چرا على خود را ستایش کرده و بخودستائى پرداخته است مگر خودستائى در منطق اخلاق انسانى ، کارى غلط و تکبرآمیز نیست ؟

به این پرسش و انتقاد ، پاسخى بکر و زیبا میدهیم میگوئیم ، ما دو على داریم ، على فرزند ابیطالب و على امیر المؤمنین و امام المسلمین و حجة اله و ولى اله و این على فرزند ابیطالب است که على امیر المومنین را مى‏ستاید و این دو شخصیت در هم ادغام شده و على واحدى را پدید آورده که مرز آن غدیر است .

على فرزند ابیطالب همچون دیگر مسلمانان به امامت على امیر المؤمنین ایمان دارد و نخستین کسى است که به امامت خود معتقد است همچنانکه رسول الله هم به رسالت خود مومن است و اول المسلمین است و بمصداق ( آمن الرسول بما انزل الیه ) پیش از هر کس به پیامبرى خود ایمان آورده و در اذان و تشهد خودش هم شعار ( و اشهد ان محمد

رسول الله و عبده و رسوله ) را بزبان مى‏آورده و اگر چنین نمى‏کرده نمازش درست نبوده است .

على هم که خود را مى‏ستاید بنام امامى میستاید که خود به امامتش معتقد و معترف بوده است و بعلاوه از حق خویش دفاع میکرده است و دفاع از حق واجب است اگر چه این حق از خودش باشد .

على میگوید ( مقام من در سرپرستى و ولایت اجتماع بمانند محور بر سنگ آسیاست ) 1 چه تشبیه زیبا و مثل درست و رسائى .

آخر مگر نه این است که سنگ سنگین آسیا را محور آن مى‏چرخاند و محور هم بنیروى ریزش آب مى‏چرخد ؟ اینجا هم فقط امام است که میتواند سنگ رهبرى اجتماع را بچرخاند و توده‏ها را بمانند کهکشانها بر مدار عرش عظیم خلافت ، بدون هیچگونه انحرافى بگردش آورد و همچنانکه محور بنیروى فرو ریختن آب بحرکت مى‏آید امام هم بقدرت آبشار وحى آسمانى بحرکت مى‏آید و از فراز الهام آسمانى نیرو میگیرد و پیوندى همیشگى با وحى و علم و قدرت آسمانى دارد ، پس علم و قدرت امام از علم و قدرت لا یزال خدائى برمیخیزد و دیگر کس را پایه و مایه گردانیدن چرخ رهبرى امت نیست و این على است که چنین آگاهى و توانى را به اراده خداوندى کسب کرده است و نیز چنین میفرماید :

( از کوهسار وجود من سیلاب دانش فرو میریزد و مرغ اندیشه را یاراى پرواز بقله والا و بلند من نیست ) 2

-----------
( 1 ) خطبه شقشقیه نهج البلاغه

-----------
( 2 ) خطبه شقشقیه نهج البلاغه

و میدانیم که کوهستان ، آبها را از آسمان فرا میگیرد و از سینه خویش بکشتزارها فرو میفرستد و علم على هم از آسمان وحى خدائى که همان دانشهاى وافر قرآن است پدید مى‏آید و از انجا بکشتزار جانهاى مستعد انسانها سرازیر مى‏شود و جز مقام ولایت و خلافت الهى کسى توان آنرا ندارد که این بارشهاى پیاپى و فیاض را بدامان گیرد و از آن سیلابها روان کند و جانهاى پیاپى و فیاض را بدامان گیرد و از آن سیلابها روان کند و جانهاى تشنه انسانها را سیراب سازد و ستیغ این کوه بلند ، آنسان والا و رفیع است که مرغان تیزبال اندیشه هرگز نتوانند به اوج آن برسند و ارتفاع حیرت‏انگیزش را که سر در ابرهاى غیب فرو برده است دریابند .

على چنین اوج بیکرانى را دریافته و حق را دیده و بمقام یقین رسیده چنانکه میفرماید ( از آن روز که حق را دیدم در آن تردید نکردم ) و چنان حقایق روشن ماورائى براى او نمودار است که میفرماید :

( اگر پرده‏ها را از برابر دیدگانم بردارند بر یقینم افزوده نمى‏شود ) شگفت است که على از پشت پرده‏هاى طبیعت آگهى دارد و بجهان غیب دیده مى‏گشاید و بالاتر از این سخن اعجازانگیز على است که در پس پرده غیب بمقام شهود رسیده و چهره زیباى خدا را هم با دیده دل دیده است آنجا که میفرماید : ( خدائى را که نبینم نمى‏پرستم ) و در این پایگاه از مقام موساى کلیم هم بالاتر رفته است که درخواست دیدار خدا را کرد و پاسخ ( لن ترانى ) شنید .

على اگر چه پیامبر نیست ولى پیامبرگونه‏اى است که از رسالتهاى آسمانى آگهى دارد و از وعده‏هاى الهى آگاهست و رموز کلمات هدایت

را بخوبى مى‏شناسد و میفرماید :

( سوگند بخداوند که من از تبلیغ رسالتها و همگى وعده‏هاى آسمانى و کلمات تامه الهام پروردگارى آگاهم و درهاى حکمت و فروغ امر هدایت در نزد ما خاندان پیامبر است ) 1 خلافت و حکومت على ، امرى است الهى ، او رهبرى و پیشوائى را براى خود نمیخواهد و مقام ولایت را دستخوش امیال مردم نمیسازد بلکه از آنروى باین پایگاه والا علاقه دارد که مردم را بسوى خدا رهبرى کند و خشنودى خدا را در این راه بدست آورد بهمین جهت بمردمى که او را براى رسیدن بمقاصد ننگین مادى خود میخواستند فرمود :

( کار من با شما یکسان نیست ، شما مرا براى خود میخواهید و من شما را براى خدا پس مرا براى هدایت و تکامل خود یارى کنید ، بخدا قسم که حق ستمدیده را بستانم و بینى ستمکار را مهار کنم تا او را به آبشخور حق و عدالت بکشانم ) 2 على حتى یک لحظه از فرمان خدا و پیامبرش بى‏خبر نمانده و جان خود را در مهالکى هولناک براى گسترش آئین حق بخطر انداخته و تا آخرین لحظه حیات پیغمبر با او بوده است چنانکه میفرماید ( من حتى یک لحظه درباره خدا و پیامبرش تردید نکردم و جان

-----------
( 1 ) خطبه 119 نهج البلاغه

-----------
( 2 ) خطبه 136 نهج البلاغه

خود را در معرکه‏هاى خونین نبرد که دلاوران بزرگ بزانو درمى‏آمدند بخطر افکندم و این شجاعت را خداوند بمن ارزانى داشت و پیامبر در آغوش من جان داد و بهنگام مرگ روح مقدسش بر چهره من درخشید ) 1 شناخت على و فرزندان والاتبارش که مقام بلند امامت را حائز گردیده‏اند کارى بس دشوار است و جز مومنانى که قلبهاشان در آزمایش پروردگارى پیروز گردیده دیگرى نمیتواند حقیقت پایگاه آنانرا دریابد زیرا على راههاى آسمان هدایت را از راههاى زمینى مادیت بهتر میداند و میفرماید :

( کار ما و شناخت ما ، کارى سخت و دشوار است که بندگان مؤمن خدا که قلبشان در آزمایش خدائى پیروز گشته آنرا در مى‏یابند و گفتار ما در گنجینه امین دلهاى پاک نگهدارى میشود ، بیش از آنکه مرا نیابید آنچه از من میخواهید بپرسید که من راههاى آسمانها را از راههاى زمین بهتر مى‏شناسم ) 2 شگفتى‏آور است که على در همه ابعاد وجودش به آخرین مدرج کمال رسیده است در پایه اندیشه و علم آنچنانست که میگوید آنچه میخواهید از من بپرسید و براى پهنه بیکران علمیش مرزى نمى‏شناسد و در مقام روحى آنقدر بالا رفته که راههاى ماورائى و غیب را بهتر از

-----------
( 1 ) خطبه 188 نهج البلاغه

-----------
( 2 ) خطبه 231 نهج البلاغه

 

راههاى محسوس و مشهود طبیعى مى‏شناسد و در بعد جسمى و توان پیکرى هم آنقدر نیرومند است که میفرماید :

( اگر دشمن همه بلندیها و پستى‏هاى زمین را فراگیرد ، هرگز پشت بدشمن نمى‏کنم و بهراس نمى‏افتم ) و باز میگوید :

( اگر همه عرب بجنگ با من برخیزند از میدانشان روى برنمى‏گردانم ) و درباره نبردهاى قهرمانانه خود که موجب نابودى شرک و ستم و گسترش آئین اسلام گردید چنین میفرماید :

( این من بودم که سینه دلاوران عرب را بخاک انداختم و شاخهاى دلیرانشان را از بیخ برکندم ) 1 ولى همه این قدرتها و حکمتها و امتیازات را از خدا و پیامبرش میداند در یکجاى میفرماید شجاعتى که خداى بمن بخشید و در جاى دیگر خود را پرورده دامان پیامبر میداند و چنین میفرماید :

( شما میدانید که من با پیامبر چه خویشاوندى نزدیک و احترام و پیوند مخصوصى داشتم ، در آنزمان که کودک بودم مرا بدامان میگرفت و بسینه‏اش مى‏چسبانید و مرا در بسترش مى‏خوابانید چنانکه پیکرش را لمس میکردم و بوى خوش او را مى‏شنیدم و او غذا را بدهان من میگذاشت ، او هرگز دروغى در سخن و لغزشى در رفتار من نمى‏دیدید و من همچون بچه شتران همیشه بدنبالش بودم و هر روز پرچمى از خوى نیکو برایم برمى‏افراشت و مرا به پیروى آن فرمان میداد و من

-----------
( 1 ) خطبه 215 نهج البلاغه

هر سال با او در غار حرا بودم و او را میدیدم و جز من کسى او را نمى‏دید و در نخستین خانه‏اى که افراد آن به اسلام گرائیدند پیامبر بود و خدیجه و من سومین آنها بودم ، فروغ وحى خدائى را مى‏دیدم و رائحه رسالت را استشمام میکردم و پیامبر میفرمود : آنچه را من میشنوم تو میشنوى و آنچه را مى‏بینم تو هم مى‏بینى ، تو پیامبر نیستى ولى وزیر منى و تو بر خیرى و امام آنگاه چنین عرضه داشت بار خدایا من نخستین کسى هستم که بتو روى آوردم و دعوت پیامبرت را شنیدم و پذیرفتم و کسى جز پیامبر در نماز خواندن بر من سبقت نگرفت و به پرستش تو برنخاست ) 1 و بدیگر جاى على خود را در شمار صدیقان و ابرار و احیاگران سنت خدا و یاران بهشت بحساب مى‏آورد و میگوید :

( من از گروهى هستم که در راه خداى سرزنش ملامتگران را بهیچ انگاشتند ، چهره‏شان رخساره صدیقان بود و گفتارشان سخن نیکمردان ،

شبها را بعبادت آبادان مى‏ساختند و روزها روشنگر راه رهروان حق بودند ، بقرآن چنگ مى‏زدند سنت خدا و رسولش را زنده میداشتند بخود نمى‏بالیدند و خود را بالاتر نمى‏شمردند و فریبکار و تبهکار نبودند دلهاشان در بهشت بود و پیکرهاشان در تلاش عمل صالح ) 2

-----------
( 1 ) خطبه 234 نهج البلاغه

-----------
( 2 ) خطبه 234 نهج البلاغه

 

عمل صالح پایگاهى والاتر از حسنه دارد ، حسنه کارى عاطفى است که جنبه مهرورزى و انسان‏دوستى دارد ، همچون سیر کردن گرسنه‏گان و درمان بیماران و پناه دادن به بیخانه‏ها و پوشانیدن برهنگان که هر چند کارى است نیکو ولى سطحى است و فاقد سازندگى و هر انسانى در هر مذهب و مکتب به اینکار دست میزند ، خاصه گروه بهره‏مندان و سرمایه‏داران که براى اسکات هیجانات وجدانى خود ،

چنین کارهائى مى‏کنند و گاهى براى حفظ منافع شخص خویش و تسکین خشم محرومان ، دست و دلى میگشایند و پول سیاهى بدامان نیازمندى میریزند و نفسى براحت مى‏کشند و اگر هم مسلمان باشند و سرمایه‏دار نام انفاق بر آن میگذارند و غرفه‏هائى از بهشت براى خود آماده مى‏کنند که هم دنیا را داشته باشند و هم آخرت ، هم خلق را خشنود کنند و هم رضاى خدا را بدست آرند و هم مردم را بفریبند و هم خود و هم خدا را بخیال خود .

ولى عمل صالح ، تلاش است و سازندگى ، حرکت است و پیشرفت و پیشبرد اهداف انسانى که جامعه را بجنبش درآورند و استعدادها را برانگیزند و تجاوز را نابود کنند و امتى پدید آرند بى‏نیاز و بهره‏مند و برابر که نیازى به نیکوکارى و بذل و بخشش نداشته باشند و همگى بر سفره بى‏کران طبیعت بنشینند و یکسان و همسان و برابر از بهره‏هاى خدائى بهره گیرند اینجاست که جهاد و فداکارى و تلاش در کادر عمل صالح قرار میگیرد و آگاهى و بینائى و بیدارى را بوجود میآورد و مغزها بکار مى ‏افتد وناس به اصالت مى ‏افتد و طبقه‏ها از بین میرود و امت اسلامى ، یکپارچه و یک کاسه مى‏شود و ما مى ‏بینیم که در قرآن کریم ، همه‏جا ، عمل صالح مرادف با ایمان است و مؤمن کسى است که آنرا بجاى آورد و آنکس هم که عمل صالح کند مؤمن است و دیگر کس هیچ .

بهشت هم سرانجام و پى ‏آمد همان عمل صالح است یعنى ارتقاء بمقام لقاى خدا و دیدار حق و کسب جاودانگى و ابدیت و کسى تواند به این عرش برین معنوى پرگشاید که انرژیهاى پرتوانى از عمل صالح داشته باشد پس عمل صالح کار دست و زبان و فکر و پیکر است که دستاورد آن بجان و قلب میرسد و دل ببهشت میرود ، پیش از آخرت و آنکس که در این دنیا بهشت را بسازد در آن دنیا هم که پى‏آمد جریان حیات طبیعى است ببهشت میرسد ولى نه بهشت تکى بلکه بهشت همگانى و على بزرگترین مظهر و آیت ایمان و عمل صالح است که بزرگترین پایگاه عالى معنوى را احراز کرده است مقام خشیت و مقام رضا و برترین انسانیت کامل که قرآن مجید درباره‏اش میفرماید :

( آنها که ایمان آوردند وعمل صالح بجاى آوردند ، بهترین انسانهایند پاداش آنها در نزد خداست ، بهشتهائى هم که رودبارهاى رحمت حق در آن جریان دارد ، خدا از آنها خشنود است و آنها از خدا و این پایگاه کسى است که از خدایش بترسد ) ( خشیت ) خشیت پایگاه بلند ، دانایان و آگاهان است که على سرآمد آنهاست و قرآن میفرماید :

( آگاهان و دانایان از خداى مى‏ترسند ) .

نه آن ترس و وحشتى که بردگان از تازیانه و شکنجه اربابان داشته

 

باشند بلکه خشیت از مقام اعلاى کبریائى حق ، یعنى چنان دیدگاه دلشان باز میشود که خداى را در اوج عظمت و جلالش مى‏نگرند و از آنهمه حشمت و بزرگى ، سراسیمه میشوند و مقامى را درمى‏یابند که با درک ناتوانى مخلوق در برابر خالق عظیم و کریم بتکان و لرزه مى‏افتند و این است مقام والاى خشیت که هر کس بدانمقام نرسد جز پیامبران راستین حق و امامان بزرگوار و معصوم ، که على در راس آنهاست .

حال هر کس هر چند بخواهد براى على از روى خیال و وهم و گمان و اسطوره و داستان و شعر مقامى بسازد و بتراشد هرگز چنین مقام حقیقى و والائى را نمیتواند دریابد و آن آیه که در آخر سوره بینه است باتفاق مفسران خاصه و عامه در شأن على است که چون على از در مسجد وارد شد پیامبر فرمود : ( خیر البریه آمد ) .

على خدمات ارزنده‏اى را که براى ساختن انسانهاى برتر انجام داده بدرستى برمى‏شمارد و میفرماید :

( آیا من نبودم که بین شما بفرمان قرآن کریم که یادگار سنگین و گرانبهاى پیامبر است رفتار کردم و عترت پیامبر را که یادگار عملى هدایت نبوت است در میان شما گذاردم و پرچم ایمان را برافراشتم و شما را بمرزهاى پاکى و ناپاکى آگهى دادم و جامه سلامت و عدل را بر پیکرتان پوشیدم و سخنان حق را بر اندیشه‏هاتان گسترانیدم و خویهاى ستوده خویش را بشما نمایاندم ؟ ) 1

-----------
( 1 ) خطبه 86 نهج البلاغه

پس على ، هر دو یادگار پیامبر را نگهبانست هم قرآن را که به علم آن آگهى دارد و بفرمان آن بهتر از هر کس عمل مى‏کند و هم خاندان پیامبر از نژاد اوست و هر دو یادگار در او فراهم است و اوست که بچنین نیرو و امتیازى پرچم ایمان را برمى‏افرازد و مردم را از مزایاى عدل و سلامت و اخلاق و شناخت درستى‏ها و نادرستى‏ها و آگاهى‏ها بهره‏مند مى‏سازد على براى گسترش حق و نابودى باطل جنگاورى نیرومند است که بازوى پرتوان او براى درهم کوفتن قدرت کفر و ستم بحرکت مى‏آید و نیروى تبهکاران را درهم مى‏شکافد و در پهنه نبرد هرگز بسستى و ناتوانى نمى‏افتد و مردانه چنین مى‏گوید :

( بخدا سوگند من در پیشاپیش ارتش ایمان ، به پیش میراندم تا سپاه کفر را درهم مى‏شکستم و نیروى دشمن را تسلیم و رام مى‏کردم هرگز نترسیدم و خیانت نکردم و سستى نورزیدم بخدا سوگند که پهلوى باطل را در هم میشکافم تا حقیقت را از درون آن بیرون کشم ) 1 دلاورى على همچون نیرومندى قهرمانان افسانه‏اى تاریخ نیست بلکه توانمندى پیکر او از توانائى جان و ایمانش برمى‏خیزد و بهمین روى اعتمادى کامل بنفس خویش دارد و نیروى روح و پیکر را بهم مى‏آمیزد و از این روى بر سر معاویه که بر خلاف او از جهت قدرت روح و پیکر ،

هر دو ناتوانست فریاد میکشد و میگوید :

( مرا به پیکار میخوانى ؟ اگر راست میگوئى لشکرت را کنار بگذار و منهم

-----------
( 1 ) خطبه 103 نهج البلاغه

سپاهیانم را رها مى‏کنم ، و هر دو با هم درمى‏آویزیم و پیکار مى‏کنیم تا بدانى کدامین ما ، گناه بر جانمان چیره گشته و پرده بیخبرى در برابر دیدگانش آویخته شده است ؟

این منم ابو الحسن ، که در پیکار بدر ، جد تو و دائى و برادرت را بخاک و خون کشیدم و اکنون آن شمشیر همچنان با من است و با همان ایمان و نیرو دشمنم را دیدار مى ‏کنم من هرگز دین دیگرى بر نگزیده و پیامبر دیگرى را اختیار نکرده‏ام و همچنان بر سر همان ایمان و پیمانم من بر همان ایمانم که شما اکنون آنرا از دست داده و در روز نخستین هم به اجبار آنرا پذیرفتید ) 1 و بالاخره على از معجزه وجود خود سخن میگوید و صریح و روشن و قاطع از بینش غیبى و ماورائى خویش خبر میدهد ، زیرا او از زبان پاک پیامبر که مفتاح غیب است رازهاى نهانى و حادثات آتیه را شنیده و دانسته و بحق بینشى ماورائى یافته و اسرار پشت پرده ماده را دریافته است آنجا که میگوید :

( بخدا سوگند ، اگر بخواهم میتوانم بگویم که از کجا آمده‏اید و بکجا میروید و چه در سر و در دل دارید ولى میترسم که درباره من به پیامبر خدا کافر شوید ( مرا از او برتر بدانید ) ولى من اخبار آینده را بخاصان با ایمان خویش خواهم گفت سوگند به آنکس که پیامبر را بحق برانگیخت و او را از میان آفریدگان خویش برگزید من

-----------
( 1 ) نامه 10 نهج البلاغه

جز براستى سخن نمى‏گویم ، این اخبار آینده را پیامبر بمن آگهى داد و سرنوشت کسانیرا که هلاک میشوند و یا نجات مى ‏یابند بر من روشن ساخت و سرانجام کار خلافت را بمن خبر داد و هر سرنوشتى که بسر من مى‏آید در گوشهایم فرا خواند و مرا آگاه ساخت ) 1 اینها سخنان على بود درباره خودش و چه بهتر که ما عنصر بى ‏کرانه و جاودانه امام را از کلام خدا و سخن پیامبر و زبان خود على بشناسم و دچار اوهام و افراط و تفریط نشویم و شناخت على هم آنگاه ما را بکار خواهد آمد که شیعه بحق و پیرو راستین او باشیم و سعادت و فلاح هر دو جهان را دریابیم .

منبع :سلیت balaghah.net

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی