.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 16 - 20 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 16-به هنگام بیعت در مدینه

چون در مدینه با او بیعت کردند آنچه می گویم در عهده خویش می دانم، و خود آن را پایندانم، آن که عبرتهای روزگار او را آشکار شود و از آن پندپذیرد و از کیفرها که پیش چشم اوست عبرت گیرد، تقوی او را نگه دارد، و به سرنگون شدنش در شبهه ها نگذارد. بدانید که روزگار دگر باره شما را در بوته آزمایش ریخت، مانند روزی که خدا پیامبر شما را برانگیخت. به خدایی که او را به راستی مبعوث فرمود، به هم خواهید درآمیخت، و چون دانه که در غربال ریزند، یا دیگ افزار که در دیگ ریزند، روی هم خواهید ریخت، تا آن که در زیر است زبر شود، و آن که بر زبر است به زیر در شود، و آنان که واپس مانده اند، پیش برانند، و آنان که پیش افتاده اند واپس مانند. به خدا سوگند، کلمه ای از حق را نپوشاندم، و دروغی بر زبان نراندم که از چنین حال و چنین روز، آگاهم کرده اند هان ای مردم! خطاکاریها چون اسبهای بد رفتارند و خطاکاران بر آن سوار، عنان گشاده می تازند تا سوار خود را به آتش دراندازند. هان ای مردم! پرهیزگاری بارگیهایی را ماند رام، سواران بر آنها عنان بدست و آرام. می رانند تا سواران خود را به بهشت درآرند. از دیرباز حق و باطل در پیکارند و هر یک را گروهی خریدار. اگر باطل پیروز شود شیوه دیرین او است، و اگر حق اندک است، روزی، قدرت قرین اوست، اما کم افتد که بینی، آب رفته در جو است. (می گویم، زیبایی این سخن کوتاه نه چندان است که بتوان گفت، و بیننده و یا شنونده درماند که دری بدین زیبایی، که تواند سفت؟ و زیاده بر آن چه گفتیم، در فصاحت تا بدان پایه است که زبان در وصف آن درماند، و اندیشه آدمی خود را به ژرفای آن نرساند، و این نکته را که گفتم نداند جز کسی که در این صنعت بسی توسن فکرت راند، (و درنیابد آن را مگر مردم دانا.))

و از این خطبه است آن که بهشت و دوزخ را پیش روی خود بیند، آسوده ننشیند. مردم سه دسته اند: سختکوشی که رستگار است، جوینده ای که کندرواست و امیدوار است، تقصیرکاری که به آتش دوزخ گرفتار است. چپ و راست کمینگاه گمراهی است، و راه میانگین راه راست الهی است. کتاب خدا و آیین رسول آن را گواه است، و سنت را گذرگاه است، و بازگشت بدان جایگاه است. هر که دعوی کرد تباه گردید، و هر که دروغ بر بافت زیان دید، و هر که به پیکار حق گرایید دست به خون خود آلایید، و در نادانی مرد این بس است که نداند چه کس است. بنیادی را که بر پرهیزگاری استواراست چیزی نلرزاند، و کشتزاری که آب تقوی خورد، تشنه نماند. مردم! درون خانه خویش جای گیرید، و راه آشتی با یکدیگر را در پیش، و به توبه گرایید و جز پروردگار خود کسی را مستایید، و جز خود را ملامت منمایید.

خطبه 17-داوران ناشایست

در وصف کسی که داوری میان مردم را عهده دار شود و شایسته آن نباشد دشمن روی ترین آفریدگان نزد خدا دو کسند: مردی که خدا او را به خود وا نهاده، و او از راه راست به دور افتاده، دل او شیفته بدعت است، و خواننده مردمان به ضلالت است. دیگران را به فتنه دراندازد و راه رستگاری پیشینیان را به روی خود مسدود سازد. در مرگ و زندگی گمراه کننده پیروان خویش است و برگیرنده بار گناه دیگران، و خود گناهان خویش را پایندان. و مردی که پشتواره ای از نادانی فراهم ساخته، و خود را میان مردم نادان درانداخته. شتابان در تاریکی فتنه تازان، کور در بستن پیمان سازش میان مردمان. آدمی نمایان او را دانا نامیده اند و او نه چنان است، چیزی را بسیار فراهم آورده که اندکش بهتر از بسیار آن است. تا آنگاه که از آب بدمزه سیر شود، و دانش بیهوده اندوزد و دلیر شود، پس میان مردم به داوری نشیند و خود را عهده دار گشودن مشکل دیگری بیند. و اگر کار سربسته ای نزد او ببرند ترهاتی چند از رای خود آماده گرداند، و آن را صواب داند. کارها براو مشتبه گردیده. عنکبوتی را ماند که در بافته های تار خود خزیده، نداند که بر خطاست یا به حقیقت رسیده. اگر به صواب رفته باشد،ترسد که راه خطا پیموده، و اگر به خطا رفته، امید دارد آنچه گفته صواب بوده. نادانی است که راه جهالت پوید، کوری است که در تاریکی گمشده خود جوید. آنچه گوید نه از روی قطع و یقین گوید. به گفتن روایتها پردازد، و چنان که کاه بر باد دهند آن را زیر و رو سازد. به خدا سوگند، نه راه صدور حکم را دانسته است، و نه منصبی را که به عهده اوست، شایسته است. آنچه را خود نپذیرد علم به حساب نیارد، و جز مذهب خویش مذهبی را حق نشمارد. اگر حکمی را نداند، آن را بپوشاند تا نادانی اش نهفته بماند. خون بیگناهان از حکم ستمکارانه او در خروش است، و فریاد میراث بر باد رفتگان همه جا در گوش. گله خود را با خدا می کنم از مردمی که عمر خود را به نادانی به سر می برند، و با گمراهی رخت از این جهان به در می برند. کالایی خوارتر نزد آنان از کتاب خدا نیست، اگر آن را چنان که بایست خوانند، و پر سودتر و گرانبهاتر از آن نباشد، اگر آن را از معنی خویش برگردانند، و نه نزد آنان چیزی از معروف است ناشناخته تر و شناخته تر از منکر.

خطبه 18-نکوهش اختلاف عالمان

در نکوهش اختلاف رای عالمان دعوی نزدیکی از آنان برند، و او رای خود را در آن می گوید، و همان دعوی را بر دیگری عرضه می کنند و او به خلاف وی راه می پوید. پس قاضیان فراهم می شوند و نزد امامی که آنان را قضاوت داده می روند. او رای همه را صواب می شمارد. حالی که خدای آنان یکی است، پیامبرشان یکی است، و کتابشان یکی است این خلاف برای چیست خدا گفته است به خلاف یکدیگر روند و آنان فرمان خدا برده اند؟ یا آنان را از مخالفت نهی فرموده و نافرمانی او کرده اند؟ یا آنچه خدا فرستاد دینی است کاسته، و خدا در کامل ساختن آن از ایشان یاری خواسته؟ یاآنان شریک اویند و حق دارند بگویند، و خدا باید خشنود باشد از راهی که آنان می پویند؟ یا دینی که خدا فرستاده تمام بوده و پیامبر (ص) در رساندن آن کوتاهی نموده؟ حالی که خدای سبحان گوید: (فرو نگذاشتیم در کتاب چیزی را) و گوید: در آن بیان هر چیزی است. و یادآور شده است که بعض قرآن گواه بعض دیگر است، و اختلافی در آن نیست، و فرمود: (اگر از سوی خدای یکتا نیامده بود، در آن اختلاف فراوان می یافتند. ظاهر قرآن زیباست، باطن آن ژرف ناپیداست. عجایب آن سپری نگردد، غرایب آن به پایان نرسد، و تاریکی ها جز بدان زدوده نشود.

خطبه 19-به اشعث بن قیس

(که به اشعث پسر قیس فرمود. امام بر منبر کوفه خطبه می خواند، در سخن او جمله ای آمد، اشعث بر او خرده گرفت و گفت: این سخن به زیان توست نه به سود تو. امام نگاه خود را بدو دوخت و فرمود:) تو را که آگاهانید که سود من کدام است و زیان من کدام، که لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد. ای متکبر متکبرزاده، منافق کافرزاده! یکبار عهد کفر اسیر گشتی، بار دیگر در حکومت اسلام به اسیری درآمدی، و هر دو بار نه مال تو تو را سودی بخشید و نه تبارت به فریادت رسید. آن که کسان خود را به دم شمشیر بسپار دو مرگ را به سر آنان آرد، سزاوار است که خویش وی، دشمنش دارد و بیگانه بدو اطمینان نیارد.

خطبه 20-در منع از غفلت

همانا اگر آنچه مردگان شما دیدند، می دیدید، ناشکیبایی می کردید و می ترسیدید، و می شنیدید و فرمان می بردید. اما آنچه آنان به چشم خویش دیدند بر شما پوشیده است، و زودا که پرده فرو افتد. حقیقت را به شما نیز نشان دادند و نخواستید ببینید، و شنواندند و نخواستید بشنوید. راه را نمودند و نخواستید بیابید. سخن براستی می گویم، آنچه از آن پند گیرند بر شما آشکار بود و عیان، و از آنچه نباید، باز داشته شدید تا آنجا که بتوان، و پس از فرشتگان، کس فرمان خدا را نرساند جز انسان.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی