.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 96 - 100 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 96-در باب اصحابش

اگر ستمکار را مهلت داد از او نرسته است، بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته است- تا در بندش آرد-، و چون استخوان گلوگیر، نای اش را بفشارد. بدانید! به خدایی که جانم در دست اوست، این مردم بر شما پیروز خواهند شد، نه از آن رو که از شما به حق سزاوارترند، بلکه چون شتابان فرمان باطل حاکم خود را می برند. و شما در گرفتن حق من کند کارید- و هر یک کار را به دیگری وا می گذارید-. امروز مردم از ستم حاکمان خود می ترسند، و من از ستم رعیت خویش. خواستم تا برای جهاد بیرون شوید در خانه خزیدید، سخن حق را به گوش شما خواندم، نشنیدید. آشکارا و نهانتان خواندم پاسخ نگفتید، اندرزتان دادم نپذیرفتید. آیا حاضرانی هستید دور؟ به گفتار چون اربابان، به کردار چون مزدور؟ سخن حکمت بر شما می خوانم از آن می رمید، چنان که باید اندرزتان می دهم می پراکنید، به جهاد مردم ستمکارتان بر می انگیزانم، سخن به پایان نرسیده چون مردم سبا این سو و آن سو می روید. به انجمنهای خویش باز می گردید و خود را فریب خورده موعظت وا می نمایید. بامدادان شما را راست می کنم، شامگاهان چون کمان خمیده پشت، سویم باز می آیید. شما را اندرز دادن، سنگ خارا به ناخن سودن است و آهن موریانه خورده را با صیقل زدودن.

ای مردم که به تن حاضرند و به خرد ناپیدا! یک سر و گونه گونها سودا، فرماندهان به آنان مبتلا. امام شما خدا را فرمان می برد و شما نافرمانی او می کنید، حاکم شام خدا را معصیت می کند، و شامیان فرمان او را می برند. به خدا دوست داشتم معاویه شما را چون دینار و در هم با من سودا کند، ده تن از شما بگیرد و یک تن از مردم خود به من دهد. مردم کوفه، گرفتار شما شده ام که سه چیز دارید و دو چیز ندارید: کرانید با گوشهای شنوا، گنگانید با زبانهای گویا، کورانید با چشمهای بینا، نه آزادگانید در روز جنگ و نه به هنگام بلا برادران یکرنگ. تهیدست مانید. ای همانند شتران بی ساربان که اگر از سویی فراهمشان کنند، از دیگر سوی بپراکنند. به خدا، می بینم اگر جنگ سخت شود و آتش آن فروزان، و نبرد گرم گردد و گرمی آن سوزان، پسر ابوطالب را واگذارید و چون زن- که وقت زادن- میان ران خود گشاید، هر یک به سویی رو آرید، و من بر پی آن نشانها می روم که پروردگارم نهاده، و آن راه را می پویم که رسول خدا گشاده. راه راست حق را گام به گام می پیمایم و آن را از کوره راه باطل جدا می نمایم.

به خاندان پیامبرتان بنگرید، و بدان سو که می روند بروید، و پی آنان را بگیرید. که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید، و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می شوید، و از آنان پس نمانید که تباه می گردید. همانا یاران پیامبر (ص) را دیدم، کسی را نمی بینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیده مو، گردآلود به شب می رساندند، و شب را به نوبت، در سجده یا قیام به سر می بردند. گاه پیشانی بر زمین می سودند و گاه گونه بر خاک، از یاد معاد چنان ناآرام می نمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود از درازی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده می شد چندان می گریستند که گریبانهاشان تر گردد، و می لرزیدند چنان که درخت، روز تندباد لرزد، از کیفری که بیم آن داشتند یا امیدی که تخم آن در دل می کاشتند.

خطبه 97-در ستم بنی امیه

و از سخنان آن حضرت است به خدا که، بر سر کار بمانند تا حرامی از خدای را نگذارند جز آنکه آن را حلال شمارند، و پیمانی استوار نماند، جز آنکه آن را بگسلانند، و خانه ای در دهستان و خیمه ای در بیابان نبود جز آنکه ستم آنان بدان رسد و ویرانش گرداند، و بد رفتاری شان مردم آنجا را بگریزاند. تا آنجا که دو دسته بگریند: دسته برای دین خود که از دست داده اند، و دسته ای برای دنیای خویش که بدان نرسیده اند، و یاری یکی دیگری را چون یاری بنده باشد به مولا، اگر حاضر است راه او پوید و اگر غایب است بد او گوید، و تا آنکه هر کس گمان وی به پروردگار نیکوتر بود، رنج او در آن بلا بیشتر بود. پس اگر پروردگار شما را عافیتی داد بپذیرید، و اگر به بلایی مبتلا ساخت، شکیبایی پیش گیرید که عاقبت از آن پرهیزگاران است.

خطبه 98-در گریز از دنیا

او را بر آنچه بوده سپاس می گوییم، و برای آنچه بود، در کار خویش از او یاری می جوییم، و از او می خواهیم تا دینمان را به سلامت دارد، آنچنان که از او می خواهیم تا تنهامان درست ماند.

بندگان خدا! شما را سفارش می کنم این دنیا را که وانهنده شماست واگذارید، هر چند وانهادن آن را دوست نمی دارید. دنیایی که تن ها را کهنه می کند، هر چند نو شدن آن را خوش دارید. مثل شما و دنیا، چون گروهی همسفر است که به راهی می روند، و تا در نگرند آن را می سپرند، و یا قصد رسیدن به نشانی کرده اند، و گویی بدان رسیده اند. چه کوتاه است فرصت کسی که تازد تا راهی که در پیش دارد به سر رسد، و یا آنکه روزی فرصت دارد نه بیش- و مرگش از در رسد-، و خواهانی شتابان در پی او افتاده، و او را می راند تا در دنیا نماند. پس در عزت و ناز دنیا بر یکدیگر پیشدستی مکنید، و به آرایش و آسایش آن شادمان مشوید، و از زیان و سختی آن ناشکیبا مباشید. که عزت و نازش پایان یافتنی است، و آرایش و آسایش آن سپری شدنی، و زیان و سختی آن تمام شدنی، و هر مدتی از آن سرآمدنی و هر زنده آن مردنی. آیا نشانه ها که از گذشتگان به جای مانده شما را از دوستی دنیا باز نمی دارد؟ و اگر خردمندید مرگ پدرانتان که در گذشته اند، جای بینایی و پند گرفتن ندارد. نمی بینید گذشتگان شما باز نمی آیند، و ماندگان نمی پایند! نمی بینید مردم دنیا روز را به شب و شب را به روز می آرند و هر یک حالتی دارند! مرده ای است که بر او مویند. زنده ای که تسلیتش گویند. افتاده ای بیمار، بیمارپرسی تیمارخوار. و دیگری که جان می دهد، و دنیا جویی که مرگ به دنبالش می دود، و غافلی به خود وا نگذاشته و ماندگان پی گذشتگان را داشته. هان! بر هم زننده لذتها، تیره کننده شهوتها، و برنده آرزوها را به یاد آرید آنگاه که به کارهای زشت شتاب می آرید، و از خدا یاری خواهید بر گزاردن واجب او- چنان که شاید-، و نعمت و احسان او که به شمار نیاید.

خطبه 99-درباره پیامبر و خاندان او

و از خطبه دیگری از آن حضرت است سپاس خدای را، که احسان فراوانش را بر آفریدگان گسترده است، و دست او به بخشش بر ایشان گشاده. او را در همه آنچه کند سپاس می گوییم، و از او در نگاهداشت حق وی یاری می جوییم. گواهی می دهیم که خدایی جز او نیست، و محمد (ص) بنده او و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمان وی را آشکارا برساند و نام او را بر زبان براند. او وظیفه پیامبری را به امانت گزارد، و رستگارانه جهان را پشت سر گذارد، و نشانه حق را در میان ما بر جای نهاد. کسی که از آن پیش افتد از دین برون است، و آن که پس ماند تباه و سرنگون است و آن که همراهش باشد با رستگاری مقرون. راهنمای آن از سخن ناسنجیده بپرهیزد و تا آماده نباشد برنخیزد، و چون برخاست چالاک به کار درآویزد. پس چون شما گردن در طاعت او گذاشتید، و او را بزرگ داشتید مرگ او در رسد و زمانش به سر رسد. پس از مردن او چندان که خدا خواهد درنگ کنید تا آنکه برای شما کسی را آشکار سازد که فراهمتان آرد و با هم سازوار سازد. در آن که طالب کار نباشد طمع مبندید، و از آن که کار از دستش برون شده و دولت از او روی برگردانده نومید مگردید. چه، بود که یک پای دولت از دست شده بلغزد، و پای دیگرش بر جای ماند تا هر دو پای راست گردد- و دولتش بر پای ماند-.

همانا، مثل آل محمد به ستارگان آسمان نماید: اگر ستاره ای فرو شد ستاره دیگر بر آید. گویی خدا نیکویی خود را در حق شما به کمال رسانده و آنچه را آرزو دارید به شما نمایانده.

خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار

و خطبه دیگری از او است پیش از هر چیزی است که آن را نخستین انگارند، و پس از هر چیزی است که او را آخرین شمارند. چون پیش از او چیزی نیست، بایست که او را ابتدایی نباشد، و چون پس از او چیزی نیست او را انتهایی نباشد، و گواهی می دهم که: خدا یکی است و جز او خدایی نیست. گواهیی که موافق است با آن نهان و عیان، و هم دل و هم زبان.

ای مردم! مخالفت با من شما را به گناه وا ندارد، و نافرمانی من به سرگردانی تان درنیارد. و چون سخن مرا می شنوید به گوشه چشم به یکدیگر منگرید، و آن را نادرست مشمرید. به خدایی که دانه را کفیده، و جانداران را آفریده، آنچه شما را از آن خبر می دهم از رسول امی است- و سخن من با گفته او یکی است-. رساننده، خبر دروغ نگفته، و شنونده نادان نبوده. گویی مردی را می بینم سخت گمراه- دینش در راه دنیا تباه- که از شام بانگ بردارد و در تازد، و درفشهای خود را پیرامون کوفه بر پا سازد. و چون دهان گشاید، و سرکشی کند، و به فرمان نیاید، و جور و ستم از حد درگذرد، فتنه دندان خود را در فتنه انگیزان فرو برد. موج پیکار از هر سو پدیدار گردد و چهره ترش روزگار آشکار. شب و روز بارور رنج و سختی بسیار. چون کشت او به بار رسید و میوه او آبدار گردید، و چون شتر مست بخروشید، و چون برق بدرخشید، سپاه فتنه از هر سو درفش بربسته برخیزد، و چون شب تار و دریای زخار، روی آرد و به هم درآمیزد. آن هنگام چه تندر بلا که کوفه را ویران نسازد، و چه تندبادها که بر آن بگذرد و برج و بارویش را دراندازد، و دیری نپاید که دو سپاه در هم ریزند، و توده ها به هم آویزند و با یکدیگر بستیزند. آنچه از خیر و رستگاری بر پاست بدروند و آنچه درویده است، خرد کنند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی