عاشق علی (ع) و دشمن کینه توز آن حضرت
- يكشنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ
«اَفلَح» از
یاران مخلص امام علی ـ علیه السلام ـ بود او دارای پوستی سیاه بود. او با
این که مسلمان خوبی بود اما لحظه ای از زندگی خود گرفتار عمل دزدی و سرقت
گردید. و پس از انجام آن عمل فشار وجدان و ترس از خدا، او را سخت ناراحت
نمود. بنابراین توبه کرد و با خود گفت به حضور علی ـ علیه السلام ـ می رود
تا با جاری نمودن حدّ دزدی، مرا پاک سازد به محضر علی ـ علیه السلام ـ آمد و
سه بار اقرار به دزدی کرد، امام ـ علیه السلام ـ چهار انگشت دست راست او
را قطع نمود.
او با این که ضربه سختی خورده بود، با قلبی لبریز از ایمان از محضر علی ـ علیه السلام ـ مرخص شد و به سوی خانه خود رهسپار گردید.
در این میان یکی از فرصت طلبان و دشمنان پر کینه علی ـ علیه السلام ـ به نام «ابن کَوّا» که از خوارج نهروان بود[1]
با خود گفت اکنون می روم و این شخص را بر ضدّ علی ـ علیه السلام ـ می
شورانم. با نیرنگ خاصی نزد او آمد گفت: «آه، آخ، آقا جان! چه کسی دست
نازنین تو را قطع کرد؟ به راستی چقدر بی رحمی؟ چقدر قساوت؟!...».
«افلح» که دلی نورانی و ایمانی استوار داشت، بر خلاف فکر خام «ابن
کوّا» آن چنان شور و نشاط نسبت به علی ـ علیه السلام ـ پیدا کرد، که در
بازار و محل رفت و آمد مردم، با زبان فصیح به مدح علی ـ علیه السلام ـ
پرداخت و با سخنان موزون و پر معنی که از قلبی پاک و سرشار از محبت علی ـ
علیه السلام ـ بر می خاست، فریاد می زد: «قطع یمینی امام حنفیّ، بدریّ،
احدی، مکیّ، مدنیّ، ابطحیّ، هاشمیّ، قرشیّ. قطع یمینی امام التّقی، و ابن
عمّ المصطفی، شقیق النّبیّ المجتبی لیث الثّری، غیت الوری، حتف العدی و
مصباح الهدی...؛ دست راستم را قطع کرد آن پیشوای یکتا پرست. آن که یکّه
سوار نبردگاه بدر و احد بود، آن که مکه و مدینه و سرزمین ابطح، او را به
عظمت می شناسند.
دستم را برید. پیشوای پرهیزکاران و پسر عموی پیامبر اسلام ـ صلی الله
علیه و آله و سلم ـ میوه دل پیامبر برگزیده خدا، آن که شیر بیشه شجاعت و
مایه رحمت انسانها. و کوبنده دشمن و چراغ تابان هدایت است...»
و مطالب دیگری به همین منوال با شور و سوز خاصی می گفت و جمعیت مردم از
هر سو، اطرافش را گرفته بودند چنان چه گویی سخنران خوش بیان و چیره دستی
بر مردم خطبه می خواند.
این خبر به امام علی ـ علیه السلام ـ رسید، امام برای او پیام فرستاد و
به حضورش طلبید و نسبت به او محبت کرد و برایش دعا نمود، و او گفت: ای
امیرمؤمنان! عشق تو در گوشت و استخوانم آمیخته و اگر پیکرم را قطعه قطعه
کنند، عشق تو از قلبم بیرون نمی رود... .
و امام از سوی دیگر دریافت که کوردلی بی ایمان که همان «ابن کوّا» باشد
او را این گونه شوریده و پر احساس کرده است، به «ابن کوّا» فرمود: «ای
فرزند کوّی! ما را دوستانی است که اگرآنان را قطعه قطعه کنیم، جز بر دوستی
شان نیفزاید، و به عکس ما را دشمنانی است که اگر «شهد عسل» بر گلوی آنها
بریزیم، جز بر دشمنی و کینه توزی آنها نمی افزاید. آن کس که ما را به حقیقت
دوست دارد، حتماً در روز قیامت، مشمول شفاعت ما خواهد شد».[2]
از حوادث روزگار این که همین شخص در سپاه علی ـ علیه السلام ـ در جنگ
نهروان به شهادت رسید و جانش را تقدیم مولایش علی ـ علیه السلام ـ نمود، و
همان خارجی ناپاک «ابن کوّا» در همین جنگ، در سپاه نهروانیان به هلاکت رسید
و به دوزخ واصل شد.
اینک در این مورد به سخنی از نهج البلاغه گوش فرا دهیم که امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«هرگاه با این شمشیرم بر بینی فرد با ایمانی بزنم که مرا دشمن بدارد،
دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنیا را در گلوی منافق بریزم که مرا دوست
بدارد، دوست نخواهد داشت و این به خاطر آن می باشد که بر زبان پیامبر امّی
(درس نخوانده) واقع شده است که فرمود: «یا علی لا یبغضک مؤمن ولا یحبک
منافق؛ ای علی! مؤمن با تو دشمنی نمی کند و منافق تو را دوست نمی دارد.[3]
و این یک ضابطه و معیاری است که مؤمن و منافق را می توان بر اساس آن شناخت.
[1]. عبدالله بن کوّا از اصحاب علی ـ علیه السلام ـ بود و سپس به خوارج نهروان پیوست، این شخص به قدری کینه توز بود که روزی علی ـ علیه السلام ـ نماز می خواند، او چند بار آیه 60 سوره روم را که در مورد پوچ شدن اعمال مشرکان است، خواند و به این وسیله با کنایه به ساحت مقدس علی ـ علیه السلام ـ نسبت شرک می داد، و سئوالات عجیبی از روی عناد از آن حضرت می کرد (الکنی و الالقاب، ج1، ص396؛ سفینه البحار، ج2، ص499) و سرانجام از سران آتش افروز جنگ نهروان شد و در همین جنگ به دست سپاه علی ـ علیه السلام ـ به قتل رسید.
[2]. اقتباس از بحار، ج41، ص204؛ ناسخ التواریخ حضرت علی ـ علیه السلام ـ ، ج4، ص173.
[3]. نهج البلاغه، حکمت 45.
محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه
- ۹۲/۰۳/۲۶