.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

عاشق علی (ع) و دشمن کینه توز آن حضرت

«اَفلَح» از یاران مخلص امام علی ـ علیه السلام ـ بود او دارای پوستی سیاه بود. او با این که مسلمان خوبی بود اما لحظه ای از زندگی خود گرفتار عمل دزدی و سرقت گردید. و پس از انجام آن عمل فشار وجدان و ترس از خدا، او را سخت ناراحت نمود. بنابراین توبه کرد و با خود گفت به حضور علی ـ علیه السلام ـ می رود تا با جاری نمودن حدّ دزدی، مرا پاک سازد به محضر علی ـ علیه السلام ـ آمد و سه بار اقرار به دزدی کرد، امام ـ علیه السلام ـ چهار انگشت دست راست او را قطع نمود.
او با این که ضربه سختی خورده بود، با قلبی لبریز از ایمان از محضر علی ـ علیه السلام ـ مرخص شد و به سوی خانه خود رهسپار گردید.
در این میان یکی از فرصت طلبان و دشمنان پر کینه علی ـ علیه السلام ـ به نام «ابن کَوّا» که از خوارج نهروان بود[1] با خود گفت اکنون می روم و این شخص را بر ضدّ علی ـ علیه السلام ـ می شورانم. با نیرنگ خاصی نزد او آمد گفت: «آه، آخ، آقا جان! چه کسی دست نازنین تو را قطع کرد؟ به راستی چقدر بی رحمی؟ چقدر قساوت؟!...».
«افلح» که دلی نورانی و ایمانی استوار داشت، بر خلاف فکر خام «ابن کوّا» آن چنان شور و نشاط نسبت به علی ـ علیه السلام ـ پیدا کرد، که در بازار و محل رفت و آمد مردم، با زبان فصیح به مدح علی ـ علیه السلام ـ پرداخت و با سخنان موزون و پر معنی که از قلبی پاک و سرشار از محبت علی ـ علیه السلام ـ بر می خاست، فریاد می زد: «قطع یمینی امام حنفیّ، بدریّ، احدی، مکیّ، مدنیّ، ابطحیّ، هاشمیّ، قرشیّ. قطع یمینی امام التّقی، و ابن عمّ المصطفی، شقیق النّبیّ المجتبی لیث الثّری، غیت الوری، حتف العدی و مصباح الهدی...؛ دست راستم را قطع کرد آن پیشوای یکتا پرست. آن که یکّه سوار نبردگاه بدر و احد بود، آن که مکه و مدینه و سرزمین ابطح، او را به عظمت می شناسند.
دستم را برید. پیشوای پرهیزکاران و پسر عموی پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ میوه دل پیامبر برگزیده خدا، آن که شیر بیشه شجاعت و مایه رحمت انسانها. و کوبنده دشمن و چراغ تابان هدایت است...»
و مطالب دیگری به همین منوال با شور و سوز خاصی می گفت و جمعیت مردم از هر سو، اطرافش را گرفته بودند چنان چه گویی سخنران خوش بیان و چیره دستی بر مردم خطبه می خواند.
این خبر به امام علی ـ علیه السلام ـ رسید، امام برای او پیام فرستاد و به حضورش طلبید و نسبت به او محبت کرد و برایش دعا نمود، و او گفت: ای امیرمؤمنان! عشق تو در گوشت و استخوانم آمیخته و اگر پیکرم را قطعه قطعه کنند، عشق تو از قلبم بیرون نمی رود... .
و امام از سوی دیگر دریافت که کوردلی بی ایمان که همان «ابن کوّا» باشد او را این گونه شوریده و پر احساس کرده است، به «ابن کوّا» فرمود: «ای فرزند کوّی! ما را دوستانی است که اگرآنان را قطعه قطعه کنیم، جز بر دوستی شان نیفزاید، و به عکس ما را دشمنانی است که اگر «شهد عسل» بر گلوی آنها بریزیم، جز بر دشمنی و کینه توزی آنها نمی افزاید. آن کس که ما را به حقیقت دوست دارد، حتماً در روز قیامت، مشمول شفاعت ما خواهد شد».[2]
از حوادث روزگار این که همین شخص در سپاه علی ـ علیه السلام ـ در جنگ نهروان به شهادت رسید و جانش را تقدیم مولایش علی ـ علیه السلام ـ نمود، و همان خارجی ناپاک «ابن کوّا» در همین جنگ، در سپاه نهروانیان به هلاکت رسید و به دوزخ واصل شد.
اینک در این مورد به سخنی از نهج البلاغه گوش فرا دهیم که امام علی ـ علیه السلام ـ می فرماید:
«هرگاه با این شمشیرم بر بینی فرد با ایمانی بزنم که مرا دشمن بدارد، دشمن نخواهد داشت و اگر تمام دنیا را در گلوی منافق بریزم که مرا دوست بدارد، دوست نخواهد داشت و این به خاطر آن می باشد که بر زبان پیامبر امّی (درس نخوانده) واقع شده است که فرمود: «یا علی لا یبغضک مؤمن ولا یحبک منافق؛ ای علی! مؤمن با تو دشمنی نمی کند و منافق تو را دوست نمی دارد.[3]
و این یک ضابطه و معیاری است که مؤمن و منافق را می توان بر اساس آن شناخت.


[1]. عبدالله بن کوّا از اصحاب علی ـ علیه السلام ـ بود و سپس به خوارج نهروان پیوست، این شخص به قدری کینه توز بود که روزی علی ـ علیه السلام ـ نماز می خواند، او چند بار آیه 60 سوره روم را که در مورد پوچ شدن اعمال مشرکان است، خواند و به این وسیله با کنایه به ساحت مقدس علی ـ علیه السلام ـ نسبت شرک می داد، و سئوالات عجیبی از روی عناد از آن حضرت می کرد (الکنی و الالقاب، ج1، ص396؛ سفینه البحار، ج2، ص499) و سرانجام از سران آتش افروز جنگ نهروان شد و در همین جنگ به دست سپاه علی ـ علیه السلام ـ به قتل رسید.
[2]. اقتباس از بحار، ج41، ص204؛ ناسخ التواریخ حضرت علی ـ علیه السلام ـ ، ج4، ص173.
[3]. نهج البلاغه، حکمت 45.
                                                                                                             محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی