نهج البلاغه و امروزیان
- دوشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۴ ق.ظ
اگر بخواهیم یک تقسیم بندی کلی داشته باشیم از تمامی سخنان امام علیه السلام که در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار و حکمت ها آمده است چه عناوینی و با چه موضوعاتی استخراج می شود؟
این سه نوع هر کدام با هم متفاوت است. خطبه ها ممکن است در چند زمینه باشد که نامه ها در آن زمینه نیست و کلمات قصار هم به همین ترتیب. خطبه ها معمولاً برای عموم خوانده می شده و بیشتر خطبه ها با امر کردن و دستور دادن مردم به تقوا شروع می شود و بعد گاهی وصف خدا می آید، گاهی وصف خاندان پیغمبر، وصف مومنان و صحابه خاص رسول الله است. گاهی هم مقایسه است بین عصر امام و عصر رسول الله و تغییری که در این مدت یعنی در مدت ۲۵ سال پیدا شده است. در حالی که نامه ها دستورالعمل است به فرمانداران و آنانی که منصوب از طرف امامند. و کارهایی به عهده شان است. گاهی هم توصیه ای به اشخاص است. مثل نامه ای که به عثمان بن حنیف یا ابن عباس نوشته شده است. کلمات قصار دارای موضوعات مختلف است. به همین جهت نمی توان این مجموعه را یک دست دانست. خود مجموعه خطبه ها، چند دسته اند نامه ها این که به چه کسی نوشته شده باشد مضمونش فرق می کند و همچنین سخنان کوتاه.
یعنی نمی توانیم یک تقسیم بندی کلی داشته باشیم. تقسیم بندی کلی همان است که شریف رضی(ره) کرده است.
در بین موضوعاتی که موجود است کدام یک در نهج البلاغه بیشتر مورد تاکید است و کدام یک در جامعه بیشتر مغفول مانده است؟ و دلیل این تاکید و غفلت را نیز بفرمایید.
چون این موضوعات بیشتر به ضرورت زمان ادا شده است آن که بیشتر مورد تاکید امام است تخلق به اخلاق دینی است. داشتن تقوا و برگشتن این مردم به خوی و عادت صحابه رسول الله و دریافت ها و شعارهایی که آنها از دین داشتند و دین که حالا چقدر تغییر پیدا کرده است. من یک سخنرانی هم داشتم در مورد «سر تکرار تقوا در فرموده های علی علیه السلام.»اما در مورد آن که چه نکاتی مورد غفلت جامعه است باید بگویم که من جامعه را بررسی نکردم تا ببینم کدام قسمت بیشتر مغفول است آن کس که شیعه علی است و تابع او، سعی کرده خود را متخلق به اخلاق امام کند و آن کس که اهمیت نمی دهد، به هیچ کدام از فرموده های او عمل نمی کند. این است که ما نمی توانیم قضاوت کلی کنیم و بگوییم این قسمت مغفول عنه مانده است. چرا که باید گفت اولاً نزد چه کسی، ثانیاً چرا؟ اگر واقعاً این هایی که شما می فرمایید آن کسانی هستند که در جامعه شیعه هستند و علاقه مند به امام، هیچ کدام مغفول عنه نخواهد ماند و اگر نیست یک بحث دیگری است.
امروزه شاهدیم که چه در سطح عمومی جامعه چه در قشر فرهیخته توجه کمتری می شود به متون دینی و علی الخصوص نهج البلاغه و علاقه خاص و نامبارکی است مبنی بر این که حتی موضوعات و مقولات دینی را از منابع غیردینی و منابع غربی وام می گیرند. همان طور که واقفید کسانی چون شیخ محمد عبده (که ترجمه نهج البلاغه دکتر براساس متن همین مفتی دیار مصر است) نظریه بازگشت به اسلام نخستین را مطرح کردند. حال نیز اگر بخواهیم در راستای همین نظریه بازگشتی داشته باشیم به کتب مرجع و دینی مان کتاب هایی همچون قرآن و نهج البلاغه و... چه راهکاری ارائه می دهید؟ و در ادامه این سئوال مطرح است که کسانی این نوع بازگشت را قبول ندارند و این را به نوعی سلفی گری بی ارزش و بی نتیجه می دانند. اگر نظری مخالف دارید برای این بازگشت چه راهی و چه مسیری را پیشنهاد می کنید؟
آیا شما در این باره آمارگیری ویا بررسی کرده اید که در صد سال گذشته مثلا به نهج البلاغه بیش از عصر ما توجه می شده؟ فرض کنید در عصر قاجاریه یا خود صفویه که شیعه در آن زمان گسترش پیدا کرده بود و رسمی شده بود آیا آن زمان همه می رفتند نهج البلاغه می خواندند. من گمان می کنم توجهی که در سده اخیر و بخصوص پس از انقلاب اسلامی به نهج البلاغه شده در هیچ دوره ای نشده حتی زمان خود شریف رضی. دلیلش هم این است که نهج البلاغه به ترجمه های مختلف نوشته شده است. هم منظوم و هم منثور با فهرست موضوعی.در مورد بی توجهی فرهیختگان به دین که قست دیگر پرسش شماست می پرسم که ملاکتان برای این قضاوت ها چیست؟ آیا آمار گرفتید که روشنفکران لااقل ۸۵ درصدتوجه به دین ندارند و توجه به غرب دارند آیا آمار گرفتید؟
آقای دکتر این گونه مباحث، مباحث انسانی و جمعیتی نیست که شما مدام از آمار صحبت می کنید بلکه در آثار این متفکران به خوبی مسئله ای را که گفتم مشهود است. در ضمن این که من نگفتم توجه به دین ندارند. بلکه گفتم در همان مبحث دین توجه به منابع غربی دارند.
چرا جمعیتی نیست؟ شما از اجماع صحبت می کنید. نسبت این متفکران و روشنکفران که شما می فرمایید کمتر است این موضوع همیشگی است. حال امروزه چون غرب در کشور ما هم وارد شده است و بسیار پیشرفت کرده است، این ها سبب شده است ک عده ای را تحت تاثیر قرار دهد. خوب در قدیم هم بود و دلیل این که امروز این عده بیشتر شده اند آن است که آن موقع کسی از غرب خبر نداشت تا سال ۱۳۲۴ که پایان جنگ جهانی دوم است آنهایی که آشنا با تمدن غرب بودند یک اقلیتی بودند بین تحصیل کرده ها و قشر مرفه آن زمان. بعد که مسافر ت ها زیاد شد مجلات و نشریات روبه افزایش رفت، خوب این عده هم زیاد شدند. در مقابل این ها هم هستند کسانی که ساکت ننشستند و در ضمن اینکه می گویند باید برخی مسائل را از علوم غربی بگیریم معنایش این نیست که ما تحت تاثیر آنها قرار گرفتیم.اما درمورد این که آیا بازگشت به متون دینی را می پذیرم یا نه؟ این که این امر،کار من و شما نیست. کار فقها و علما است که این کار را هم می کنند. یعنی منطبق کردن احکام اسلامی یا مطالب روز. شما ببینید چقدر تغییر پیدا شده در فتاوی از زمان انقلاب اسلامی تابه حال؟
منظور من وادی احکام وفقه نبود خوب آن مشخص است که باید از قرآن این دسته از مطالب را استخراج کرد که به قول شما نیز این کار را هم می کنند منظورم بیشتر مباحث معرفت شناختی بود. ولی چون حالا این بحث را خودتان مطرح کردید به عنوان سئوال نیز پاسخ دهید که چرا هیچ گاه نهج البلاغه مورد استناد فقها قرار نمی گیرد؟
ببینید شما چه چیزی را می خواهید از نهج البلاغه بگیرید. شما علوم را می خواهید از نهج البلاغه بگیرید. نه چنین چیزی هست در نهج البلاغه نه مدعی آن است. یک چیزهایی است که سنتی به وجود آمده و در هر دوره متفاوت است نه اولش آن را از دین گرفتند نه حالا. مثل: روابط اجتماعی مردم. من یک وقت هم نوشتم که فرق است بین تمدن اسلام و دین اسلام، نباید این ها رامخلوط کرد. تمدن اسلامی که الان است درست است که اصلش از دین گرفته شده است اما برگرفته از مجموعه عادات و سنت های ملت های مختلف اسلامی است. مثل: ایران، چین، شرق آفریقا و...اما مطالبی که باید از قرآن و نهج البلاغه و ... خواست معرفت شناسی و معرفت خدا و رسول است که باید آن را از نهج البلاغه گرفت.
در نهج البلاغه توصیه شده است که فرزند زمان خویشتن باشیم . یکی از کمبودها و خلأهایی که در مورد نهج البلاغه شدیداً خودنمایی می کند آن است که در مورد این کتاب تا به حال هیچ گونه کار جدی و منسجمی انجام نشده است که پاسخ نیازهای روز را از نهج البلاغه استخراج کرده و جوابگوی اذهان و افکار پذیرای این نوع مباحث باشد. چه توصیه ای دارید برای بهبود این مشکل و معضل؟ پرسش شما چیست؟ از یک سو از کمبود نهج البلاغه می پرسید و از سوی دیگر اینکه درباره آن کاری نشده.
اگر منظور این است که مکاتب فکری روز را با فرموده های امام مقایسه کنند و تحلیل و بررسی، اصلاً این کار ضرورتی ندارد و اصلاً امام کاری به این گونه مسائل ندارد قرآن و نهج البلاغه آمده است برای انسان سازی.
خوب خیلی از این مکاتب نیز ادعای انسان سازی را داشتند.
حال باید بررسی کرد که اگر آنها نیز مثل همین است که خوب هیچ و اگر متناقض با این است که خوب آن هم تکلیف مشخص است. شما انتظار نداشته باشید که هر آن چه که در مکاتب فکری است در نهج البلاغه بیاید. شما آزادی فکر دارید منتها شما تا آن جا می توانید پیش روید که با دستورات کلی شرع مخالف نباشد و اگر مخالف بود باید ببینیم وجه مخالفت چیست و چگونه باید مخالفت را رفع کرد.
بعضی از متخصصین در کنار نهج البلاغه مطالعه منابع دیگری را توصیه می کنند. به عنوان مثال: آقای محمدرضا حکیمی خطبه فاطمیه را در کنار نهج البلاغه مورد مداقه و توجه قرار می دهند _ و جمله معروف ایشان است در مورد انقلاب صدر اسلام که می گوید: نهج البلاغه حماسه آن است و خطب فاطمیه پیشگفتار آن حماسه و عاشورا امضای خونین آن _ شما مکمل نهج البلاغه را چه می دانید؟ اعم از کتاب هایی که در تفسیر و شرح نهج البلاغه آمده است یا سایر متون و کتب دینی و به بهانه این سئوال نیز پاسخ دهید که بهترین کتابی که در مورد نهج البلاغه نوشته شده است چیست؟
به عنوان مکمل که نه. ولی باید تمامی صحبت های ائمه را بخوانید. تمام احادیث را بخوانید خیلی چیزها در نهج البلاغه است اما مواردی هم هست که باید آن ها را در احادیث بیابیم یا در صبحت های علما.
اما شرح های خوبی داریم. مثل شرح ابن ابی الحدید یا شرحی که مرحوم شوشتری نوشتند. اما متاسفانه همگی به عربی است و شرح مبسوطی در حد این ها به زبان فارسی وجود ندارد.
در مورد ادبیات نهج البلاغه؛ شاید اولین سئوالی که به وجود می آید این که نهج البلاغه به نوعی مقبولیت عام دارد و مورد توجه مسلمان و غیرمسلمان و عرب و غیر عرب است. به نظر شما سر این توفیق در چیست؟
چرا مردم در بین همه شاعران سراغ حافظ می روند؟ حتماً یک چیزی هست. رسایی عبارت، هنرهای بلاغی مانند: سجع، موازنه، جناس که خوب هر کسی نمی تواند بدین شکل این ها را رعایت کند و دیگران توانایی ندارند .خوب یک چیزی هست. البته ما فارسی زبانان نمی توانیم همه آنها را درک کنیم چرا که با آن زبان آشنایی نداریم.
سئوالی است که از خواندن مقدمه ترجمه برایم به وجود آمد و آن در مورد بلاغت است. شما در تعریف بلاغت آورده اید که یعنی: «مطابقت گفته با مقتضای حال» و اما سئوال این که با این تعریف از بلاغت، نهج البلاغه را نمی توان هیچ گاه نهج البلاغه نامید چرا که خیلی از فرموده های امام در حد و اندازه آگاهی و شعور مردم آن زمان نبود. به عنوان مثال خطبه هایی که امام از فهم مردم زمان خود می نالد (خطبه ۱۸۹ یا خطبه های دیگر) و با کمی تامل می توان ادعا کرد که نهج البلاغه هیچ گاه در تاریخ، نهج البلاغه نخواهد شد زیرا هیچ گاه به معنای واقعی درک و فهم نخواهد شد. چه توضیحی دادید؟
من قبول دارم و نمی خواهم بگویم مردم تمامی سخنان مولا را می فهمیدند اما مردمی که در زمان مولا بودند از نظر فهم بسیار متفاوتند با زمان حضرت رسول. آنها درس خوانده بودند و طی ۲۵ سال رشد فکری پیدا کرده بودند و می توان گفت مناسبت داشته است.
اگر ممکن است مقایسه ای داشته باشید بین ادبیات نهج البلاغه و ادبیات قرآن.
قیاس مع الفارق است. نهج البلاغه موضوعش چیز دیگری است. قرآن نیز موضوع
دیگری دارد. قرآن آمده است برای هدایت همه انسان ها و نهج البلاغه آمده و می گوید
برگردید به قرآن و مقابل قرآن نیست، بلکه در نهج البلاغه آیات قرآنی تضمین شده
است.
سید جعفر شهیدى
- ۹۲/۰۳/۲۷