.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 81 - 85 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 81-در نکوهش دنیا

در وصف دنیا چه ستایم خانه ای را که آغاز آن رنج بردن است، و پایان آن مردن. در حلال آن حساب است، و در حرام آن عقاب. آن که در آن بی نیاز است، گرفتار است، و آن که مستمند است اندوه بار. آن که در پی آن کوشید بدان نرسید، و آن که به دنبال آن نرفت، او رام وی گردید. آن که بدان نگریست، حقیقت را به وی نمود، و آن که در آن نگریست، دیده اش را بر هم دوخت. (می گویم، اگر نگرنده در گفته امام من ابصر بها بصرته نیک بیندیشد در آن از معنی عجیب و اندیشه ژرف نگر آن بیند که به نهایت آن نتوان رسید، و ژرفای آن را نتوان دید، به خصوص که با گفته او (ع) مقارن شود که و من ابصر الیهااعمته که فرق میان ابصر بها و ابصر الیها تا کجاست. و پایه بلاغت این سخن چه آشکار و پیداست.)

خطبه 82-خطبه غراء

و از خطبه های عجیب اوست سپاس خدایی را که برتر است به قدرت، و نزدیک است از جهت عطا و نعمت، بخشنده غنیمت فزون از حاجت، و زداینده هر بلا و نکبت. او را سپاس گویم که بخششهای او از روی مهربانی است، و نعمتهای او فراگیر و همگانی. بدو ایمان دارم چه، از هر چیزپیش است و هستی او به خویش است، و از او راه می جویم که نزدیک است و راه بر، و از او یاری می خواهم که تواناست و چیره گر، و بر او تکیه می کنم که بسنده است و یاور، و گواهی می دهم که محمد (ص)، بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد برای روان ساختن فرمان، و بستن راه عذر بر مردمان، و بیم دادن از کیفر آن جهان.

بندگان خدا! شما را اندرز می دهم به تقوا، و پرهیز از نافرمانی خدا، که در کتاب خود برای شما مثلهاآورد، و زمان مرگ یک یکتان را معین کرد. زینت لباس بر تنتان پوشید، و روزی فراخ به شما بخشید. از بیش و کم شما آگاه است، و پاداش هر یک را آماده داشته، بر سر راه است. شما را برگزید از دیگر جانداران، به دادن نعمتهای فراوان، و بخششهای شایان، و ترسانیدتان از عذاب آن جهان با حجتهای روشن و رسا در بیان. یکان یکان شما را در علم مخزون خود به شمارآورد، و برای هر یک زمانی معین کرد، در این جهان که جای محنت است، و خانه ابتلا و عبرت. شما را در آن می آزمایند، و محاسبه می نمایند، چه دنیا، آبشخوری است تیره و تار، و به آب درآمدنگاه آن گلزار. برون سوی آن فریبنده، درون سوی آن کشنده. فریبکاری است زود گذار، سایه ای است ناپایدار، تکیه گاهی است نا استوار. روی خوش نماید تاآن که از وی گریزان است، بدو انس گیرد، و آن که ناشناسای اوست آرامش پذیرد. ناگاه، به چهار دست و پای برخیزد، و ریسمانها درآویزد، آماج تیرهای قضایش سازد، و رشته های مرگ بر گلویش اندازد. کشان کشانش براند، تا به خوابگاه تنگش رساند، که منزلگاهی است پر بیم، برای دیدن پاداش کردار از بهشت نعیم و یا کیفری از عذاب جحیم. چنین بوده است رسم دوران پسینیان از پی پیشینیان روان، نه مرگ دست بردار از تباه کردن آنان، و نه ماندگان از نافرمانی روگردان. آیندگان پا بر جای پای رفتگان نهند، و هر گروه چون رمه بگذرند و نوبت به دسته دیگر دهند تا آن گاه که جهان سرآید، و بانگ نیستی برآید. رشته کارها گسسته گردد و بنای روزگار در هم شکسته. چون نوبت خفتن به سر رسد و رستاخیز در رسد، آنان را از شکاف گورها، و دل مورها، و لانه پرندگان و کنام درندگان، و درون مغاک و افکندن جای هلاک بیرون آرد. شتابان، فرمان او را نیوشا، در رفتن به بازگشتگاه او، کوشا. خاموش و دسته دسته بر پا و خدا به دیده قدرت بر همه بینا، و آنان بانگ خواننده را شنوا. لباس فروتنی بر بدن، طوق بندگی و خواری بر گردن، چاره ای پیش پاندیده، رشته امید بریده، دلها از اندوه لرزان بانگها فرو داشته، آهسته سخن گویان، عرق از سرو روی بر گردن ریزان، پر بیم و به خود لرزان، که به آوایی درشت آنان را به حساب می خوانند، تا جزای هر یک را بدو رسانند، و تلخی کیفر یا شیرینی پاداش را به وی چشانند.

بندگانی هستند به قدرت حق آفریده، نا به دلخواه پروریده، چون مرگشان در رسد، جانهایشان گرفته است، تن هاشان در دل خاک خفته، تا پوسیده گردند و خرده استخوان. سپس از گور برانگیخته شوند یکان یکان. جزای خویش را وامدار، حسابشان جدا کرده و آشکار. که: در این دنیا بدانها فرصت دادند تا از گمراهی برهند، و راه را بدانها نمودند، تا بیراهه نروند. از زندگانی بهره گرفتند چندان که تحصیل رضای خدا را شاید. و آن مایه از خرد یافتند که گرد شبهت را زداید. آنان را رها کردند تا ریاضت کشند، مانند اسبان مسابقت، و بر یکدیگر پیشی جویند در اندیشیدن و جستن نور معرفت، در فرصتی کوتاه که دارند، و مهلتی از عمر که با ناآرامی به سرآرند. وه! که چه مثالهای به جا، و اندرزهای رسا. اگر در دلهای پاک نشیند، و در گوشهای شنوا جای گزیند، و اندیشه های مصمم یابد، و خردهای با تدبیر آن را برتابد. پس، از خدا همچون کسی بترسید که شنید و فروتنی کرد، گناه ورزید و اعتراف آورد، ترسید و به کار پرداخت، پرهیز نمود و پیش تاخت، یقین کرد و نیکی ورزید، پندش دادند و به گوش جان خرید. ترساندش، و نافرمانی نکرد، دعوت را پذیرفت، و به خدا رو آورد. بازگشت، و توبه کرد. پی راهنما افتاد و بر نهاد او کار ساخت. شریعت را بدون نشان دادند و آن را دید و شناخت. پس خواهان، بشتافت و گریزان، رهایی یافت. سود طاعت را ذخیره ساخت و درون از آلایش بپرداخت. بازگشتگاه آن جهان را آباد کرد. و برای روز کوچ، و راهی که در پیش دارد، و نیازی که او را افتد، و جایی که در آن درویش ماند توشه فراهم آورد، و فرستاد آن را پیشاپیش، برای اقامتگاه خویش. پس، بندگان خدا! تقوا و رضای حق را بجویید، و راهی را که برای آن آفریده شده اید بپویید. و از آنچه شما را ترسانده است چنان که باید بترسید. تا آنچه را برای شما آماده ساخته سزاوار باشید، و انجام وعده او را خواستار، و از بیم رستاخیز برکنار.

از این خطبه است: شمارا گوش داد، تا بشنود آنچه به کارش آید، و دیده که تاریکی را بدان زداید. و اندامهایی، فراهم کردن عضوها را به کار، و با خمیدگیهای آن سازوار. به صورت، ترکیب شده با هم، و چندان که دوام دارند با یکدیگر فراهم. با کالبدها که منافع خود را می رسانند، و دلهایی که روزی خود را خواهانند، و می ستانند. همه غرقه در نعمتهای او، که همگانی است و فراگیر، و به جان او را منت پذیر. قرین عافیت، بی گزند و به سلامت. و برای هر یک از شما بهری از زندگی انگاشت، و پایان آن را پنهان داشت. و برای عبرت شما آثار پیشینیان را به جا گذاشت، از آنچه بهره شان بود و خوردند، و از لذتی که در فراخنای پیش از مرگ بردند. و مرگی که شتابان در رسید و رشته های آرزوشان را برید. و اجلها که ناگاه بتاخت، و بر و برگشان را برانداخت. به هنگام تندرستی کاری نکردند چنان که شاید، و در بهار جوانی عبرت نگرفتند، آنسان که باید. آن که در شادابی جوانی است، چه انتظار می برد جز شکست پیری را، که نزد وی رخت گشاید؟ و آن که در چار بالش تندرستی است، جز بیماریها را، که بر سر او آید؟ و آن کس که لختی در این جهان به سر می برد، جز مرگ را که از در درآید؟ زمان رفتن نزدیک گردیده، دلها از اضطراب تپیده، و سوزش درد را مزیده. و شربت غصه را جرعه جرعه چشیده. برای یاری خود فریاد خواهان، از فرزندان و نوادگان، و خویشان و عزیزان، و همتایان و همسالان. آیا خویشان مرگ را از او باز راندند؟ یا نوحه گران وی را سودی رساندند؟ حالی که در کوی مردگان، باز داشته است و در خوابگاه تنگ، تنها هشته. خزندگان، پوستش پاره کرده و خورده. خشت و خاک گور، شادابی را از تن او سترده. گردبادها بر آثار او خاک افشانده، و گذشت روزگار نشانه های او را پوشانده. کالبدهایی که آکنده از گوشت بود نزار گردید و استخوانها از پس سختی، پوسید. و جانها در گرو سنگینی بار گناه، درستی خبرهای غیبی را به یقین دیده و آگاه. نه کاری نیک، افزون از آنچه کرده اند توانند، و نه راهی برای پوزش از لغزشهایی که داشته اند، دانند. مگر شما که زنده اید پسران یا پدران یا برادران و یا خویشان آن رفتگان نه اید؟ که پا بر جای پای آنان می گذارید، و بر کاری که کردند سوارید، و راهی را که رفتند می سپارید؟ دلها سخت گردیده و نصیب خویش نبرده، راه رستگاری خود به دست فراموشی سپرده، توسن عمل را در راهی که نباید رانده. چنانکه گویی احکام خدا، جز برای اینهاست، و رستگاری در به دست آوردن دنیاست.

و بدانید که گذر شما بر صراط است که جایگاههای لغزیدن است، و بیمهای این لغزش را داشتن و پیاپی ترسیدن. پس، از خدا چون خردمندی بترسید که دل خود را از جز تفکر پرداخته، و بیم، تن وی راناتوان ساخته، وشب زنده داری خواب اندک را از سر او برده و به امید ثواب، گرمی روز را با تشنگی گذرانده، پارسایی، شهوت را در دل او میرانده، و یاد خداش بر زبان و به هنگام از نافرمانی او ترسان. از راهها به چپ و راست رود به یک سو شده، و راه روشن را پیش گرفته. و آن راه را که به سر منزل مقصود رسد مقصد خویش گرفته، و زیورهای دنیای فریبنده و گمراه کننده، او را از آن راه به دیگر سو نرانده، و کارهای آمیخته و در هم بر وی پوشیده نمانده. از دریافت مژده شادان و دلفروز در خوشترین خواب ایمن ترین روز. از گذرگاه این جهان گذشت با نیکنامی، و توشه آن جهان را از پیش روانه داشت، با نکوفرجامی. از بیم پیشدستی کرد و در فرصتی که داشت شتافت و خواست آنچه باید و از آنچه نباید ترسان رخ بتافت امروز نگاهبان فردای خویش بود، و طومار کارهای کرده در پیش، که: بهشت پاداش و بهره را کفایت است، و کیفر و پادافراه را رسیدن دوزخ غایت، و بس که انتقام گیرنده و یاور خدای سبحان بود، و حجت آور و خصومتگر کتاب خدا، قرآن.

شما را اندرز می دهم تا از خدا بترسید که با بیمهایی که داده جای عذری نگذارده، و با راهی که پیش پا نهاده، حجت بر بندگان گمارده، و شما را از دشمنی ترساند که پنهانی در سینه ها راه گشاید، و راز گویان در گوشها دمد، و سخن سراید، تاآدمی را گمراه کند و تباه سازد، و وعده دهد و به دام هوسش دراندازد. زشتی گناهان را در دیده او بیاراید و گناهان بزرگ را خرد و آسان نماید: چندان که وی رابفریفت، و راه چاره را به روی اوبست، و به گروگانی گذارد که از آن نتواند رست، ناگاه آنچه را آراسته بود ناشناخته انگاشت، و آن را که خوارمایه شمرده بود بزرگ پنداشت، و از ارتکاب آنچه ایمنش دانسته بود، بر حذر داشت.

و از این خطبه است در صفت آفرینش انسان: با شما سخن گویم از این انسان که در تاریک جای زهدانش بیافرید، و در پرده های تیره اش در پیچید. نطفه ای بود جهنده و پلید، سپس خونی شد لخته و نا تمام، و بچه ای در شکم مام، و شیرخواره ای از پستان، و کودکی در خور دبستان، و نوجوانی رسیده که سبزه زندگی اش تازه دمیده. سپس او را دلی داد فراگیر، و زبانی درخورد تعبیر، و دیده ای نگرنده و بصیر تا دریابد و پند پذیرد، و بازایستد و راه نافرمانی پیش نگیرد. چندان که جوانی شد راست اندام، تندرست و به قامت تمام، گردن کشانه از راه حق دوری گزید، و بیهشانه این سو و آن سو دوید. از چاه سار آرزو نوشا، و در پی دنیا کوشا. سرمست لذت و شادمانی، از عنفوان و نشاط جوانی. نه اندیشه رسیدن مصیبتش در سر، و نه از خدا و تقوایش خبر، تا آنکه در این آزمایش، فریب خورده مرد، و روزگاری کوتاه را در خطا به سر برد. نه عوضی به دست آورد، و نه واجبی را که بر عهده داشت ادا کرد. در واپسین دوره جوانی و آخرین منزلهای کامرانی، درد مرگ او را فرو گرفت، چندان که روز را با حیرانی به سر می برد، و شب را با بیداری و نگرانی. هر روز به سختی درد می کشید و هر شب رنج و بیماری به سر وقتش می رسید. حالی که گردش برادری بود به جان برابر، و پدری مهربان و نصیحتگر، و مادری از ناشکیبایی فریادکنان و از ناآرامی بر سینه زنان. و او در بیهوشی و غفلت، و در سختی و مصیبت، و ناله ای زار، و نفسی افتاده به شمار، و جان کندنی طاقتزا و دشوار. سپس او را خاموش، درون کفنهایش گذارند، و گردن نهاده ورام از زمینش برگیرند و بر پاره چوبهایش بردارند. پیکری کوفته و رنجدیده، لاغر از بیماریی که کشیده. فرزند و نواده و برادران همگان تابوتش را بردارند و به خانه غربتش رسانند. آنجا که دیگر هیچ کس او را نبیند و تنها خود در آن خانه نشیند تا چون مشایعت کنندگان باز گردیدند و مصیبت زدگان واپس گراییدند، او را در گودالش نشانند، زمزمه کنان، حیرتزده از پرسش فرشتگان و خطا کردن در امتحان. و دشوارتر چیز آنجا، بلای فرود آمدن است در گرمی جهنم، و بریان شدن درآتشی که زبانه زند، پی هم. و تیز گشتن بانگ آن هردم. نه لختی آسوده بودن، و نه راحتی، تا بدان رنج را زدودن. نه نیرویی باز دارنده تا در امان ماند، و نه مرگی تا او را از این بلا برهاند، و نه خوابی سبک تا آرامشی رساند. سختیهای مردن از پی هم، عذابها هر ساعت و هر دم، به خدا پناه بریم از این غم.

بندگان خدا! کجایند آنان که سالیانی دراز ماندند؟ و در خوشی به سر بردند؟ تعلیمشان دادند و به خاطر سپردند، و مهلتشان بخشیدند، و در بیهوده کاری گذراندند، بی گزند بودند و فراموش کردند تا گاهی که مردند. مهلتی یافتند دراز، و بخششی گرفتند نیکو و به ساز. از عذاب دردناکشان ترساندند، و نوید پاداش بزرگ به گوششان خواندند، از گناهانی که به تباهی کشاند بپرهیزید! و از زشتیها که خشم خدا را برانگیزاند بگریزند! خداوندان دیده های بینا و گوشهای شنوا و تندرستی و کالا! آیا گریزگاهی هست؟ یا رهایی؟ یا جای امنی؟ یا پناه جایی؟ یا گریزی؟. یا توانی راهی به دنیا گشایی؟ یا نه چنین است؟ پس کی باز می گردید؟ و به کجا می روید؟ و فریفته چه هستید؟ حالی که بهره هر یک از شما از زمین پر طول و عرض، همان اندازه است که با گونه خاک آلود بر آن خفته است! هم اکنون بندگان خدا! که طناب مرگ بر گلو سخت نیست، روان آزاد است، و وقت ارشاد باقی است، تن ها در آسایش است و هنگام گرد آمدن و کوشش، و اندک زمانی دارید از ماندن، و مجالی برای اراده کردن، و فرصت برای توبت، و فراخی برای عرض حاجت، بکوشید پیش از تنگی و در سختی به سر بردن و بیم داشتن و مردن، و پیش از در آمدن غایبی که منتظر رسیدن آنید و گرفتار شدن به خشم خدای بزرگ و توانا، که گریختن از آن نتوانید. (در خبراست که چون امیرالمومنین علیه السلام این خطبه را خواند، تن هااز شنیدن آن لرزید، و دیده ها باران اشک بارید، و دلها از بیم بتپید، و بعض مردم آن را خطبه غرا نامیده اند.

 

خطبه 83-درباره عمرو بن عاص

و از خطبه های آن حضرت است درباره عمرو پسر عاص شگفتا از پسر نابغه! شامیان را گفته است، من مردی لاغ گویم با لعب بسیار، عبث کارم، و کوشا در این کار. همانا، آنچه گفته نادرست بوده، و به گناه دهان گشوده، همانا بدترین گفتار، سخن دروغ است که چراغ آن بی فروغ است. اما او می گوید و دروغ می گوید. وعده می دهد و خلاف آن می پوید. می خواهد و می ستهد، از او می خواهند و زفتی می کند. پیمان را به سر نمی برد و پیوند خویشان را می برد. چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و بر امر و نهی چیر، و چون تیغ از نیام برآید و وقت کارزار درآید، بزرگترین نیرنگ او این است که عورت خویش گشاید. به خدا سوگند، یاد مرگ مرا از لاغ باز می دارد، و فراموشی آخرت او را نگذارد که سخن حق بر زبان آرد. او با معاویه بیعت نکرد، مگر بدان شرط که او را پاداشی رساند، و در مقابل ترک دین خویش لقمه ای بدو خوراند.

خطبه 84-در توحید و موعظه

و از خطبه های آن حضرت است و گواهی می دهم که خدایی نیست جز خدای یکتا، که بی انباز است و بی همتا. آغاز اوست، که پیش از او چیزی نیست. انجام اوست و نامنتهی است. نه پندارها برای او صفتی داند، و نه خردها اثبات چگونگی برای او تواند. نه جزء جزءاش توان کرد، و نه تبعیض پذیراست، و نه دیده ها دلها او را فراگیر است.

پس بندگان خدا! از عبرتهای سودمند، پند پذیرید، و از نشانه های آشکار عبرت گیرید. از آنچه با بیانی رساتان ترسانده اند، خود را باز دارید، و از یادآوریها و موعظتها سود بردارید، که گویی چنگالهای مرگ بر شما آویخته است، و رشته های آرزوتان را از هم گسیخته، و سختیهای- واپسین دم زندگی- به ناگاه بر سر شما رسیده و به آبشخوری که درآمد نگاه شماست کشیده و هر نفسی را راننده ای همراه است که او را تا به محشر وی می راند، و گواهی که بر کرده او گواهی می دهد، و آنچه کرده است می داند.

و از این خطبه است در صفت بهشت: پایه هایی فروتر و برتر، منزلهایی برخی از برخی بهتر، نه نعمت آن بریده گردد، و نه باشنده آن از آنجا رخت بربندد. نه آن که در آن جاودان است پیر شود، و نه آن که در آن ساکن است فقیر.

خطبه 85-صفات پرهیزکاری

به رازها داناست و بر درونها بیناست. بر هر چیز احاطه دارد و چیره است، و بر هر چیز تواناست. پس از شما آن را که پروای کار است، وظیفه خود بگزارد، در روزهایی که فرصتی دارد، پیش از آنکه مرگ او را به حال خود نگذارد. روزهایی که آسوده خاطر است، و زمان دل مشغولی او نرسیده، روزهایی که دم تواند بر آورد، و گلویش نتاسیده، و باید که خود را برای رسیدن- بدان جهان- آماده دارد، و از جای کوچ برای سجای ماندن توشه بردارد.

پس ای مردم! خدا را! خدا را! بپایید، و در آنچه از کتاب خود شما را نگاهبان کرده و حقوقی که نزد شما به ودیعت سپرده- وظیفه امانت را رعایت نمایید-. که خدای سبحان شما را بیهوده نیافریده و رها نگذاشته، و در نادانی و کوریتان نداشته. چه به شما گفته است چه بایدتان کرد، و آموخته است که چه خدمتی تان باید آورد، و نبشته است که تومار زندگی تان را کی خواهد سپرد. و قرآن را که بیان دارنده هر چیز است بر شما فرو فرستاد، و پیامبر خویش را روزگاری میان شما زندگانی داد، تا با آیه ها که در کتاب خود نازل فرمود دینی را که پسندید، برای او و شما کامل نمود، و به زبان او به شما خبر داد که چه را می پسندد و چه او را خوش نیاید، از چه باز می دارد و کردن چه کار را فرماید. چندان که راه عذر را بر شما ببست، و حجتی گرفت که- از آن نتوانید رست-. پیک تهدید را به سوی شما پیش راند، و از کیفر سختی که پیش رو دارید بترساند. پس، در این چند روز که زنده اید، گذشته را جبران کنید، و خود را به شکیبایی ورزیدن و سختی دیدن خوی دهید. که این روزها برابر روزهایی که در غفلت بودید، و خود را مشغول داشتید و پند ننیوشیدید اندک است.- فراوان- خود را رخصت مدهید،مبادا رخصتها شما را به راه ستمکاران برد. و درون را چون برون سازید تا نفاق، بلایی بر سرتان نیاورد، و پرده شما را ندرد.

بندگان خدا! فرمانبردارترین مردم از خداوند، خیرخواه ترین آنان برای خویش است، و خیانتکارترین آنان به خود، کسی است که در نافرمانی خدا از همه پیش است. فریفته، آن که خود را بفریباند، و رشک برده آن که دینش برای وی بی آسیب ماند. خوشبخت کسی است که از- آنچه بر- جز او - رود- پند گیرد. و بدبخت آن کس که فریب هوای نفس خویش پذیرد. بدانید که اندک ریا شرک است و همنشینی پیروان هوا فراموش کردن ایمان، و جای حاضر شدن شیطان. از دروغ دوری گزینید که از ایمان به دور است- و چراغ او بی نور-. راستگو بر کنگره های رستگاری و بزرگواری است و دروغگو کناره مغاک و خواری. بر هم حسد مبرید که حسد ایمان را می خورد- چنانکه آتش هیزم را- و با یکدیگر دشمنی مکنید که آن پیوند خویشاوندی را می برد. و بدانید که آرزوهای نفسانی خرد را به غفلت وادارد، و یاد خدا را به فراموشی سپارد. پس آرزوی نفسانی را دروغزن دانید که- آنچه خواهد- فریب است و امید بیهوده، و خداوند آرزو فریفته است- و در خواب غفلت غنوده-.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی