ترجمه خطبه های 146 - 150 نهج البلاغه ( شهیدی )
- پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۳۶ ب.ظ
خطبه 146- راهنمائی عمر
عمر با او مشورت کرد که خود برای جنگ با ایرانیان بیرون شود این کار پیروزی و خواری اش نه به اندکی سپاه بود، و نه به بسیاری آن. دین خدا بود که خدا چیره اش نمود، و سپاه او که آماده اش کرد، و یاری اش فرمود، تا بدانجا رسید که رسید، و پرتو آن بدانجا دمید که دمید. ما از خدا وعده پیروزی داریم،- و به وفای او امیدواریم-. او به وعده خود وفا کند و سپاه خود را یاری دهد. جایگاه زمامدار در این کار، جایگاه رشته ای است که مهره ها را به هم فراهم آرد و برخی را ضمیمه برخی دیگر دارد. اگر رشته ببرد، مهره ها پراکنده شود و از میان رود، و دیگر به تمامی فراهم نیاید، و عرب امروز اگرچه اندکند در شمار، اما با یکدلی و یک سخنی در اسلام نیرومندند و بسیار. تو همانند قطب بر جای بمان، و عرب را چون آسیاسنگ گرد خود بگردان، و به آنان آتش جنگ را برافروزان که اگر تو از این سرزمین برون شوی، عرب از هر سو تو را رها کند، و پیمان بسته را بشکند، و چنان شود که نگاهداری مرزها که پشت سر می گذاری برای تو مهمتر باشد از آنچه پیش روی داری. همانا عجم اگر فردا تو را بنگرد، گوید این ریشه عرب است، اگر آن را بریدید آسوده گردیدید، و همین سبب شود که فشار آنان به تو سختتر گردد و طمع ایشان در تو بیشتر. اینکه گفتی آنان به راه افتاده اند، تا با مسلمانان پیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است، و او بر دگرگون ساختن آنچه خود ناپسند می دارد تواناتر. اما آنچه از شمار آنان گفتی، ما در گذشته نمی جنگیدیم به نیروی بسیاری، بلکه می جنگیدیم با چشم داشتن به پیروزی و یاری.
خطبه 147- در هدف از بعثت
پس خدا، محمد (ص) را به راستی برانگیخت تا بندگانش را از پرستش بتان برون آرد، و به عبادت او وادارد، و از پیروی شیطان برهاند، و به اطاعت خدا کشاند، با قرآنی که معنی آن را آشکار نمود، و اساسش را استوار فرمود، تا بندگان بدانند- بزرگی- پروردگار خود را که دانای آن نبودند، و بدو اقرار کنند، از پس آنکه بر انکار می فزودند، و او را نیک بشناسند، از آن پس که خود را ناآشنا بدو می نمودند. پس خدای سبحان، در کتاب خویش- قرآن-، بی آنکه او را ببینند خود را به ایشان آشکار گرداند، بدان چه از قدرتش به آنان نمایاند، و از قهر خود ترساند. و اینکه چگونه با کیفرها، آن را که باید نابود گردانید، و با داس انتقام خرمن هستی شان را دروید.
و زودا، که پس از من بر شما روزگاری آید، که چیزی از حق پنهانتر نباشد، و از باطل آشکارتر. و از دروغ بستن بر خدا و رسول او بیشتر. و نزد مردم آن زمان، کالایی زیانمندتر از قرآن نیست اگر آن را چنانکه باید بخوانند، و نه پر سودتر از قرآن، اگر معنی کلماتش را برگردانند، و در شهرها چیزی از معروف ناشناخته تر نباشد، و شناخته تر از منکر. حاملان کتاب خدا آن را واگذارند، و حافظانش آن را به فراموشی بسپارند. پس در آن روزگار قرآن و قرآنیان از جمع مردمان دورند، و رانده و مهجور. هر دو با هم در یک راه روانند و میان مردم پناهی ندارند. پس در این زمان قرآن و قرآنیان میان مردمند و نه میان آنان، با مردمند نه با ایشان. چه، گمراهی و رستگاری سازوار نیایند، هر چند با هم در یکجا بپایند. پس آن مردم در جدایی متفقند، و از جمع گریزان. گویی آنان پیشوای قرآن اند، نه قرآن پیشوای آنان. پس، جز نامی از قرآن نزدشان نماند، و نشناسند جز خط و نوشته آن. و از این پیش چه کیفر که بر نیکوکاران نراندند، و سخن راستشان را دروغ بر خدا خواندند، و کار نیک را پاداش بد دادند. همانا، آنان که پیش از شما بودند تباه شدند، به خاطر آرزوهای دراز که در سر داشتند
، و نهان بودن مرگ از آنان که باورش نمی داشتند، تا موعود بر آنان درآمد، موعودی که با آمدنش عذری نپذیرند، و توبه را به حساب نگیرند، و به همراه آن بلا و سختی بار گشاید، و هنگام کیفر و عقوبت آید.
ای مردم! آن که از خدا خیر خویش خواهد، توفیق یافته است، و آن که گفته او را راهنما گیرد به راست ترین راه هدایت شده که همسایه خدا در امان است و دشمن خدا ترسان. آن که عظمت خدا را داند، سزاوار نیست خود را بزرگ خواند. بلندی قدر کسانی که بزرگی پروردگار را می دانند، در این است که برابر او فروتنی کنند، و سلامت آنان که می دانند قدرت او تا کجاست در آن است که به فرمانش گردن نهند. پس از حق مگریزید چنانکه تندرست از گرگین گریزان است، و به شده از بیمار روگردان. و بدانید که تا واگذارنده رستگاری را نشناسید، رستگاری را نخواهید شناخت، و تا شکننده پیمان قرآن را ندانید، با قرآن، پیمان استوار نخواهید ساخت، و تا واگذارنده قرآن را به جای نیارید در قرآن چنگ نتوانید انداخت. پس رستگاری را نزد کسانی جویید که اهل آنند- و آنان از خاندان پیامبرانند- که دانش به آنان زنده است، و نادانی به دانش آنان مرده. آنان که حکمشان شما را از دانش آنان خبر دهد، و خاموشی شان از گفتار، و نهان آنان از ظاهرشان پدیدار، نه با دین مخالفت دارند، و نه در آن خلاف آرند، دین میان آنان گواهی است راست و خاموشی گویاست.
خطبه 148- درباره اهل بصره
هر یک از دو تن کار را برای خود امید می دارد، دیده بدان دوخته و رفیقش را به حساب نمی آرد. نه پیوندی با خدا دارند، و نه با وسیلتی روی بدو می آرند. هر یک کینه دیگری را در دل دارد، و زودا که پرده از آن بردارد. به خدا اگر بدانچه می خواهند برسند، این جان آن را از تن برون سازد، و آن این را از پا دراندازد. اکنون گروه نافرمان بر پا خاست، پس گروهی که برای خدا می کوشد کجاست؟ راههای راست را پیش روی آنان گشادند، و از پیش، آنان را خبر دادند. برای هر گمراه شدنی دستاویزی است و هر پیمان شکنی را راه گریزی است. به خدا، من چون آن کس نباشم که بر سینه زدن، ناله برآوردن، و گریه کردن- بر مرده را- شنود و ببیند، پس سر خود گیرد، و پند نپذیرد.
خطبه 149- پیش از وفاتش
پیش از مرگش ای مردم! هر کس مرگی را که از آن گریزان است- به هنگام فرار- خواهد دید. دوران زندگی انسان، میدان رانده شدن اوست در جهان، و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان. چند که روزگار را از این سو بدان سو راندم، و به خاطر دانستن این راز پوشیده اش کاواندم، خدا نخواست، جز آنکه آن را بپوشاند، هیهات که این علمی است نهفته - که هیچکس آن را نداند- اما وصیت من: خدا! چیزی را شریک او میارید و محمد (ص) ! سنت او را ضایع مگذارید! این دو ستون را بر پا بدارید و این دو چراغ را افروخته نگهدارید، و نکوهشی بر شما نیست مادام که پراکنده نیستید و پایدارید. هر کس به اندازه توان خود بکوشد، و بر نادانان آسان گیرد و مخروشد، که پروردگارتان مهربان است و دینتان راست، و امام شما داناست. من دیروز یار شما بودم و امروز برای شما مایه پند و اعتبار، و فردا از شما جدا و به کنار. خدا مرا و شما را بیامرزاد! اگر پای در این لغزشگاه بر جای ماند که هیچ، و اگر بلغزد- و مرگ در رسد، شیوه روزگار است و روزگار ناپایدار است-. ما در سایه شاخساران و وزشگاه بادهای وزان و زیر سایه ابرهای گران به سر بردیم که توده های آن در فضا نابود گردید و نشانه های آن در زمین ناپدید، و من برای شما همسایه ای بودم، که چند روزی تنم مجاورتان گردید، و به زودی از من کالبدی خالی خواهید دید. آرام پس آنکه در جنبش بود، و خاموش، از آن پس که گفتگو می نمود. پس پند دهد شما را آرمیدن من، و از گردش افتادن دیدگانم، و بی جنبش ماندن پاها و دستانم، که این برای پندپذیران بهتر است از گفتار رسا، و سخن شنیدنی و شیوا. شما را بدرود می گویم، بدرود کسی که آماده دیدار است- و دیدارش با پروردگار است-. فردا که جای من خالی ماند، و دیگری بر آن نشست، راز درونم را خواهید دانست و اینکه چه کسی را دادید از دست.
خطبه 150- اشارت به حوادث بزرگ
که به فتنه ها اشارت کند چپ و راست رفتن گرفتند بر پیمودن راههای ضلالت، و واگذاردن راههای هدایت. پس بدانچه بودنی است و انتظار آن می رود، شتاب میارید! و آن را که فردا خواهد آورد، دیر مشمارید. چه بسا شتابکاری که چون به چیزی که می خواست رسید دوست داشت که کاش آن را نمی دید، و چه نزدیک است امروز، به فردایی که سپیده آن خواهد دمید. ای مردم وقت است که هر وعده نهاده درآید، و آنچه را نمی شناسید نزدیک است- از پرده- برآید، هر که از ما- اهل بیت- بدان رسد، با چراغی روشن در آن راه رود، و بر جای پای صالحان گام نهد تابند- از گردنها- بگشاید، و از بندگی آزاد نماید. جمع- گمراهان- را پراکنده گرداند، و پریشانی- مومنان- را به جمعیت کشاند، و نهان از مردمان- کار راند-. پی شناس به نشان او راه نبرد، هر چند پیاپی نگرد. پس در آن فتنه مردمی ذهن خود را چنان تیز کنند، که آهنگر تیغ را زداید، و دیده هاشان به تفسیر قرآن که شنوند روشن شود- چنان که باید-. بام و شام جامهای حکمت نوشند- و در تکمیل نفس بکوشند-.
از این خطبه است روزگار بر آنان دراز شد، تا خواری را به نهایت رسانند، و خود را مستوجب بلای زمانه گردانند، و چون پایان مدت نزدیک گردید و گروهی آسایش خود را در پیوستن به فتنه دید، آنان دست به پیکارشان گشادند، و با شکیبایی که کردند، بر خدا منت ننهادند، و جان باختن در راه حق را بزرگ نشماردند. پس چون قضای آمده با پایان مدت بلا سازوار شد، شمشیرها در راه حق آختند، و بصیرتی را- که در کار دین داشتند- آشکار ساختند. طاعت پروردگار خویش را پذیرفتند، و فرمان واعظ خود را شنفتند، و چون خدا فرستاده خود را نزد خویش برد، گروهی به گذشته برگردیدند، و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی رسیدند، و به دوستانی که خود گزیدند پیوستند، و از خویشاوند گسستند. از وسیلتی که به دوستی آن مامور بودند جدا افتادند، و بنیان را از بن برافکندند، و در جای دیگر بنا نهادند. کانهای هر گونه گناهند، و هر فتنه جو را درگاه و پناه. از این سو بدان سو سرگردان، در غفلت و مستی به سنت فرعونیان، یا از همه بریده و دل به دنیا بسته، و یا پیوند خود را با دین گسسته.
- ۹۲/۰۶/۱۴