ترجمه خطبه های 151 - 155 نهج البلاغه ( شهیدی )
- پنجشنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۲، ۰۵:۳۹ ب.ظ
خطبه 151- فتنه های آینده
خدا را سپاس می گویم، و از او یاری می جویم در راندن شیطان، و دور ساختن آن، و نیفتادن در دامهایش که نهد و فریببها که دهد، و گواهی می دهم که جز خدای یکتا، خدایی نیست، و محمد بنده او و فرستاده اوست، و منتخب و گزیده او. هیچ آفریده را در فضیلت به پایه او نتوان آورد، و فقدان او را جبران نتوان کرد. شهرها به نور هدایت او روشن گشت، از آن پس که در گمراهی تیره بود، و نادانی بر همه جا چیره، و درشتخویی و ستمکاری را همگان پذیره. مردم حرام را حلال می شمردند، و خردمند را خوار می گرفتند. می زیستند، بی داشتن پیامبران، می مردند، خداناشناس و بی ایمان.
و شما ای عربها! آماج بلایی هستید که نزدیک است. از مستیهای نعمت بپرهیزید، و از سختیهای عقوبت بترسید و بگریزید، و بر جای خویش بمانید آنگاه که شبهت گردی برآرد، و یا فتنه راه کج پیش پای گذارد، و هنگامی که طلیعه آن آشکار شود، و نهفته اش پدیدار، کارش استوار باشد و آسیایش به کار که فتنه از رهگذرهای نهانی درآید، و به زشتی و رسوایی گراید. آغازش چون عنفوان جوانی، خوش و دلربا، آثارش چون نشانه هایی که از ضربت سنگ بر جای ماند، زشت و نازیبا. ستمکاران این فتنه را به ارث پذیرند، با عهدی که از یکدیگر گیرند. نخستین آنان پیشوای آخرین است و آخرین ایشان اقتدا کننده به نخستین. بر سر دنیای دون بر یکدیگر پیشدستی نمایند، و چون سگان این مردار گندیده را از هم ربایند، و دیری نپاید که تابع از متبوع بیزار باشد، و امیر از مامور در آزار. دشمنان از هم جدا شوند، و با لعنت یکدیگر را دیدار کنند. پس فتنه سر بر آرد. سخت لرزاننده. در هم کوبنده، و خزان خزان رونده.- در آن فتنه- دلها پس از پایداری دو دلی پذیرند، و مردانی که سلامت مانده بودند، گمراهی پیش گیرند. به هنگام هجوم آن، هوا و هوسها گونه گون بود و بسیار، و به وقت پدید شدن آن، رای درست به نادرست آمیخته گردد- و شناختن آن دشوار-. کسی را که بدان نزدیک شود، بشکند و دو تا کند، و کسی را که در آن بکوشد، خرد سازد و از هم جدا کند. به دندان یکدیگر را بخایند، همچون خران وحشی که در رمه گرد آیند. رشته تافته دین گسسته گردد، و نشانه های راه راست پوشیده، و چشمه حکمت خشک و خوشیده. ستمکاران در آن فتنه به سخن آیند، و بیابان نشینان را با سوهان ستم بسایند، و با سینه مرکب جور خرد نمایند. تکروان از غبار آن فتنه تباه گردند، و سواران- قدرت- درونش به هلاکت رسند. با قضای ناگوار درآید، خون دوشد و خون پالاید. در نشان دین رخنه افکند، و یقین استوار را بشکند. زیرکان از آن فتنه بگریزند. و پلیدان به سر و سامان دادن کارش برخیزند. با رعد و برقی است بسیار، و آماده کارزار. پیوند خویشاوندی در آن، بریده باشد و- مردم- از اسلام جدا گردیده. آن که از آن فتنه به کنار است از آسیبش بیمار است، و آن که خواهد خود را برهاند، نتواند و هم در آن بماند.
از این خطبه است - در آن فتنه- کشته ای است که خونش به رایگان است، و ترسانی که پناه خواه از این و آن است. فریبشان دهند با بستن پیمان، و مغرورشان سازند به نام ایمان. پس نمودارهای فتنه و نشانه های بدعت مباشید، و آن را که پیوند جماعت مسلمانان بدان استوار است و ارکان طاعت بر آن پایدار، بر خود لازم شمارید. و بر خدا درآیید، ستمدیده، نه ستم شما به دیگران رسیده. و بپرهیزید از در افتادن به دامگاههای شیطان، و آنجا که در آن دشمنی خیزد با این و آن. لقمه حرام در دلهای خود در میارید چه، بر آن کس که معصیت را بر شما نهی فرموده و راه طاعت را برایتان آسان نموده، در معرض دیدارید.
خطبه 152- ستایش خدا
سپاس خدایی را که به آفرینش- بندگان- خویش بر هستی خود راهنماست، و آفریده های نو به نو او بر ازلیت وی گواست، و همسانی آفریده ها نشان دهد که او بی همتاست. حسها او را نتواند شناخت، و پرده ها او را مستور نتواند ساخت. که سازنده و ساخته از یکدیگر جدایند، و فراگیرنده و فراگرفته- یکسان نیند-، و پروردگار و پرورده- دو تاینند- یکتاست نه از روی شمار. آفریننده است نه با جنبش و تحمل آزار. شنواست، بی آنکه او را گوشی بود، بیناست، بی آنکه چشم گشاید، و بر هم نهد. همراه هر چیزی است نه چنانکه آن را بساید، و جدا از آن، نه آنکه مسافتی در میان آید. آشکار است نه به دیدار، و نهان است نه ناپدیدار. از چیزها جداست چه بر آنها چیره و تواناست، و هر چیز جز اوست، که برابر او خاضع است و بازگشتش به خداست. آن که وصفش کرد محدودش کرده است، و آن که محدودش کند او را به شمار درآورده است، و آن که او را به شمار درآرد، ازلیت او باطل کرده است. کسی که بگوید چون است صفت او را زاید بر ذات شناخته، و کسی که گوید در کجاست او را در جایی محدود ساخته. عالم بود آنگاه که معلومی نبود. پرورنده بود آنگاه که پرورده ای نبود، و توانا بود آنگاه که مقدوری نبود.
از این خطبه است - خورشید- طلوع کننده- امامت- برآمد. و- ماه- درخشنده- ولایت- پرتو افکند، و کوکب- عدالت- به در آمد. و ناراست راست گردید، و خدا مردمی را به جای مردمی دیگر گزید، و روزی را به روزی بدل گردانید. چشم می داشتیم بر دگرگون شدن روزگاران، چنان که قحطی زده در انتظار باران. همانا امامان از جانب خدا تدبیر کننده کار مردمانند، و کارگزاران بندگانند. کسی به بهشت نرود جز آنکه آنان را شناخته باشد، و آنان او را شناخته باشند، و به دوزخ در نشود جز آنکه منکر آنان بود، و آنان وی را نپذیرفته باشند، و محرم نساخته.
همانا خداوند تعالی شما را به اسلام مخصوص گردانید، و برای اسلام گزید، چه اسلام نامی از سلامت است، و فراهم دارنده هر کرامت است. راه روشن آن را خدا برگزید، و حجتهای آن را روشن گردانید. از علمی که هویداست، و حکمتهایی که نهان و ناپیداست. غرایب آن نابود نشود، عجایب آن سپری نگردد. رستنگاههای نعمت در آن است، و در تاریکیها چراغهای فروزان است. درهای خیر جز به کلیدهای آن گشوده نگردد، و تاریکیها جز به چراغهای آن زدوده نگردد. حوزه آن را حمایت نمود، و رعایت آن را بر خود لازم فرمود. در آن شفای خواهنده درمان است. و بسنده خواهنده این جهان و آن جهان است.
و او- گمراهی است- که خدایش مهلت داده، تا در پی هوای بی خبران افتاده. روز را با گناهکاران گزارد، نه راهی راست در پیش و نه امامی راهبر دارد.
از این خطبه است تا چون کیفر نافرماندی شان را برایشان آشکار کرد، و از پرده های غفلتشان بیرون آورد، رو به چیزی نهادند که بدان پشت کرده بودند، و پشت به چیزی کردند که روی بدان نهاده بودند. پس نه از آنچهه می خواستند و بدان رسیدند، سودی بردند، و نه از آنچه حاجت خویش بدان روا کردند، بری خوردند.- من از این غفلت نگرانم- و شما و خود را از آن می ترسانم. هر کسی باید از- کار- خود سود ببرد، که بینا کسی است که شنید، و اندیشید، و دید، و به دل بینا گردید، و از آنچه مایه عبرت است سود گزید، سپس راهی روشن را سپرد، و از افتادن در پرتگاهها و گم شدن در کوره راهها دوری کرد،- و بکوشید تا جانب عدالت را نگهدارد- و برای گمراهان جای اعتراض نگذارد، با ستم و سختگیری در راه حق کردن، یا معنی سخنی را دگرگون نمودن، یا از سخن راست گفتن ترسیدن. پس ای شنونده از پس مستی هشیار باش و از خواب غفلت بیدار باش، و اندکی بکاه از شتاب خویش، و بدانچه از زبان پیامبر امی (ص) به تو رسیده نیک بیندیش! آنچه را که شنیدنش باید، و ترکش نشاید. آن کس را که جز این گفت، و سخن دیگری را شنفت، رها کن با آنچه برای خود پذیرفت. ناز خود بنه و بزرگی فروختن بگذار و گور خویش به یاد آر! که گذرگاه تو بر آن است، و هر چه کنی بر تو تاوان است، و آنچه کشتی، درو نمایی، و آنچه امروز فرستی، فردا بر آن درآیی. پس جای درآمدنت را بگستران! و برگ آن را از پیش روانه گردان. پس ای شنونده پرهیز! پرهیز! و ای بی خبر، برخیز! برخیز! و کس تو را خبر ندهد چون خدا، که- آگاه است و دانا-.
همانا از جمله حکمهای خدا در قرآن کریم، که قطعی است و در آن تاویل و تغییری نیست، و بر انجام آن ثواب دهد، و بر ترک آن عقاب کند، و به خاطر آن خشنود شود، و یا به خشم آید، این است که: بنده را سودی ندهد- هر چند بکوشد و کار خود را خالص گرداند- اگر یکی از این گناهان بر گردن او بود و توبه ناکرده پروردگار خود را ملاقات کند، آنکه: در عبادتی که خدا بر او واجب کرده، چیزی را شریک خدا گرداند، یا با کشتن انسانی، خشم خود را فرو نشاند، یا عیب کسی را به خاطر کاری که کرده بر زبان راند، یا با بدعتی که در دین گذارد، روایی حاجتش را از مردمان چشم دارد، یا با دورویی مردم را دیدار کند. یا با دو زبان میان آنان راه رود. این را نیک بیندیش که هر مثال را دلیل همانند آن توان گرفت- و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل-.
چهارپایان در بند شکمند، و درندگان در پی تجاوز به هم، و زنان در فکر آرایش این جهان و تبه کاری کردن در آن. مومنان فروتنند، مومنان مهربانند، مومنان ترسان.
خطبه 153- در فضائل اهل بیت
و دل مرد خردمند را دیده ای است که بدان پایان کار خویش نگرد، و به ژرفی و بلندی آن راه برد. دعوت کننده ای خواند، و امیری حکومت راند. پس دعوت کننده را پاسخ دهید و فرمانروا را فرمان برید! به دریاهای فتنه درشدند، و بدعتها را گرفتند، و سنتها را وانهادند. مومنان به گوشه ای رفتند، و گمراهان دروغزن به زبان آمدند و سخن گفتند. ما خاصگان، و یاران، و گنجوران نبوت، و درهای رسالتیم. در خانه ها جز از درهای آن نتوان در شد، و آن که جز از در، به خانه درآمد به دزدی سمر شد.
از این خطبه است مصداق آیتهای بلند معنی قرآن اند، و گنجینه های خدای رحمانند. اگر سخن گویند جز راست نگویند، و اگر خاموش مانند بر آنان پیشی نجویند. پس پیشوای قوم باید با مردم خود به راستی سخن گوید، و راه خرد پوید، و از فرزندان آخرت بود، که از آنجا آمده است و هم بدانجا رود. آن که به چشم دل نگرد، و با دیده درون کار کند آغاز کارش آن است که بداند آنچه کند به سود اوست یا بر او زیان است، اگر به سود اوست پی آن رود، و اگر به زیان اوست باز ایستد. چه، آن که نادانسته کاری کند، مانند کسی است که به بیراهه رود. هر چه در آن راه پیش راند، از مقصود خود دورتر ماند، و آن که از روی دانش کننده کار است، همچون رونده در راه آشکار است. پس نگرنده باید بپاید که پیش می رود یا پس می آید.
و بدان که هر ظاهری را باطنی است که بر مثال آن است، آنچه ظاهرش پاکیزه بود باطن آن نیز آنچنان است، و آنچه ظاهرش پلید است، باطن آن نیز پلید است، و رسول صادق (ص) فرموده است: خداوند بنده را دوست دارد، و کرده او را ناخوش می دارد، و کاری را خوش دارد و کننده آن را ناخوش می دارد، و بدان! هر کرده ای چون میوه ای است که از گیاهی رسته است، و هیچ گیاه را از آب بی نیازی نیست، و آبها گونه گون بود. آنچه آبیاری اش نیکو، درختش نیکو و میوه اش شیرین است، و آنچه آبیاری اش پلید، درختش پلید و میوه اش تلخ است.
خطبه 154- در آفرینش خفاش
که در آن خلقت بدیع شب پره را بیان فرماید سپاس خدایی را که وصفها در رسیدن به حقیقت شناخت او رخت اندازد، و بزرگی او خردها را طرد سازد- تا سر بتابد-، و راهی به رسیدن نهایت ملکوت او نیابد. او خدای حق و آشکار است، آشکارتر از آنچه بر دیده ها پدیدار است. خردها برای او حدی معین نتواند کرد تا همانندی داشته باشد، و وهمها او را اندازه نتواند گرفت تا در صورتی پنداشته باشد. آفریده ها را پدید آورد بی هیچ نمودار بی رای رایزن، و بی یاری مددکار. به فرمان او خلقت آن پایان یافت، پس طاعت پروردگار را پذیرفت و پاسخ گفت، و به خدمت شتافت. گردن نهاد و سر از فرمان نتافت.
و از لطیفه های صنعت و شگفتیهای خلقت او که پیش چشم ما است، تدبیر دقیق او در آفرینش شبپره هاست، که روشنایی شبپره را بر جای می دارد، حالی که هر چیز را به نشاط درمی آرد. و تاریکی- پر- آن را می گستراند، حالی که هر زنده را در هم می کشاند، و چسان دیده آن کم بین است که نتواند از آفتاب رخشان روشنی ستاند، نوری که بدان راههای خویش بیابد، و با پرتو آشکار خورشید خویشتن بدان جاها که داند، رساند، و درخشش روشنی اش آن را از رفتن در تراکم نورهای تابنده باز می گرداند، و در نهانخانه اش پنهان می نشاند، چنانکه رفتن در سپیدی نور رخشان نتواند. پس شبپره در روز پلکها را بر سیاهی دیده ها اندازد، و شب را چراغی سازد که در جستن روزی خود از آن راه یابد، و سیاهی شب دیده هاش را نبندد، و به خاطر تاریکی انبوه از رفتن در شب رخ برنتابد. پس چون خورشید پرده برافکند و بتافت، و سپیدی روز پدید گشت و لانه تنگ سوسمارها از روشنی آن نصیبی یافت، پلکها را بر هم نهد، و بر آنچه در تاریکی شب به دست آورده بسنده کند. پس پاک و منزه است، خدایی که شب را روز او کرده است و هنگام فراهم کردن معیشت، و روز را وقت آسایش و گاه استراحت، و برای آن از گوشت وی بالهایی ساخته است تا هنگام نیاز به پرواز، بدان بالا رود، بالهایی که چون لاله گوش از پر و انبوب پرداخته است، لیکن جای رگها را در آن بینی آشکار، و نشانه های آن پدیدار. و شبپره را دو بال است، نه چندان نازک که در هم شکند، و نه چندان ستبر که سنگینی کند. می پرد، و بچه او بدو چسبیده است و به مادر پناهیده. اگر بنشیند، نشیند و اگر بالا رود، رود. از او جدا نشود تا هنگامی که اندام وی نیرومند شود، و بال آن نیروی برخاستنش را دارا بود، و بداند که راه زیستن او چیست؟ و چگونه تواند زیست؟ پس پاک و منزه است خدایی که پدید آورنده هر آفریننده است، بی هیچ نمونه که از دیگری بر جای مانده است.
خطبه 155- خطاب به مردم بصره
خطاب به مردم بصره که حادثه های آینده را بر سبیل داستان فرماید پس کسی که آن هنگام بتواند خود را خاص طاعت پروردگار گرداند، چنان کند- که داند-. اگر فرمان مرا بردید، ان شاءالله، شما را به راه بهشت می برم، هر چند سخت دشوار باشد، و تلخکامی آن پدیدار. اما آن زن اندیشه زنانه بر او دست یافت، و در سینه اش کینه، چون کوره آهنگری بتافت، و اگر از او می خواستند تا آنچه به من کرد به دیگری کند، نه میکرد و چنین نمی شتافت. به هر حال حرمتی را که داشت برجاست و حساب او با خداست.
و از این سخنان است راهی است که گشاده و روشن است. چراغش نورانی و پرتو افکن است. ایمان را بر کرده های نیک دلیل توان ساخت، و از کردار نیک ایمان را توان شناخت. به ایمان علم آبادان است، و- آدمی- به علم از مرگ ترسان است. با مرگ دنیا پایان یابد، و با دنیا آخرت درست شود، و آفریدگان را جز قیامت قرارگاهی نبود، در این میدان مسابقت شتابان می روند، تا به نقطه پایان رسند.
و از این سخنان است از آرامگاههای گور بیرون شدند، و به سوی منزلگاههای آخرین روان شدند. هر خانه ای را مردمی است، نه دیگری را در آن پذیرند، و نه ساکنان آن خانه از آنجا رخت برگیرند، و همانا امر به معروف و نهی از منکر، از صفتهای پروردگارند، نه اجل را نزدیک کنند و نه در روزی کاهشی آرند، و بر شما باد به کتاب خدا که ریسمان استوار است، و نور آشکار است، و درمانی است سود دهنده، و تشنگی را فرو نشاننده. چنگ در زننده را نگهدارنده، و در آویزنده را نجات بخشنده. نه کج شود، تا راستش گردانند، و نه به باطل گراید تا آن را برگردانند. کهنه نگردد به روزگار، نه از خواندن و نه از شنیدن بسیار. راست گفت آن که سخن گفت از روی قرآن، و آن که بدان رفتار کرد پیش افتاد- از دیگران-.
(مردی برخاست و گفت ما را از فتنه خبر ده! آیا آن را از رسول خدا (ص) پرسیدی؟ امام گفت:) چون خدا این آیت را فرستاد: الم، احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون، دانستم تا رسول خدا (ص) در میان ماست، فتنه نتواند برخاست. پرسیدم! ای رسول خدا، این فتنه ای که خدا تو را از آن خبر داده چیست؟ فرمود: ای علی! امت من پس از من به زودی دچار فتنه گردند. گفتم: ای رسول خدا! روز احد که از مسلمانان گروهی به شهادت رسید، و شهادت نصیب من نگردید، بر من دشوار نمود، گفتی: ای علی مژده باد تو را که شهادت به دنبالت خواهد بود. گفت: سخن بدین منوال است، شکیبایی تو آن هنگام بر چه حال است؟ گفتم: ای رسول خدا نه جای شکیبایی کردن است، که جای مژده شنیدن و شکر گزاردن است، و گفت: ای علی! پس از من، مردم به مالهای خود فریفته شوند و به دین خویش بر خدا منت نهند. رحمت پروردگار آرزو کنند، و از سطوت او ایمن زیند. حرام خدا را حلال شمارند، با شبهتهای دروغ و هوسهایی که به غفلت در سر دارند. می را نبیذ گویند و حلال پندارند. حرام را هدیت خوانند و ربا را معاملت دانند. گفتم: ای رسول خدا (ص) ، آن زمان آن مردم را در چه پایه نشانم؟ از دین برگشتگان، یا فریفتگان؟ فرمود: فریفتگان.
- ۹۲/۰۶/۱۴
سلام و عرض ادب؛ به روزم با نیمه پنهان اعتدال-یک:
آیا اعتدال میانه ای است بین حق و باطل یا وسط در بین افراط و تفریط؟! اگر اعتدال را حد وسط دانسته و چپ و راست آن را افراط و تفریط معرفی کنیم راه به خطا برده ایم! چرا که در این صورت حق را بر روی تعادل استوار کرده ایم، در حالی که این تعادل است که در کنار حق معنی می یابد، به سخن دیگر برای داشتن مَنشی به دور از افراط و تفریط، ابتدا باید حق را شناخته و نقاط افتراقش با باطل را مشخص نمائیم و سپس خط قرمز های آن را تبیین کنیم و بعدا قدم در وادی تعادل نهیم؛ در حالی که آن چه امروز مطرح می شود، دقیقا نقطه مقابل قضیه است، چرا که تعادل را به عنوان یک اصل تعریف می کنند و سپس حق را تنزیل کرده و با افکار مثلا معتدلانۀ خویش هم سطح می سازند، در نتیجه اعمال چنین رویکردی بخش کمی از حق با بخش زیادی از باطل مخلوط گشته و بر مبنای این تفسیر به رأی شیطانی از اعتدال مقوله ای شبیه نفاق مدرن شکل می گیرد...
http://www.tarahomiasl.ir/%D9%86%DB%8C%D9%85%D9%87-%D9%BE%D9%86%D9%87%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%AF%D8%A7%D9%84-%DB%8C%DA%A9/