ترجمه خطبه های 181 - 185 نهج البلاغه ( شهیدی )
- جمعه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۰۱ ب.ظ
خطبه 181- توحید الهی
(از نوف بکالی روایت شده است که امیرالمومنین (ع) این خطبه را در کوفه بر ما خواند. او بر سنگی ایستاده بود، که جعده پسر هبیره مخزومی آن را برپا داشته بود. جامه ای پشمین بر تن داشت و دوال شمشیر از لیف خرما بر گردن، و نعلین از لیف در پا. نشان سجده بر پیشانی او، همچون داغ شتر بر سر زانو. فرمود:) ستایش خدای را که به سوی اوست بازگشتن آفریدگان، و پایان کارهای- جهان-. او را سپاس می گوییم بر احسان وی که فراوان است، و برهان او که رخشان است، و بخشش او که افزون است، و نعمت او که از- اندازه برون است-. ستایشی که حق او را گزارد، و سپاس او را به جای آرد، و به پاداش او نزدیک کننده باشد، و فزونی نعمت او را سبب شونده، و از او یاری می خواهیم، یاری خواستن آن کس که فضل او را امیدوار است، و بخشش او را در انتظار، و دفع- زیان- را بدو اعتماد دارنده، و فزونی نعمت او را اقرار آورنده، به گفتار و کردار برابر او فروتن و خوار، و بدو می گرویم، گرویدن آن کس که با یقین بدو امید دارد و با ایمان روی به او آرد، و برابر او خوار باشد، و بی ریایش به یکتایی بپرستد، و به بزرگی بستاید و با کوشش و رغبت به پناه او آید. او، که به بزرگی اش می ستاییم، زاده نشده است تا در عزت، وی را شریک شوند، و کسی را نزاده است تا چون مرد، میراث خوار او بوند، نه وقتی بر او مقدم بوده است نه زمان، و نه زیادت بر او راه یابد نه نقصان. بلکه بر خردها آشکار گردید، با نشانه های تدبیر درست که به ما نمایاند، و قضای مبرم که- در آفرینش- راند. از نشانه های آفرینش او خلقت آسمانهاست، که بی ستونها پا برجاست، و بی تکیه گاه برپاست. آنان را بخواند و پاسخ گفتند، گردن نهاده و فرمانپذیر، بی درنگ و کندی و یا تاخیر، و اگر نه اقرار آسمانها بود به پروردگار، و در بندگی او گردن نهاده و خوار، نه جایگاه عرش خویششان می کرد و نه آرمیدنگاه فرشتگان، و نه جای بالا رفتن شهادت مومنان و عمل صالح آفریدگان. ستارگان آسمانها را نشانه ها ساخت، تا سرگشتگان وادیها راه خود بدانها توانند شناخت. نه سیاهی پرده های شب تاریک، درخشش ستارگان را باز دارد، و نه پوششهای سیاه تیره، رخشندگی ماه را که در آسمانها گسترده است، برگرداندن یارد. پس پاک است خدایی که بر او پوشیده نیست سیاهی تیره و تار، و نه شب آرام و پایدار، نه در گونه گون زمینهای پست، و نه در بلندیهای به هم نزدیک و پیوست، و بانگ تندر که از کرانه آسمان خیزد، و آنچه به هنگام درخشیدن برق در هم ریزد، و برگی که فرو ریزد- از درختان- به هنگام فرو شدن و برآمدن ستارگان، از بادهای تندوزان و ریزش باران از آسمان. و افتادنگاه هر قطره را داند که کجاست، و کجا بود- و از آن برخاست-، و مورچه خرد که از کجا- دانه- کشد و چسان به - لانه- برد، و آنچه پشه را زنده نگهدارد، و آنچه مادینه در شکم بردارد.
سپاس خدایی را که بوده و هست، پیش از آنکه کرسی یا عرش و آسمان و زمین و پری و آدمی پدید آمده است. نه وهم درک او تواند، و نه فهم اندازه او داند. نه پرسنده ای او را از کار باز دارد، و نه عطا خواننده ای در خزانه وی کاهش پدید آرد. بی دیده بیناست و نتوان گفت در کجاست. همتاییش نیست- تا در کنار او نشیند- و با تمرین و وسیلت نمی آفریند. حواس بدو نتواند رسید و او را با مردمان نتواند سنجید. خدایی که با موسی (ع) سخن راند، و آیتهای بزرگ خود را بدو نماند، بی دست افزار و اندام، بی جنباندن لب و گشودن و بستن کام. تو که خود را به رنج افکنده ای در وصف پروردگار، اگر راست می گویی وصف کن جبرئیل و میکائیل و فرشتگان مقرب را، که دربارگاه قدس به خود لرزانند، خردهاشان سرگشته است و شناختن آفریدگار را چنان که باید نتوانند، چه آن را به صفتها توان شناخت که پیکری دارد، و افزارها- به کار آرد-، و چون زمانش به سر آمد، مرگ او را از پا درآرد. پس جز او خدایی نیست که هر تاریکی را به نور خود روشن کرد، و هر چه را جز به نور او روشن بود، به تاریکی درآورد.
بندگان خدا! شما را سفارش می کنم به ترس از پروردگاری که بر تن شما جامه پوشاند، و اسباب زندگی تان را آماده گرداند. پس اگر کسی راهی به زندگانی جاودان می یافت، و یا توانست پنجه مرگ را برتافت، او سلیمان پسر داود می بود، که پادشاهی پری و آدمی وی را مسخر گردید، با پیامبری و منزلت بزرگ که بدو رسید. چون آنچه روزی او بود خورد، و مدتی را که باید بماند به پایان برد، کمانهای مرگ تیرهای نیستی بر او باراند، و خانه ها از او تهی ماند. مسکنها خالی گردیدند، و مردمی دیگرشان به ارث بردند - و در آن آرمیدند-، و همانا در روزگاران گذشته برای شما پند است، کجایند عملاقیان و فرزندان عملاقیان؟ کجایند فرعونیان و فرزندان فرعونیان؟ کجایند مردمی که در شهرهای رس بودند؟ پیامبران را کشتند، و سنت فرستادگان خدا را میراندند. و سیرت جباران را زنده کردند. کجایند آنان که با سپاهیان به راه افتادند و هزاران تن را شکست دادند. سپاهها به راه انداختند، و شهرها ساختند.
از این خطبه است: جامه حکمت آموزی در پوشید، روی بدان آورد و در فراگرفتن آن چنانکه بایسته است، کوشید. حکمت را شناخت، و جز آن به چیزی نپرداخت، و گمشده اش بود که در پی آن می گردید، و نیاز او، که از آن می پرسید، او غریب است هنگامی که اسلام غریب ماند، چون شتری خسته که دم بر زمین نهد، و خفتد و برخاستن نتواند. او مانده ای از حجتهای خداست، و خلیفه ای از خلیفه های انبیاست.
(سپس فرمود:) ای مردم! من اندرزهایی را که پیامبران به امتهایشان دادند، بر شما راندم، و آنچه را اوصیا، به پس از خود رساندند، رساندم. شما را با تازیانه- موعظت- ادب کردم، نپذیرفتید. و با- سخنانی- که از نافرمانی تان باز دارد، خواندم، فراهم نگشتید. شما را به خدا! آیا امامی جز مرا چشم می دارید؟ تا با شما راه- دین- را بپیماید، و طریق راست را به شما بنماید.
هان بدانید! که آنچه از دنیا روی آورده بود، پشت کرد، و آنچه پشت کرده بود، روی آورد. و بندگان گزیده خدا دل بر رخت بستن، دوختند، و اندک این جهان را، که ننپاید، به بسیار آن جهان، که به سر نیاید، فروختند. برادران ما که خونشان در صفین ریخته شد، زیان نکردند که امروز زنده نیستند- و به! که ندیدند اینان که مانده اند، کیستند- تا پیاپی ساغر غصه در گلو ریزند و شرنگ تیره- چنین زندگی- را بدان بیامیزند. به خدا سوگند، خدا را دیدار کردند و مزد آنان را به کمال پرداخت، و از پس آنکه ترسان بودند در خانه امانشان ساکن ساخت. کجایند برادران من که راه حق را سپردند، و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ کجاست عمار؟ کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذوالشهادتین؟ و کجایند همانندان ایشان از برادرانشان که با یکدیگر به مرگ پیمان بستند و سرهای آنان را به فاجران هدیه کردند؟ (پس دست به ریش مبارک خود گرفت و زمانی دراز گریست، سپس فرمود:) دریغا! از برادرانم که قرآن را خواندند، و در حفظ آن کوشیدند. واجب را برپا کردند، پس از آنکه در آن اندیشیدند. سنت را زنده کردند و بدعت را میراندند. به جهاد خوانده شدند و پذیرفتند. به پیشوای خود اعتماد کردند و در پی
او رفتند. (سپس به بانگ بلند گفت:) جهاد! جهاد! بندگان خدا! من همین امروز لشکر آماده می کنم. کسی که می خواهد به سوی خدا رود بیرون شود! (نوف گفت: برای حسین (ع) ده هزار سپاه، و برای قیس بن سعد ده هزار سپاه، و برای ابوایوب ده هزار سپاه قرار داد، و برای دیگران هم کم و بیش، و آماده بازگشت به صفین بود، و جمعه نیامده بود که ابن ملجم ملعون او را ضربت زد. لشکریان بازگشتند و ما چون گوسفندانی بودیم شبان خود را از دست داده، گرگها از هر سو برای آنان دهان گشاده.)
خطبه 182- آفریدگار توانا
ستایش خدایی را که شناخته است بی آنکه دیده شود، و آفریننده است، بی آنکه رنجی برد. خلایق را به نیروی خود بیافرید، و مهتران را با چیرگی در بند بندگی کشید، و بزرگان را با بخشش خویش مهتری بخشید، و اوست که آفریده خود را در این جهان ساکن گرداند، و پیامبرانش را بر جن و انس بر انگیزاند، تا دنیا را چنانکه هست بدیشان بنمایانند، و آنان را از زیانهایش بترسانند، و از دنیا برایشان مثلها زنند، و زشتیهای آن را به آنان نشان دهند، و به آنان گوشزد کنند، آنچه از آن عبرت توان گرفت، از دگرگونیهایی پی در پی،- و سراسر شگفت-، از تندرستیها و بیماریهایش، و از حلالها و حرامهایش، و آنچه خدا آماده ساخته است برای فرمانبران و نافرمانان، از بهشت و یا آتش سوزان، و ارجمندی و یا خواری- در آن جهان-. او را می ستایم، چنانکه خود خواسته است از آفریدگان. او برای هر چیز اندازه ای گذاشت، و هر اندازه را مدتی معین داشت، و هر مدتی را در کتابی نگاشت.
از این خطبه است پس قرآن فرمان دهنده است و باز دارنده، خاموش است و گوینده، حجت خداست بر آفریدگانش که بدان پیمان گرفته است از ایشان، و همگان را نهاده است در گرو آن. نور- هدایت- خود را با قرآن تمام گرداند، و دین خود را بدان به کمال رساند، و جان پیامبر خویش را هنگامی ستاند که از رساندن احکامی که موجب رستگاری آفریدگان است، فارغ ماند. پس خدا را چنان بزرگ دارید که خود بزرگ داشته، چه او چیزی از دین خویش را از شما پنهان نداشته، و آنچه را از آن خشنود باشد یا نپسندد وانگذاشته، جز آنکه برای آن نشانی نهاده است آشکارا، و آیتی محکم- و معنی- آن هویدا-، تا- مردم- را- از آنچه نخواهد- باز دارد، و یا- بدانچه رضای اوست- بخواند. پس خشنودی و ناخشنودی او در گذشته و حال یکسان است- حرام و حلال خدا نه دستخوش گذشت زمان است-،
و بدانید که خدا چیزی را از شما نمی پسندد که از پیشینیان شما ناپسند انگاشته، و بر چیزی خشم نمی گیرد که از آنان خوش می داشته، و همانا شما بر پی نشانه ای می روید که آشکار است، و سخنی را می گویید که پیشینیان شما می گفتند و باز گردان همان گفتار است.- خدا- هزینه دنیای شما را عهده دار گردیده، و شما را به سپاس - گفتن خود- وادار فرموده، و ذکر خود را بر زبانهاتان واجب داشته، و به پرهیزگاری تان سفارش کرده، و آن را نهایت خشنودی خود و خواستش از بندگان قرار داده، پس بترسید از خدایی که بر کارهای شما بیناست، و بر شما چیره و تواناست، و در آنچه کنید قدرت او پیداست. اگر چیزی را پوشاندید، آن را می داند، و اگر آشکار کردید ثبت می گرداند، و بدین کار فرشتگانی گمارده است، نگاهبان و ارجمند که نه حقی را وا می نهند و نه باطلی را ثبت می کنند، و بدانید! آن که از خدا بترسد، خدا برای او بیرونشوی از فتنه ها قرار دهد، و نوری که در تاریکی بدان راه برد، و او را جاودان دارد در آنچه آرزو و خواهش او بود، و او را نزد خود فرود آرد، در منزلی که نشان کرامت او دارد. در خانه ای که برای خود بنا کرد، سایه آن عرش اوست، و روشنی اش تجلی عظمت او ، و زائران آن فرشتگان او، و دوستان و همدمانش پیامبران او. پس- در رسیدن- به معاد بشتابید! و بر اجل پیشی گیرید- و آن را دریابید- که نزدیک است رشته آرزوی مردمان گسسته گردد، و مرگ ناگهان بر آنان جسته، و در توبه به رویشان بسته. شما همچون کسانی هستید که پیش از شما بدان جهان رهسپار شدند، سپس باز گشتن به دنیا را خوستار شدند. شما رهگذرانید، به راه افتاده، و خانه ای را که از آن شما نیست، وانهاده. شما را گفته اند این خانه را واگذارید، و فرموده اند از آن توشه بردارید، و بدانید! که این پوست نازک را بر آتش سوزان شکیبایی نیست، پس بر خویشتن رحمت آرید، شما- توان- خود را در مصیبتهای این جهان آزمودید، آیا ندیدید از خاری که بر یکی از شما خلد، چگونه زاری کند، و یا به سر در افتادگی، که خود آلودش گرداند، و یا ریگ تفته که او را بسوزاند؟ تا چه رسد که میان دو طبقه از آتش بود سوزان، هم خوابه او سنگ، و همنشینش شیطان. آیامی دانید چون مالک بر آتش دوزخ خشم آرد، برخی از آن برخی دیگر را خرد کند و بیوبارد، و چون بانگ بر آن زند میان درهای دوزخ برجهد از آزاری که دارد؟
ای پیر سالخورده که پیری در تو راه یافته، چگونه ای آنگاه که طوقهای ازآتش تافته، گرد گردنت افتد، و غلهایی که گردن و دستها را به هم فرو برد، چنانکه گوشت بازوها را بخورد؟ پس خدا را، خدا را، ای گروه بندگان! حال که سالم و تندرستید نه بیمار، و در گشایش هستید نه به تنگی دچار، در گشودن گردنهای خود بکوشید، پیش از آنکه آنچه در گرو است بگیرند- و از شما توبه نپذیرند-، چشمهای خود را به شب بیدار دارید! و شکمهای خویش را- با اندک خوردن- به لاغری درآرید. قدمهای خود را به کار افکنید، و مالهای خویش را- در راه خدا- هزینه کنید. از تن هاتان بگیرید و به جانهاتان ببخشید، و در بخشیدن از این بدان بخل مورزید، که خدای سبحان گفته است: اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری می کند، و گامهای شما را استوار می دارد. و گفته است: کیست که به خدا وام دهد وامی نیکو، پس آن را برای وی دو چندان سازد و برای او مزدی بزرگ باشد. خدا از روی خواری از شما یاری نمی خواهد، و از تنگدستی وام از شما نمی گیرد. از شما یاری خواسته حالی که سپاهیان آسمانها و زمین در فرمان اوست، و نیرومند و حکیم است، و از شما وام می گیرد و گنجینه های آسمانها و زمین از آن اوست ، و بی نیاز و حمید است. او خواسته است شما را بیازماید تا کار کدام یک از شما بهتر آید. پس با کردارهای خود پیشی گیرید تا در خانه خدا با همسایگان خدا باشید. پیامبران خود را رفیقان آنان کرده، و فرشتگانش را به زیارتشان برانگیخته، و گوشهاشان را حرمت نهاده است تا بانگ آتش را نشنود، و تن هاشان را نگاهداشته است، از اینکه رنجی یا سختیی بدان رسد. این بخشش خداست، به هر کس که خواهد دهد و خدا صاحب بخشش بزرگ است. می گویم آن را که می شنوید و از خدا برای خود، و شما یاری می خواهم، و او ما را بسنده و نیکوکارگزار است.
خطبه 183- خطاب به برج بن مسهر
که به برج بن مسهر طایی فرمود (برج چنانکه امام سخن او رامی شنید گفت: داوری جز از آن خدا نیست، و برج از خارجیان بود.) خاموش باش! خدایت از خوبی دور گرداناد. ای دندان پیشین افتاده، به خدا حق پدید شد، و تو ناچیز بودی و آوازت آهسته، تا آنکه باطل بانگ برآورد، و تو سر برآوردی همانند شاخ بز، برون جسته.
خطبه 184- به همام درباره پرهیزکاران
(گفته اند یکی از یاران امیرالمومنین (ع) ، به نام همام، که مردی عابد
بود گفت: ای امیرمومنان، پرهیزگاران را برای من بستای! چنانکه گویی به آنان
می نگرم! امام در پاسخ او درنگی نمود، سپس فرمود: ای همام از خدا بترس! و
نیکوکار باش که همانا خدا با کسانی است که پرهیزگارند و آنان نیکو کردارند.
همام خرسند نگردید و به سوگند، بر امام اصرار ورزید. امام (ع) خدا را ستود
و بر او ثنا گفت و بر پیامبر (ص) و آل او درود فرستاد، سپس فرمود:) اما
بعد، خدای سبحان و برتر از همگان، جهانیان را آفرید حالی که بی نیاز بود از
طاعتشان و از نافرمانیشان درامان. چه از نافرمانی آن که او را عصیان کند
بدو زیانی نرسد، و طاعت آن کس که فرمانش را برد بدو سودی ندهد. سپس روزی
آنان را میانشان قسمت کرد و بداد، و هر یک را در جایی که درخور اوست نهاد.
پس پرهیزگاران خداوندان فضیلتند در این جهان، گفتارشان صواب است و میانه
روی شان شعار، و فروتنند در رفتار و گفتار، دیده هاشان را از آنچه خدا بر
آنان حرام کرده پوشیده اند، و گوشهاشان را به دانشی که آنان را سودمند است
بداشته- و آن را نیوشیده-. در سختی چنان به سر می برند، که گویی به آسایش
اندرند. و اگر نه این است که زندگی شان را مدتی است که باید گذراند،
جانهاشان یک چشم به هم زدن در کالبد نمی ماند، از شوق رسیدن به پاداش - آن
جهان- یا از بیم ماندن و گناه کردن- در این جهان-. آفریدگار در اندیشه آنان
بزرگ بود، پس هر چه جز اوست در دیده هاشان خرد نمود. بهشت برای آنان چنان
است که گویی آن را دیده اند و در آسایش آن به سر می برند، و دوزخ چنان که
آن را دیده اند و در عذابش اندرند. دلهاشان اندوهگین است و- مردم- از
گزندشان ایمن، تن هاشان نزار، نیازهاشان اندک و پارسا به جان و تن. روزی
چند را با شکیبایی به سر بردند که آسایشی دراز مدت را برایشان به دنبال
آورد، تجارتی سودمند بود که پروردگارشان برای آنان فراهم کرد.
دنیا آنان را خواست و آنان دنیا را نطلبیدند، اسیرشان کرد و به بهای جان، خود را از بند آن خریدند. اما شب هنگام! راست بر پایند، و قرآن را جزء جزء با تامل و درنگ بر زبان دارند، و با خواندن آن اندوهبارند، و در آن خواندن داروی درد خود را به دست می آرند. و اگر به آیه ای گذشتند که تشویقی در آن است، به طمع بیارمند و جانهاشان چنان از شوق برآید که گویی دیده هاشان بدان نگران است، و اگر آیه ای را خواندند که درآن بیم دادنی است، گوش دلهای خویش بدان نهند، آنسان که پنداری بانگ برآمدن و فروشدن آتش دوزخ را می شنوند.- با رکوع- پشتهای خود را خمانیده اند و- با سجود- پیشانیها و پنجه ها و زانوها و کناره های پا را بر زمین گسترانیده، از خدا می خواهند گردنهاشان را بگشاید- و از آتش رهاشان نماید-. و اما در روز، دانشمندانند خویشتندار، نیکوکارانند پرهیزگار، ترس آنان را چون تیر پیراسته تراشیده کرده است و نزار. چون کسی بدانها نگرد، پندارد بیمارند، اما آنان را بیماری نیست، و گوید خردهاشان آشفته است - اما آن پریشانی را سبب دیگری است-. موجب آشفتگی شان کاری است بزرگ. از کردار اندک خود خرسندی ندارند، و طاعتهای فراوان را بسیار نشمارند. پس آنان خود را متهم شمارند و از کرده های خویش بیم دارند. اگر یکی از ایشان را بستایند، از آنچه- درباره او- گویند بترسد، و گوید: من خود را از دیگران بهتر می شناسم، و خدای من مرا از خودم بهتر می شناسد. بار خدایا! مرا مگیر بدانچه بر زبان می آرند، و بهتر از آنم کن که می پندارند، و بر من ببخشای آن را که نمی دانند.
و از نشانه های یکی از آنان این است که در کار دین نیرومندش بینی و پایدار، نرم خوی هشیار، و در ایمان استوار، و در طلب دانش حریص و با داشتن علم بردبار، و در توانگری میانه روش بینی، و در عبادت فروتن، و به درویشی نکو حالی نمودن، و در سختی شکیبایی کردن، و جستجو کردن آنچه رواست، و شادمان بودن به رفتن راه راست. و دوری گزیدن از طمع- که خوارکننده انسانهاست-. کارهای نیک می کند و در هراس است، روز را به شب می رساند و در بند سپاس است. بامداد می کند ذکرگویان، شب را به سر می برد ترسان، و روز می کند شادمان. ترسان از غفلتی که ورزیده و شادمان از بخشش و آمرزشی که بدو رسیده. اگر نفس او در آنچه بر آن دشوار است فرمان وی نبرد، او نیز در آنچه نفس او دوست دارد، اطاعتش نکند. روشنی دیده اش در چیزی است که ماندگار است و ناخواهان چیزی است که ناپایدار است. بردباری را با دانش درمی آمیزد و گفتار را با کردار- هم-. او را بینی که آرزویش اندک است و لغزشهایش کم. دلش آرمیده است و جانش خرسند و ناخواهان، خوراکش اندک است و کارش آسان، دینش استوار- و مصون از دستبرد شیطان-. شهوتش مرده، خشمش فروخورده، نیکی از او بیوسان،- و همگان- از گزندش درامان. اگر در جمع بی خبران است- به زبان خاموش و دل او به یاد خداست- پس او را در شمار ذکرگویان آرند، و اگر در جمع یادآوران باشد، از بی خبرانش به حساب نیارند. بر آن که بر او ستم کند ببخشاید، و بر آن که وی را محروم سازد عطا فرماید، و با آن که از او ببرد پیوند نماید. از گفتن سخن زشت دور بود. گفتار او نرم است و هموار، از وی کار زشت نبینند، و کار نیکویش آشکار. نیکی او همه را رسیده، و بدی وی را کس ندیده. به هنگام دشواریها بردبار است و در ناخوشایندها پایدار، و در خوشیها سپاسگزار. بر آن که دشمن دارد ستم نکند، و درباره آن که دوست دارد گناه نورزد. پیش از آنکه بر او گواهی دهند حق را بپذیرد. آنچه را بدو سپارند تباه نکند و نگهبانی آن را به عهده گیرد. آنچه را به یاد او آرند از یاد نبرد، و مردمان را با لقبهای زشت یاد نکند، و همسایگان را آزار ندهد، و به مصیبتهای- دیگران- شاد نشود. و در کار بیهوده در نیاید و از- راه- حق برون نرود. اگر خاموش بود خاموشی اندوهگینش ننماید، و اگر بخندد آواز او بر نیاید. و اگر بر وی ستم کنند شکیبایی پیش گیرد، تا خدا انتقام او را، گیرد. نفس او از او در زحمت است و مردم از وی در راحت. خود را برای آخرتش به رنج انداخته، و مردمان را از- گزند- خویش آسوده ساخته. از آن که دوری کند به خاطر بی رغبتی به دنیاست و پرهیزگاری، و بدان که نزدیک شود از روی نرمی است و آمرزگاری. نه دوری گزیدنش از روی خویشتن بینی است و بزرگی فروختن، و نه نزدیکی وی به مکر است و فریفتن. (گوینده روایت گوید: پس همام بیهوش گشت و در آن بیهوشی جان داد. امیرالمومنین علیه السلام گفت:) به خدا از همین بر او می ترسیدم. (سپس گفت:) پندهای رسا با آنان که شنوای آن هستند چنین کند؟! (مردی گفت: ای امیرمومنان چرا با تو چنین نکند؟ فرمود:) وای بر تو! هر اجلی را زمانی است که از آن پیش نیفتد، و سببی است که از آن درنگذرد. آرام باش و دیگر بار چنین سخن به زبان میاور که آن دم شیطان بود که بر زبانت دمید.
خطبه 185- در وصف منافقان
که در آن منافقان را وصف فرماید او را سپاس می گوییم بر توفیق طاعت و بر کنار داشتنمان از معصیت، و از او می خواهیم منتش را تمام کردن، و در رشته اطاعت او چنگ در زدن، و گواهی می دهیم که محمد (ص) بنده او و فرستاده اوست، در راه خشنودی خدا هر سختی را کشید، و هر اندوهی را جرعه جرعه نوشید تا آنجا که نزدیکان دگرگونی پذیرفتند و از یاری کاستند، و دوران به کین او برخاستند. و عرب به رشته طاعت او گردن ننهاد، و از هر سو برای جنگ با وی به راه افتاد، و از دورترین خانه و دور افتاده ترین کاشانه، خود را بدو رساند و با او دشمنی نماند.
بندگان خدا! شما را به ترس از خدا می خوانم و از منافقان می ترسانم، که آنان گمراهند و گمراه کننده، خطاکارند و به خطاکاری وادارنده. پی در پی رنگ می پذیرند و راهی را نپیموده راه دیگری می گیرند. هر وسیلتی را برای گمراهیتان می گزینند، و از هر سو بر سر راهتان می نشینند. درونشان بیمار است و برونشان پاک، پوشیده می روند، چون خزنده ای زیانمند و زهرناک، وصفشان داروست و گفتارشان بهبود جان و کردارشان درد بی درمان. رشک بران راحت- دیگرانند-، و افزاینده بلای- مردمان-، و نومید کننده امیدواران. در هر راه یکی را به خاک هلاک افکنده اند، و به هر دلی راهی برده اند و بر هر اندوهی اشکها ریخته اند، و ثنای هم را به سلف فروخته اند و چشم در پی پاداش یکدیگر دوخته. اگر بخواهند، بستهند و اگر ملامت کنند پرده دری کنند، و اگر داوری کنند اسراف ورزند. برابر هر حقی باطلی دارند، و برابر هر راستی مایلی، و برای هر زنده ای قاتلی، و برای هر در کلیدی گشاینده، و برای هر شب چراغ تاریکی زداینده. به هنگام طمع خود را نومید نمایند، تا بازار خویش بیارایند، و بر بهای کالاشان بیفزایند. می گویند و به خلاف حق تقریر می کنند، و می ستایند و تزویر می کنند. راه- باطل- را- بر پیروان خود- آسان نمایند،- و آنان را- در پیچ خمهاش سرگردان. یاران شیطانند و زبانه های آتش سوزان. آنان پیروان شیطانند و بدانید که پیروان شیطان زیانکارانند.
- ۹۲/۰۶/۱۵