.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 196 - 200 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 196- خطاب به طلحه و زبیر

به طلحه و زبیر، پس از بیعت آنان با وی به خلافت، آن دو ناخشنود شدند که چرا امام با ایشان مشورت نکرد و در کارها از آنان یاری نخواست. به اندک چیز ناخشنودی نشان دادید، و کارهای بسیاری را به عهده تاخیر نهادید! به من نمی گویید در چه چیزتان حقی بوده است که از شما باز داشته ام؟ و در چه کار خود را بر شما مقدم داشته ام؟ یا کدام دعوی را مسلمانی نزد من آورد که گزاردن آن را نتوانستم؟ یا در آن نادان بودم، یا در حکم آن راه خطا پیمودم؟ به خدا، که مرا به خلافت رغبتی نبود و به حکومت حاجتی نه، لیکن شما مرا بدان واداشتید و آن وظیفه را به عهده ام گذاشتید. چون کار حکومت به من رسید، به کتاب خدا و آنچه برای ما مقرر نموده و ما را به حکم کردن بدان امر فرموده نگریستم، و از آن پیروی کردم. و به سنتی که رسول خدا (ص) نهاده است، و بر پی آن رفتم. نیازی نداشتم تا در این باره از شما و جز شما نظر خواهم، و حکمی پیش نیامد که آن را ندانم تا با شما و برادران مسلمانم مشورت رانم. اگر چنین بود می نمایاندم، و از شما و جز شما روی نمی گرداندم. اما آنچه گفتید در برابر داشتن همگان- و پرداخت یکسان از بیت المال به آنان-، آن چیزی بود که به رای خود در آن داوری نکردم، و پس هوای خویش نرفتم. من و شما دیدیم رسول خدا (ص) در این باره چه حکمی آورد، و چگونه آن را اجرا کرد. پس نیازم به شما نبود در قسمتی که خدا فرمود، و حکمی که امضا نمود. به خدا سوگند، شما و جز شما را بر من حقی نیست تا خشنودی تان را جویم و راه پوزش پویم. خدا دلهای ما و شما را به راه حق بگرداناد! و به ما و شما شکیبایی ارزانی داراد! (پس فرمود:) خدا بیامرزد کسی را که حقی بیند و یاری آن کند یا ستمی بیند و آن را باز گرداند، و خداوند حق را یاور بود تا حق را بدو برساند.

خطبه 197- منع از دشنام شامیان

چون شنید که گروهی از یاران او شامیان را در جنگ صفین دشنام می گویند من خوش ندارم شما دشنام گو باشید. لیکن اگر کرده های آنان را باز گویید، و حالشان را فرایاد آرید به صواب نزدیکتر بود و در عذرخواهی رساتر. و به جای دشنام بگویید خدایا ما و آنان را از کشته شدن برهان! و میان ما و ایشان سازش قرار گردان و از گمراهی شان به راه راست برسان! تا آن که حق را نمی داند بشناسد و آن که برای دشمنی می رود و بدان آزمند است باز ایستد.

خطبه 198- بازداشتن امام حسن از ...

و فرمود آن حضرت در یکی از روزهای صفین، چون امام حسن (ع) را دید که آهنگ جنگ کرده است این جوان را نگه دارید و به آمدن با منش مگذارید- تا قصد جنگ نکند- و پشت مرا نشکند. دریغم آید که این دو را مرگ در رسد و با کشته شدن آنان دودمان رسول خدا (ص) به سر رسد. (و گفته او (ع) املکو عنی هذا الغلام، از برترین گفتار و فصیحترین سخنان است.)

خطبه 199- درباره حکمیت

چون یاران او در کار حکمین با وی دودلی نشان دادند ای مردم! پیوسته کار من با شما به دلخواهم بود، تا آنکه جنگ ناتوانتان نمود. به خدا اگر جنگ کسانی را از شما گرفت، و کسانی را به جا گذاشت، برای دشمنانتان زیان بیشتر داشت. من دیروز فرمان می دادم، و امروز فرمانم می دهند. دیروز باز می داشتم، و امروز بازم می دارند. شما زنده ماندن را دوست دارید، و مرا نرسد به چیزی وادارمتان که ناخوش می انگارید.

خطبه 200- در خانه علاء حارثی

در بصره امام به خانه علاء پسر زیاد حارثی که از یاران او بود رفت تا حال وی را بپرسد، چون فراخی خانه او را دید فرمود: این خانه فراخ در دنیا به چه کارت آید که در آخرت نیازت به چنین خانه ای بیشتر شاید! آری و اگر خواهانی بدان به آخرت رسیدن هم توانی: در آن به پذیرایی مهمان خواهی نشست و با خویشاوندانت خواهی پیوست، و حقوقی را که بر گردن داری بیرون توانی ساخت و به مستحقانش رسانی، و بدینسان به آخرت نیز توانی پرداخت. (علاء گفت: ای امیرمومنان! از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت می کنم. فرمود: چرا؟ گفت: جامه ای پشمین به تن کرده و از دنیا روی برگردانده. امام فرمود: او را نزد من آرید- چون نزد وی آمد بدو گفت:-) ای دشمنک خویش! شیطان سرگشته ات کرده و از راهت بدر برده. بر زن و فرزندانت رحمت نمی آری، و چنین می پنداری که خدا آنچه را پاکیزه است، بر تو روا فرموده، اما ناخشنود است که از آن برداری؟ تو نزد خدا خوارمایه تر از آنی که می پنداری! (گفت: ای امیرمومنان! و تو در این پوشاک زبر تن آزار باشی و خوراک دشوارخوار؟ فرمود:) وای بر تو! من نه چون توام، که خدا بر پیشوایان دادگر واجب فرموده خود را با مردم ناتوان برابر نهندتا مستمندی تنگدست را به هیجان نیارند و به طغیان واندارند.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی