ترجمه خطبه های 201 - 205 نهج البلاغه ( شهیدی )
- شنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۲، ۰۱:۱۶ ب.ظ
خطبه 201- در باب حدیثهای مجعول
(یکی از حدیثهای نوآورده و از آنچه در دست مردم است و با یکدیگر اختلاف دارد پرسید، امام فرمود:) در دست مردم حق است و باطل، راست و دروغ. ناسخ و منسوخ. عام و خاص، محکم و متشابه و آنچه در خاطر سپرده شده است و آنچه حدیثگو بدان گمان برده است، و بر رسول خدا (ص) در زمان او دروغ بستند تا آنکه برخاست و خطبه خواند و فرمود: هر که به عمد بر من دروغ بندد جایی در آتش برای خود آماده سازد. و حدیث را چهار کس نزد تو آرند که پنجمی ندارند: مردی دو رو که ایمان آشکار کند، و به ظاهر چون مسلمان بود از گناه نترسد و بیمی به دل نیارد، و به عمد بر رسول خدا (ص) دروغ بندد و باک ندارد، و اگر مردم بدانند او منافق است و دروغگو، از او حدیث نپذیرند و گفته اش را به راست نگیرند لیکن گویند یار رسول خدا (ص) است. دید و از او شنید و در ضبط آورد، پس گفته او را قبول باید کرد، و خدا تو را از منافقان خبر داد چنانکه باید و آنان را برای تو وصف فرمود آنسان که شاید. اینان پس از رسول خدا، که بر او و کسان او درود باد، بر جای ماندند، و با دروغ و تهمت به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش- غضب الهی- نزدیکی جستند، و آنان این منافقان را به کار گماردند و کار مردم را به دستشان سپاردند، و به دست ایشان دنیا را خوردند، و مردم آنجا روند که پادشاه و دنیا روی آرد، جز که خدا نگهدارد، و این- منافق- یکی از چهار تن است. و مردی که چیزی از رسول خدا (ص) شنید و آن را چنانکه باید در گوش نکشید، و به خطا شنفته و به عمد دروغی نگفته، آن حدیث نزد اوست، آن را می گوید و بدان کار می کند، و گوید: من این را از رسول خدا (ص) شنیدم و اگر مسلمانان می دانستند وی در آن حدیث به خطا رفته از او نمی پذیرفتند، و او هم اگر می دانست حدیث خطاست از سر گفتن آن بر می خاست. و سومین، مردی است که شنید رسول خدا (ص) به چیزی امر فرمود، سپس آن را نهی فرمود و او نمی داند. یا شنید چیزی را نهی کرد سپس بدان امر فرمود، و او از آن آگاهی ندارد. پس آن را که نسخ شده به خاطر دارد و نسخ کننده را به خاطر نمی آرد، و اگر می دانست- آنچه در خاطر دارد- نسخ شده آن را ترک می گفت و اگر مسلمانان هنگامی که حدیث را از وی شنیدند می دانستند نسخ شده ترک آن حدیث می گفتند. و چهارمین آن که بر خدا و رسولش دروغ نمی بندد چون از خدا می ترسد، و رسول خدا (ص) را حرمت می نهد، نیز دستخوش خطا نگردیده و آن را که به خاطر سپرده همان است که شنیده، و آنچه شنیده روایت کند، بدان نیفزاید و از آن کم نکند. پس ناسخ را به خاطر سپرده و به کار برده و منسوخ در خاطرش بوده و از آن دوری نموده. خاص و عام را دانسته و متشابه و محکم را شناخته و هر یک را بجای خود نهاده. و گاه بود که از رسول خدا (ص) سخنی است و آن را دو رویه و دوگونه معنی است: گفتاری است خاص و گفتاری است عام. آن سخن را کسی شنود که نداند خدا و رسول (ص) از آن چه خواهند، پس شنونده آن را توجیه کند بی آنکه معنی سخن را بداند، یا مقصود از آن را بشناسد، یا اینکه بداند آن حدیث چرا گفته شده است، و همه یاران رسول خدا (ص) چنان نبودند که از او چیزی پرسند و دانستن معنی آن را از او خواهند، تا آنجا که دوست داشتند عربی بیابانی که از راه رسیده، از او چیزی پرسد و آنان بشنوند، و از این گونه چیزی بر من نگذشت جز آنکه- معنی- آن را از او پرسیدم و به خاطر سپردم. این است موجب اختلاف مردم در روایتها- و درست ندانستن معنی آنها-.
خطبه 202- در قدرت خداوند
و از نشانه های توانایی و عظمت، و شگفتی دقیقه های صنعت او این است که از آب دریایی موج زننده، و هر موجی موجی را شکننده، خشکی پدید آورد، و آن را طبقه ها کرد. پس طبقه ها را از هم گشود، و آن را هفت آسمان فرمود، از آن پس که به یکدیگر بسته بود، و به فرمان او آسمانها چنگ در یکدیگر نهادند و آنجا که بر پایشان کرده بود ایستادند، و زمینی را ایستانید استوار برجای و پایدار، که برمی دارد آن را آبی سبزرنگ روان، و دریایی به فرمان. برای فرمان پروردگار خوار و بزرگی او پذرفتار، و آب روان بایستاد و از بیم او سر به فرمان نهاد، و خرسنگهای زمین را آفرید و بلندیها و پشته های آن، و کوههای بزرگ و گران. پس در جایهایی که بایستشان بایستانید، و در قرارگاههاشان ملزم گردانید. پس سر آن کوهها به هوا بر شد، و بن آنها به آب در شد. پس کوهها را از دشتهای هموار بیرون آورد و پایه های آن را در جای جای از زمین که باید فرو کرد، و ستیغهای آن را بالا برد، و بلندیهای آن را دراز گرداند، و برای زمینشان چون تکیه گاهی بپرداخت، و چون میخشان در آن استوار ساخت. پس زمین با جنبشی که او راست آرام گردید تا نتواند ساکنانش را بلرزاند یا آنچه در پشت دارد
بریزاند، یا جای خود را بگرداند. پس پاک است خدایی که آن را نگاهداشت، از آن پس که کوهه های آبش بر سر بود، و خشک کرد آن را از پس آنکه کرانه هایش تر بود. پس آن را برای آفریدگان خویش همچون گاهواره کرد، و چون بستر برایشان بگسترد. بر فراز دریایی بسیار آب که بر جای است و روان نیست ایستاده است و گردان نیست. بادهای سخت آن را برد و بازگرداند، و ابر چون مشکش بجنباند، و از آن باران بباراند و در این پندی است برای آن کس که بیم دارد.
خطبه 203- در نکوهش اصحاب
بار خدایا هر بنده از بندگانت که گفتار ما را شنید، گفتاری که از روی داد است نه ستم، و موجب اصلاح است، نه تباه کننده دین و دنیا- هم- و پس از شنیدن آن سر باز زد، و از یاری ات باز ایستاد، و در گرامیداشت دینت درنگ کرد و آهستگی نشان داد، ما بر او گواه می گیریم بزرگترین گواهان را، در دادن گواهی - حضرت رسالت پناهی- و نیز گواهی می خواهیم بر او از همه آنان که در زمین و آسمانهایت ساکن گردانیده ای، و از آن پس تو ما را از یاری او بی نیاز کننده ای و او را به کیفر گناهانش گرفتار سازنده.
خطبه 204- آفریدگار بی همتا
سپاس خدای را که برتر است از مانندگی به آفریدگان، و فراتر از گفتار ستایندگان. با تدبیرهای شگفتش برای نگرندگان آشکار است، و با بزرگی و ارجمندیش، از اندیشه خداوندان و هم برکنار. داناست بی اندوختن و افزودن دانش، و نه دانشی فرا گرفته به کوشش. آفریننده هر چیز است به اندازه و بی کاستی و فزونی، نه با به کار بردن فکر و نه به اندیشه درونی. تاریکیها او را نپوشاند، و از نورها روشنی نستاند. نه شب بر او بگذرد و نه در روز به سر برد. دریافت او به دیدن نیست، و نه دانش او از راه خبر شنیدن.
از این خطبه است در ذکر پیامبر (ص) با نور- اسلام- به پیامبری اش گماشت، و در گزینش، او را مقدم داشت. رخنه ها را بدو بست و به نیروی او پیروزی جو را در هم شکست. سختیها را بدو خوار ساخت و ناهمواریها را بدو هموار ساخت، تا گمراهیها را از چپ و راست پراکند و بپرداخت.
خطبه 205- در وصف پیامبر و عالمان
گواهی می دهم که او دادگری است عادل، و دادرسی است جدا کننده حق از باطل. و گواهی می دهم که محمد (ص) بنده اوست و مهتر بندگانش، که ممتاز ساخت از دیگرانش. هر گاه آفریدگان را به دو فرقه کرد، او را در بهترین گروه درآورد. در تبار او نه زناباره است و نه مردم بد کاره. هان! بدانید که خدا برای خوبی مردمی قرار داد، و برای حق ستونهایی نهاد و برای طاعت فرمان نگاهدارانی، و برای شما به هنگام هر طاعت کمک کارانی، که زبان به نیروی آنها در گفتار است و دل بدان پایدار. بسنده کسی است که فزونی نجوید، و درمان آن کسی که راه بهبودی پوید.
و بدانید بندگانی که نگاهدار علم خدایند، و آن را از جانب او می پایند و چشمه های آن را می گشایند، به دوستی با هم پیوند دارند، و با محبت یکدیگر را در دیدارند. جام سیراب کننده- محبت- را به هم می پیمایند، و تشنگی زدوده- از آبشخور وصل- باز می آیند. نه در باور خویش بد گمانند، و نه بد یکدیگر را گویان. آفریدنشان چنین بود و خوی شان سرشته بر این.- بدین خوی، یکدیگر را دوست دارند، و با هم سازگارند. همانند تخم گزیده اند که جداشان کنند و برگیرند و پراکنند. بی آمیغ بودنش موجب جدایی از دیگران، و پاکیش سبب برون آمدن از امتحان. پس آدمی باید این اندرز را بپذیرد، و پیش از رسیدن مرگ و روز رستاخیز پرهیز پیش گیرد، و بنگرد در روزهایش که چه کوتاه بود، و اندک ماندنش در خانه ای که از آن باید رفت و در جای دیگر منزل نمود. پس کاری کند برای جایی که بدان رود، و برای او پرداخته است و منزلگاههای او که شناخته است. پس خوشا دارنده دل بی گزند که پیروی کند کسی را که او را راه نماید و دوری کند از آن که او را تباه نماید، و به راه سلامت رسیده است به راهبری آن که او را راه نمود، و فرمانبرداری راهنمایی که او را چنان فرمود و به راه رستگاری شتافت پیش از آنکه درهایش بسته شود و سیلتهایش گسسته. و در توبه را گشودن خواهد و گناهان را زدودن. چنین کس بر سر راه ایستاده است و راه راست به رویش گشاده.
- ۹۲/۰۶/۱۶