.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 226 - 230 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 226- غسل و کفن کردن رسول خدا

(هنگامی که رسول خدا (ص) را می شست و کفن می کرد، گفت:) پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته ای برید که در مرگ جز تو- کس چنان ندید- پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان، چنانکه- مرگت- دیگر مصیبت زدگان را به شکیبایی واداشت و همگان را در سوکی یکسان گذاشت، و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی، و از بیتابی نهی نمودی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می رساندیم. و درد همچنان بی درمان می ماند، و رنج و اندوه، هم سوگند جان، و این زاری و بیقراری در فقدان تو اندک است، لیکن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه کس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و در خاطر خود نگاه دار!

خطبه 227- در ستایش پیامبر

سپاس خدایی را که حسهای ظاهری، او را نتواند دریافت، و هیچ جای فراگرفتن وی را در خود، برنتواند تافت. دیده ها او را نخواهد دید، و پوششها وی را نتواند پوشید. به حادث بودن آفریده هایش، قدیم بودن خود را بیان دارنده است، و با پدید آوردن مخلوقاتش، هستی خویش را نماینده، و با همانند بودن آنان به یکدیگر بی همانندی خود را نشان دهنده. خدایی که در وعده خود راست گفتار است، و از ستم کردن بر بندگان به دور و به کنار. با آفریدگانش به داد کار کند، و در حکم خود بر آنان با عدل رفتار کند. نوپدید بودن موجودات گواه است که او همیشه بوده است، و نشان عجزی که در آفریده ها نهاده، توانایی او را نموده است، و به نیست شدنی که آفریدگان را از آن ناچار ساخته، دلیل آرد که خود پاینده است. یگانه است نه به شمار، همیشه است و به خود پایدار، برپاست نه با نگاهدار. ذهنها او را- از روی اوصاف- شناسد و به درک او نرسد، و - نشان خلقت او- هر جا بر وجود وی گواهی دهد، نه آنکه او تنها در آنجا بود. وهمها او را فرا نگیرد، بلکه برای آنها - در دیگر آفریده ها- جلوه کرد، و نمایاند که او را به تصور نتوانند در آورد، و داوری را به عهده آنها انداخت- تا بدانند

که او را هرگز چنان که باید نتوانند شناخت-. او نه بزرگی است دارای درازا و پهنا و ژرفا گردیده، و درازی و پهنی و ژرفایی، او را دارای جسمی بزرگ گردانیده، و نه تناوری است حدها آن را به نهایت رسانیده و کالبدی ستبرش گردانیده، بلکه بزرگی او در مقام و رقبت است، و عظمت او در قدرت و سلطنت، و گواهی می دهم که محمد (ص) بنده اوست، و فرستاده برگزیده او، و امانتدار پسندیده اوست. درود خدا بر او و آل او باد. او را را حجتهای الزام کننده فرستاد، و با پیروزی آشکار، و راه پدیدار. پس رسالت خود را آشکارا رساند، و- مردم را- به راه راست واداشت و آن راه را بدیشان نمایاند. نشانه ها برپا کرد برای راه یافتن، با چراعهایی روشن. رشته های- احکام- اسلام را استوار کرد. و دستاویزهای آن را محکم و پایدار.

از این خطبه است در صفت آفرینش گونه های جانداران و اگر در بزرگی قدرت و کلانی نعمت - او- می اندیشیدند، به راه راست باز می گردیدند، و از- آتش- سوزان عذاب می ترسیدند، لکین دلها بیمار است و بینشها عیبدار. آیا به خردترین چیزی که آفریده نمی نگرند، که چسان آفرینش او را استوار داشته و ترکیب آن را برقرار؟ آن را شنوایی و بینایی بخشیده و برایش استخوان و پوست آفریده. بنگرید به مورچه و خردی جثه آن، و لطافتش، در برون و نهان. چنان است که به گوشه چشمش نتوان دید، و با اندیشیدن به چگونگی خلقتش نتوان رسید. چگونه بر زمین جنبد و به روزی خود خنبد. دانه را به لانه خود برد، و در قرارگاه خویش آماده اش کند. در گرما برای سرمای خود فراهم آرد، و به هنگام درون رفتن، برون شدن را فرا یاد دارد. رزق او پذرفته گردیده و روزی اش درخور وی رسیده. نعمت دهنده او را وانگذارد، و پاداش دهنده محرومش ندارد، هر چند بر خشک سنگی باشد صاف و تابان، یا بر سنگی فسرده- در بیابان-، و اگر بنگری در گذرگاههای خوراک او که- چسان- از بالا و زیر- پیوسته است به هم-، و آنچه درون اوست از غضروفهای آویخته به دنده تا شکم، و آنچه در سر اوست از چشم و گوش هم، از آفرینش او جز شگفتی نتوانی، و در وصف او به رنج درمانی. پس، بزرگ است خدایی که او را بر دست و پاهایش برپا داشت و بر ستونهای - بدنش- نگاه داشت. در آفرینش آن آفریننده ای با او انباز نبود، و در خلقت آن توانایی، وی را کار ساز نه. اگر فکرت خود را در گونه گون راهها - ی آفرینش- بگردانی تا خود را به نهایت آن راهها رسانی، تو را جز این نشان ندهد که آفریننده مورچه و خرما بن یکی بود، به خاطر دقتی که جدا جدا - در آفرینش- هر چیز به کار رفته است، و اختلاف دقیق و دیریاب که در خلقت هر جاندار با جانداری دیگر نهفته است، و- میان- کلان و نازک اندام، و گران و سبک، و نیرومند و ناتوان، در آفرینش جز همانندی نیست، و خلقت آسمان، و هوا، و بادها، و آب یکی است. پس بنگر در آفتاب و ماه، و درخت و گیاه، و آب و سنگ، و شب و روز رنگارنگ، و روان گشتن این دریاها، و فراوانی این کوهها، و درازی ستیغهای کوه، و گونه گونی لغتها و زبانهای- مردم انبوه-. پس وای بر آن که تقدیر کننده را نپذیرد، و تدبیر کننده را ناآشنا گیرد. پنداشته اند همچون گیاهانند که آنان را کارنده ای نیست و اختلاف صورتهاشان را سازنده ای. در آنچه ادعا کردند حجتی نیاوردند. آیا هیچ بنایی بود بی سازنده، یا جنایتی بی جنایت کننده؟

و اگر خواهی از ملخ بگویم که دو دیده سرخ آفرید برای آن، و دو حدقه برایش افروخت چون ماه تابان، و او را گوشی بداد پوشیده و پنهان، و برایش دهانی گشود به اعتدال، و حسی نیرومند و به کمال. و دو دندان پیشین که بدانها ببرد، و دو پای داس مانند که بدانها چیزی را بگیرد. کشاورزان در کشت خود از آن می ترسند و توانایی راندنش را ندارند، هر چند همه کسان خود را فراهم آرند، تا گاهی که در جچست و خیزهایش روی به کشته آرد، و هر چره خواهش آن است روا دارد، و همه اندام ملخ به اندازه یک انگشت باریک نیست- و این حقیقتی است-. پس بزرگ است خدایی که آنچه در آسمانها و زمین است خواه و ناخواه او را سجده نماید، و خوار و فروتن گونه و چهره بر زمین ساید، و از سر تسلیم و ناتوانی طاعت او بپذیرد، و از بیم و ترس رشته فرمانبری او را در گردن گیرد، و پرنده رام فرمان اوست، پرها و دم زدن آن را شمردن است، و پاهایش را بر تری و خشکی استوار کرده است، و روزی آن را مقدر فرموده، و جنسهای آن را به شمار در آورده است. این کلاغ است و این عقاب، و این کبوتر است و این شترمرغ. هر پرنده را به نام آن خواند، و روزی او را پذیرفت و بدو رساند، و ابر گرانبار را بیافرید و باران پیوسته را از آن ببارانید، و نصیب هر جا را معین گردانید، و زمین را، از پس آنکه خشک بود، تر کرد، و پس از آن که رستنی نداشت گیاه از آن برآورد.

خطبه 228- در توحید

که در توحید است، و این خطبه از اصول علم چیزی را فراهم آورده که در هیچ خطبه نیست. یگانه اش ندانسته، آن که برای او چگونگی انگاشته، و به حقیقت او نرسیده، آن که برایش همانندی پنداشته، و نه بدو پرداخته آن کس که او را به چیزی همانند ساخته، و نه قصد او کرده، آن که بدو اشارت نموده، و یا به وهمش درآورده. هر چه به ذات شناخته باشد ساخته است و هرچه به خود بر پا نباشد دیگری اش پرداخته. سازنده است نه با به کار بردن افزار. هر چیز را به اندازه پدید آرد، نه با اندیشیدن در کیفیت و مقدار. بی نیاز است بی آنکه از چیزی سود برد. با زمانها همراه نیست، و دست افزارها او را یاری ندهد. هستی او بر زمانها پیش است، و وجودش بر عدم مقدم است، و ازلیت او را آغازی نیست- و از ازل تا به ابد قائم به خویش است-، و با نهادن قوه ادراک- در انسان- معلوم گردید که او را مرکزی برای ادراک نیست- چه ذات او با ادراک، چون دیگر قوه های او، یکی است-، و از اینکه برخی آفریده ها را ضد دیگری آفرید، نبودن ضدی برای او دانسته گردید، و با سازواری که میان چیزها پدید آورد، دانسته شد که برای او قرینی تصور نتوان کرد. روشنی را ضد تاریکی قرار داد، و سپیدی را ضد سیاهی، و تری را مخالف خشکی، و گرم را مخالف با سردی نهاد. ناسازواریهای طبیعت را با یکدیگر سازواری دهنده است، و جداها از هم را فراهم آورنده، و دورها از یکدیگر را نزدیک سازنده، و نزدیکها را جدا گرداننده. نه در حدی درآید و نه در شمار آید، که افزارها- جسمی- چون خود را محدود کردن تواند، و آلتها به نظر خود اشارت راند.- افزارها محدود به زمان است و یا موصوف به کمال و نقصان. چنانکه گویند- از کی پدید گردید، و به تحقیق بود،- یا- اگر چنین نبود- بهتر می سزید. از کی، و به تحقیق، و اگر نه، ممکن را شاید-، و با قدیم و ازلی و به کمال، درست نیاید. به آفریده ها، آفریننده، بر خردها آشکار گردید- و با دیدنی بودنشان مسلم شد- که آفریننده را هرگز نتوان دید. نه آرام است و نه گردان است، و چگونه چنین بود؟ که خود پدید آرنده هر دوان است، و چسان صفتی را که در چیزی آفرید، به آفریننده باز تواند گردید، یا چیزی در او پدید گردد که آن چیز را خود پدید گردانید، که اگر چنین بود دگرگونی گیرد و کنه- ذات- او تجزیه پذیرد. آنگاه نتوان گفت ازلی است- چه با دیگر ممکنات یکی است-، و اگر او را پشت سری بود- به ناچار- پیش رویی هم باید، پس ناقص بود در این حال و نیازش بود به کمال، و نشانه مخلوق در آن آشکار، و خود دلیلی گردد از آن پس که خالق بود و نشان او در آفریده ها پدیدار.- و چون قدرتش چیره است بر همگان- پس آنچه در جز او اثر کند، اثر نکند در آن.

خدایی که نه دگرگون شود، نه جای به جای، و نه روا بود که پنهان شود- به آثار از اندیشه و رای-، نزاید تا خود زاده چیزی بود، و نزاده است تا- وجود او- به زمان محدود گردد. برتر است از آنکه او را پسرانی بود، و منزه از آن است که با زنان بیارمد. وهمها بدو نرسد تا او را در اندازه ای درآرد، و اندیشه دوررس او را در نیابد تا صورتی از وی انگارد. حسها بدان نتواند رسید، و دستها او را نتواند سایید. برنگردد به هیچ حال، و دگرگون نشود در احوال. شب و روزش کهنه نگرداند، و تاریکی و روشنی تغییر دادنش نتواند. نتوان گفت او را این جزء و آن جزء است، و یا او را دست و پا و اندام هست، یا او را عرضی است چنین، و یا پاره ای از آن، آن است و پاره ای دیگر این، و نه گویند او را کرانه و نهایتی است، و نه معدوم گردد، و نه هستی او را مدتی است. نه چیزی او را در خود بگنجاند تا بالاش برد یا فرودش آرد، و نه چیزی اش بردارد تا کجش سازد یا راستش نگهدارد. نه در چیزی درون است و نه برون از آن، خبر دهد نه به زبان یا به گوشتپاره بن دهان. می شنود نه از راه سوراخهای- گوش- و آلتها- و استخوان-. می گوید نه با به کار گرفتن لفظ در بیان. نگاه می دارد نه با رنج به خاطر سپردن، می خواهد نه از روی اندیشه به کار بردن. دوست دارد و خشنود می شود نه از راه دلسوزی و رحمت. دشمنی ورزد و خشم گیرد بی تحمل مشقت. آنچه بودنش را خواهد گوید: باش! و هست گردد. نه به آوازی که به گوش فرو رود و نه به بانگی که شنیده شود، که گفته خدای سبحان با کرده او یکی است، که پدیدش آورد، و گفته اش از کرده اش جدا نیست. آن را پدید آورد و پیش از آن نبود، وگرنه خدای دیگری می بود.

نگویند هست شد از آن پس که نبود، تا صفت حادثها را پذیرد، و نه میان او و آنان جدایی صورت گیرد، و نه او را بر آنان برتری است، تا سازنده و ساخته همانند گردد، و پدیدآورنده و پدید شده برابر شود. خلایق را بیافرید بی نمونه ای که به جای مانده باشد از دیگران، و در آفرینش آنها یاری نخواست از هیچ یک از آفریدگان. زمین را پدید آورد و نگاهش داشت، بی آنکه خود را بدان مشغول دارد، و بر جایش ایستاده گرداند، بی آنکه آن را بر چیزی استوار بگذارد، و بر پایش داشت بی پایه ها، و بالا بردش بی استوانه ها، و نگاهش داشت از کجی و خمیدن، و باز داشت آن را از افتادن و شکافته گردیدن. میخهای آن را استوار ساخت و سدها را گرداگردش برافراخت، چشمه های آن را روان گردانید، و دره های آن را بشکافانید. آنچه را ساخت سست نگردید، و ناتوان نشد آن را که نیرویش بخشید. با قدرت و بزرگی خود بر آفریده ها صاحب اقتدار است، و قدرت او پدیدار، و با علم و معرفتی که دارد درونشان بر او آشکار، و با جلال و عزتش از همه برتر و بر همه سالار. آنچه را خواهد از دست او نجهد و نه با او درافتد، تا بر وی پیروز شود، و شتابنده از او نگریزد تا از وی پیش افتد، و به خداوند مال نیازش نباشد تا او را روزی دهد. همه چیز برای او فروتن است و خوار، و برابر بزرگی او بی ارج و مقدار. از سطوت و قدرت او به سوی دیگری گریختن نیارد، تا خود را از سود و زیان او بازدارد. همتایی ندارد تا با او برابری کردن تواند، و او را همانندی نیست، که بدو ماند. اوست که آفریده ها را نابود کند پس از وجود چنانکه بوده آن چنان شود که گویی نبود. و سپری شدن دنیا پس از نو برون آوردن آن، شگفت تر نیست از بر آوردن و آفریدن آن، و چگونه؟ که اگر همه جانداران جهان، از پرندگان و چهارپایان، و آنچه در آغل است، و آنچه چرا کند در بیابان، از هر جنس و ریشه و بن، و نادانان از مردمان و یا زیرکان، فراهم آیند تا پشه ای را هست نمایند بر آفریدن آن توانا نبودند، و راه پدید آوردن آن را ندانند، و خردهاشان سرگشته شود و در شناخت آن سرگردان مانند، و نیروی آنها سست شود و به پایان رسد، و رانده، و مانده باز گردند. آنگاه دانند که شکست خورده اند، و در آفرینش آنها به ناتوانی خویش اعتراف کننده، و به درماندگی در نابود ساختن آنها، فروتنی نشان دهنده.

و خدای سبحان پس از سپری کردن جهان، یگانه ماند و تنها، و چیزی با او نبود- از آنچه آفرید در دنیا- آنسان که بود پیش از آفریدن جهان، همان خواهد بود پس از سپری ساختن آن. نه وقتی و نه مکان، و نه روزگاری و نه زمان. آنگاه مهلت و هنگام سرآید، و سالها و ساعتها سپری گردد، و چیزی نماند جز خدای یگانه قهار، که به سوی اوست بازگشت همه کار. در آغاز آفرینششان، آنها را قدرتی نبود، هم بدون آنکه سرپیچی نشان دهند همه را نابود خواهد فرمود، و اگر سرپیچی کردن توانستندی پایدار ماندندی. ساختن چیزی از جهان او را به رنج در نیاورد، و آنچه را آفرید و پدید آورد بر او سنگینی نکرد. آفریده ها را پدید نیاورد تا قدرت خود را بیشتر سازد، و یا از بیم نابودی و کاهش بدین آفرینش پردازد، و نه برای آنکه بدان بر همتایی پیروزی طلب، یاری جوید، و نه راه دوری از دشمنی جنگاور را پوید، و نه برای افزون ساختن قدرت، و نه برای بسیار نشان دادن سرمایه به شریک خویش، در شرکت. و نه او را بیم تنهایی بود و خواست تا با آفریدن جهان آرامشی تواند فرمود. سپس پروردگار، جهان را نابود کند پس آفریدن، نه از آن رو که بدو ملالتی رسیده است در گرداندن آن و در کارش اندیشیدن، و نه برای آنکه آسایشی بدو رسد و نه چیزی از آن بر وی سنگینی کند. درازی مدت ماندن جهان او را به ستوه نیاورده است- تا حکمی دیگر راند و آنچه را آفریده- به شتاب نابود گرداند، لیکن خدای سبحان به لطف خود در کارش اندیشید، و به امر خویش نگاهش داشت و به قدرت خود استواری اش بخشید. سپس از پس نابود شدن آن را هستی دهد، بی آنکه او را بدان نیازی بود، و نه برای آنکه به چیزی از آن بر آن یاری طلبد، و نه برای آنکه از تنهایی و بیم، به آرامش پناه برد، و نه به خاطر بازگشت از نادانی و نابینایی، به طلب بینش و دانایی، و نه از مستمندی و نیاز، به بی نیازی و دولتمندی، و نه از خواری و پستی به عزت و قدرتمندی.

خطبه 229- در بیان پیشامدها

هان! بدانید! آنان که پدر و مادرم فدایشان باد، در شمار کسانی هستند که در آسمان به نامند و در زمین گمنام. هم اکنون پشت کردن کارهاتان را چشم می دارید و بر بریدن پیوندهای خویش دیده بگمارید، و بر به کار گماشتن طفلان خردسال، و آن هنگامی است که آسیب شمشیر، مومن را آسانتر بود از به دست آوردن درهمی حلال. روزگاری که پاداش بخشش گیرنده از دهنده بیشتر بود - چه او ستاند تا زنده ماند، و این دهد اما حلال از حرام نداند-، آن هنگامی است که مست شوید اما نه از می خوارگی، بلکه از تن آسانی و فراخی زندگی، و سوگند خورید نه از روی بی اختیاری، و دروغ گویید نه از راه ناچاری. آن هنگامی است که بلا شما را چنان گزد، که دوش شتر را از پالان آسیب رسد. این رنج چه دیرباز است، و این امید چه دور و دراز. ای مردم مهار بارکشهایی را که بار سنگین - گناهان- را می برد دست بدارید، و امام حاکم خود را تنها مگذارید تا از آن پس خود را سرزنش کنید- و خطاکار بشمارید-. خود را در آتش فتنه ای که پیشاپیش آن رفته اید، بی اندیشه درمیارید! و به یک سو شوید و راه را برای آن خالی بگذارید، که به جانم سوگند، با ایمان در شعله آن فتنه تباه گردد، و نامسلمان امان یابد. همانا من میان شما همانند چراغم در تاریکی، آن که به تاریکی پای گذارد از آن چراغ روشنی جوید، و سود بردارد. پس ای مردم! بشنوید و در دل بگنجانید، و گوش دل خود را آماده کنید تا نیک بدانید.

خطبه 230- در سفارش به تقوا

ای مردم! شما را سفارش می کنم به ترس از خدا و فراوان ستودن او به پاس عطاها که به شما بخشیده و نعمتها که ارزانیتان فرموده، و آنچه از وی به شما رسیده. چه نعمتها، که شما را بدان مخصوص فرمود، و رحمت پی در پی، که افزود. زشتیتان بر او آشکار بود و بر شما پوشید، در دسترس گرفتنش بودید، و شما را مهلت بخشید. و شما را سفارش می کنم به یاد آوردن مردن، و از مردن اندک غافل بودن، و چگونه از چیزی غافل شوید که شما را فراموش نکند، و در چیزی طمع بندید که مهلتتان ندهد. اندرزگوی شما بس مرده هایی را که دیدید. بر دوشها به گورهاشان بردند، نه خود سوار بودند، در گورهاشان فرود آوردند، نه خود فرود آمدند. گویی آنان آباد کننده دنیا نبودند، و گویی همیشه آخرت خانه هاشان بود، و پیوسته در آن غنودند. آنچه را وطن خود گرفته بودند، از آن رمیدند، و در آنجا که از آن می رمیدند، آرمیدند. بدانچه از آن جدا شدند سرگرم گردیدند، و جایی را که بدان رفتند تباه گردانیدند. نه از زشتی بازگردیدن توانند، و نه بر کار نیک افزودن. به دنیا خو گرفتند و آنان را فریفته ساخت، و بدان اعتماد کردند و بر خاکشان انداخت. پس بر یکدیگر پیشی گیرید- خدایتان بیامرزاد!- در خانه هاتان، که شما را آباد کردن آن فرموده اند، و بدانچه خواهان آنتان ساخته اند و بدان خوانده اند. و با شکیبایی بر طاعت خدا و دوری گزیدن از معصیت او، کامل ساختن نعمتهایش را بخواهید، که فردا به امروز نزدیک است، و چه شتابان گذرد ساعتها در روزها، و روزها در ماه، و ماهها در سال، و سالها در دروان زندگانی کوتاه.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی