.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه نامه های 26 - 30 نهج البلاغه ( شهیدی )

نامه 26-به یکی از ماموران زکات

به یکی از مامورانش، هنگامی که او را برای گرفتن زکات فرستاد او را می فرمایم که از خدا بترسد در کارهای نهانش و کرده های پنهانش، آنجا که جز خدا کسی نگرنده نیست و جز او راه برنده، و او را می فرمایم تا آشکارا طاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را آرد، و آن کس که نهان و آشکار و کردار و گفتار او دوگونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده. و او را می فرمایم که- زیردستان خود را- نرنجاند و دروغگوشان نداند، و به خاطر امیر بودن روی از ایشان برنگرداند، که آنان در دین برادرانند- و یار- و در به دست آوردن حقوق- مسلمانان- مددکار. و تو را در این زکات بهری معین است و حقی معلوم و روشن و شریکانی داری درویش و ناتوان و پریش. ما حق تو را به تمام می پردازیم، پس باید حقوق آنان را تمام به آنان برسانی وگرنه روز رستاخیز دارای بیشترین خصمانی، و بدا به حال آن کس نزد خدا که خصمان او مستمند باشند و گدا، و در یوزه کنان و رانده شدگان، و وامداران، و تهیدستان در راه ماندگان، و آن که کار امانت را سبک شمارد، و در آن خیانت روا دارد و جان و دین خود را از خیانت پاک ننمایند، در این جهان خواری و رسوایی را به روی خویش گشاید و به آخرت خوارتر و رسواتر درآید، و بزرگترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشتترین دغلکاری ناراستی کردن با امام ایشان، والسلام.

نامه 27-به محمد بن ابوبکر

و از عهدنامه آن حضرت است به محمد پسر ابوبکر، چون او را حکومت مصر داد با آنان فروتن باش و نرم خو، و هموار و گشاده رو، و به یک چشم بنگر به همگان، خواه به گوشه چشم نگری و خواه خیره شوی به آنان، تا بزرگان در تو طمع ستم بر ناتوانان نبندند و ناتوانان از عدالتت مایوس نگردند، که خدای تعالی می پرسد از شما بندگان، از خرد و درشت کارهاتان و از آشکار آن و نهان. پس اگر عذاب کند، شما ستمکارتر، و اگر ببخشد، او بزرگوارتر.

و بندگان خدا بدانید که پرهیزگاران - مردند و- بر دنیای گذرا و آخرت دیرپا را بردند. با مردم دنیا در دنیاشان شریک گشتند، و مردم دنیا در آخرت آنان شرکت نداشتند. در دنیا زیستند هر چه نیکوتر و نعمت دنیا را خوردند هر چه بهتر. پس، از دنیا چون نازپروردگان نصیب بردند، و چون سرکشان نعمت آن را خوردند. سپس از این جهان رخت بربستند با توشه ای که به مقصدشان رساند، و سودایی که سودشان را فراهم گرداند. در دنیا طعم لذت زهد چشیدند، و یقین کردند که فردا در آخرت همسایه خدا گردند. دست دعای آنان برنتابد و بهره شان از لذت کاهش نیابد. پس بندگان خدا، از مرگ و نزدیکی آن بترسید و برگ آن را آماده سازید، که مرگ، کاری بزرگ را پیش می آرد و حادثه ای سترگ را همراه دارد: خیری که هرگز شری با آن نیست، یا شری که همیشه از خیر تهی است. پس به بهشت چه کسی نزدیکتر از آن که برای بهشت در کار است، و به دوزخ چه کسی نزدیکتر از آن که کار دوزخ را عهده دار است؟ شما- همچون- شکاریها هستید که مرگ- از جایهاتان- رانده است، اگر بایستید شما را برباید و اگر بگریزید، به سروقتتان آید، و پیوسته تر از سایه تان در پی شما آید. مرگ به پیشانیهاتان چسبیده است و دنیا در پس شما در پیچیده. پس، از آتشی بترسید که ژرفای آن دورتک است، و گرمای آن بی اندازه و عذاب آن تازه. سرایی که در آن رحمتی نباشد و فریادی شنوده نگردد و نه بند اندوهی گشوده، و اگر توانستید که هم از خدا سخت بترسید و هم بدو گمان نیکو برید، این دو را با هم فراهم آورید، که بنده گمان نیک به پروردگار خود بدان اندازه برد که از او بترسد، و نیکوگمان تر مردمان به خدا کسی است که ترس وی از خدا بیشتر باشد.

و بدان ای محمد، پسر ابوبکر! که من تو را بر مردم مصر والی گردانیدم، مردمی که در نظرم بزرگترین سپاهیان منند. پس تو را باید که با نفس خویش به پیکار درآیی و دین خود را حمایت نمایی، هر چند که در روزگار بیش از ساعتی نپایی، و خدا را به خاطر خشنودی هیچیک از آفریدگانش به خشم میاور، که خشنودی خدا جاینشین دیگر چیزهاست، و چیزی نیست - که توان گفت- جاینشین رضای خداست. نماز را در وقت معین آن به جای آر، و به خاطر آسوده بودن از کار پیش از رسیدن وقت آن را بر پای مدار، و آن را واپس مینداز به خاطر پرداختن به کار، و بدان که هر چیز از کار که به جای آری، پیرو نماز توست که برپا می داری.

و از این عهدنامه است همانا امامی که به رستگاری خواند، چون امامی نیست که به گمراهی راند، و آن که دوست پیامبر است کجا در رتبه دشمن پیامبر است. رسول خدا می فرمود: من بر امتم نه از مومن هراسانم و نه از مشرک ترسان، چه مرد با ایمان را خدا به خاطر ایمان وی باز می دارد، و مشرک را به خاطر شرک او از پای در می آرد. لیکن من بر شما از مرد دورویی می ترسم که- به حکم شرع- داناست. او چیزی را می گوید که آن را نیکو می شمارید و کاری می کند که آن را ناپسند می دارید.

نامه 28-در پاسخ معاویه

به معاویه در پاسخ او،و آن از نیکوترین نامه هاست. اما بعد، نامه تو به من رسید. در آن نامه یادآور شده ای که خدا، محمد (ص) را برای دین خویش اختیار نمود و او را به کسانی از یارانش که تاییدشان کرد یاری فرمود. همانا روزگار چیزی شگفت از تو بر ما نهان داشت، خبر دادنت از احسان خدا به ما و نعمت نبوت که چتر آن را بر سر ما برافراشت. در این یادآوری چونان کسی هستی که خرما به هجر رساند، یا آن که آموزگار خود را به مسابقت خواند، و گمان بردی که برترین مردم در اسلام فلانند و فلان، اگر آنچه گفته ای از هر جهت درست باشد تو را چه بهره از آن؟ و اگر نادرست بود، تو را از آن چه زیان؟ تو را بدین چه کار که چه کسی برتر است و که فروتر؟ و که رعیت و که رهبر؟ آزاد شدگان و فرزندان آزادشدگان را چه رسد به فرق نهادن میان نخستین مهاجران و ترتیب رتبت آنان و شناساندن درجه های ایشان. هرگز! آوازی است نارسا و گفتاری است نه به سزا که محکومی به داوری نشنید، و نادانی، خود را صدر مجلس عالمان ببیند. ای مرد! چرا در جای خود نمی نشینی؟ و کوتاه دستی خویش را نمی بینی؟ و آن را که با قدر تو سازگار است نمی گزینی؟ تو را چه زیان از اینکه چه کسی شکست خورد؟ و چه سود از اینکه که گوی پیروزی را برد؟ تو در بیابان گمراهی روانی و از راه راست روی گردان، و من آنچه می گویم نه برای آگاهانیدن توست، که آن نزد تو پیداست، بلکه گفته من به خاطر یادآوری نعمت خداست. نمی بینی مردمی از مهاجران را در راه خدا شهید نمودند، و همگان از فضیلتی برخوردار بودند. تا آنکه شهید ما - حمزه (ع) - شربت شهادت نوشید، و به سیدالشهدا ملقب گردید، و چون رسول خدا (ص) بر او نماز خواند، به گفتن هفتاد تکبیرش مخصوص گرداند. نمی بینی مردمانی در راه خدا دست خود را دادند و ذخیرتی از فضیلت برای خود نهادند، و چون یکی از ما را ضربتی رسید و دست وی جدا گردید طیارش خواندند که در بهشت به سر برد و ذوالجناحین که با دو بال پرد، و اگر نبود که خدا خود ستودن را نهی کرد، گوینده فضیلتهای فراوانی بر می شمرد که دلهای مومنان با آن آشناست، و در گوش شنوندگان خوش آواست. پس آهن سرد مکوب و آب در غربال مپیمای، ما پرورده های خداییم و مردم پرورده های مایند. این که ما و شما درآمیختیم- و طرح خویشاوندی ریختیم- و از دو سوی زناشویی برقرار کردیم و چون همتا با شما رفتار، عزت دیرین و فضیلت پیشین را از ما باز نمی دارد.- و ما و شما را در یک رتبت در نمی آرد-. شما چگونه و کجا با ما برابرید! که از میان ما پیامبر (ص) برخاست، و دروغزن- ابوجهل- از شماست، و اسدالله از ما و اسدالحلاف از شما، و از ماست دو سید جوانان اهل بهشت و از شماست کودکانی که نصیب آنان آتش گردید، و از ماست بهترین زنان جهان و از شماست آن که هیزم کشد برای دوزخیان. و بیش از این ما را فضیلتهاست و شما را فضیهتها.

پس اسلام ما را گوش- همگان- شنیده و- شرافت ما را- در جاهلیت- هر کسی- دیده، و کتاب خدا برای ما فراهم آرد آنچه را به ما نرسیده که فرماید: و خویشاوندان، بعضی سزاوارترند بعض دیگر را در کتاب خدا، و فرموده خدای تعالی: سزاوارترین مردم به ابراهیم آنان هستند که پیرو او شدند و این پیامبر و آنان که ایمان آوردند، و خدا ولی مومنان است. پس ما یک بار به خاطر خویشاوندی- پیامبر، به خلافت- سزاوارتریم و به خاطر طاعت بار دیگر، و چون مهاجران در سقیفه بر انصار به - نزدیکی با- رسول خدا (ص) حجت گذرانیدند، بر آنان پیروز گردیدند. پس اگر موجب پیروزی- خویشاوندی- با رسول خدا (ص) است حق با ما نه با شماست، و اگر جز بدان است، انصار را دعوی همان است. و پنداشتی که من بد همه خلیفه ها را خواستم و به کین آنان برخاستم. اگر چنین است- و سخنت راست است- تو را چه جای بازخواست است؟ جنایتی بر تو نیاید تا از تو پوزش خواستن باید نه تو را ننگ است و نه عرصه بر تو تنگ. و گفتی مرا چون شتری بینی مهار کرده می راندند تا بیعت کنم به خدا که خواستی نکوهش کنی ستودی، و رسوا سازی و خود را رسوا نمودی. مسلمان را چه نقصان که مظلوم باشد و در دین خود بی گمان؟

یقینش استوار و از دو دلی به کنار؟ این حجت که آوردم برای جز تو خواندم، لیکن از آن آنچه به خاطر رسید بر زبان راندم.

سپس کار مرا با عثمان یاد آوردی، توراست که پاسخت دهند چه با او خویشاوندی. اما کدام یکی از ما دشمنی اش با عثمان بیشتر بود؟ و در جنگ با وی راهبرتر؟ آن که یاری خود را از وی دریغ نداشت و او را به نشستن- و به کار مردم رسیدن- واداشت؟ یا آن که چون وی از او یاری طلبید، سستی ورزید تا سپاه مرگ را بر سر او کشید و حکم الهی بر وی جاری گردید؟ نه به خدا، خدا می داند چه کسانی از شما از جنگ باز می دارند، و آنان که به برادران خود می گویند نزد ما بیائید و جز اندکی در جنگ حاضر نمی شوند.. و از اینکه بر عثمان به خاطر برخی بدعتها خرده می گرفتم، پوزش نمی خواهم اگر ارشاد و هدایتی که او را کردم گناه است، بسا کسا که سرزنش شود و او را گناهی نیست. و گاه بود که اندرزگو در معرض بدگمانی است من نمی خواهم جز آنکه کار را به سامان آرم چندانکه در توان دارم و توفیق من جز به خدا نیست. بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم.

و گفتی که من و یارانم را پاسخی جز شمشیر نیست، راستی که خنداندی از پس آنکه اشک ریزاندی. کی پسران عبدالمطلب را دیدی که از پیش دشمنان پس روند، و از شمشیر ترسانده شوند! لختی بپای! حمل به جنگ می پیوندد. زودا کسی را که می جویی تو را جوید، و آن را که دور می پنداری به نزد تو راه پوید. من با لشکری از مهاجران و انصار و تابعین آنان که راهشان را به نیکویی پیمودند، به سوی تو می آیم، لشکر بسیار- و آراسته- و گرد آن به آسمان برخاسته. جامه های مرگ بر تن ایشان، و خوشترین دیدار برای آنان دیدار پروردگارشان. همراهشان فرزندان- بدریان- اند و شمشیرهای هاشمیان، که می دانی در آن نبرد تیغ آن- رزم آوران- با برادر و دایی و جد و خاندان تو چه کرد و- ضرب دست آنان- از ستمکاران دور نیست.- و امروزشان با دیروز یکی است-.

نامه 29-به مردم بصره

به مردم بصره چنان نیست که ندانید چگونه رشته طاعت را باز و دشمنانگی را آغاز کردید. من گناهکارتان را بخشودم، و از آن که رو برگردانده شمشیر برداشتم، و آن را که روی آورده قبول نمودم. لیکن اگر کارهای ناروا و نادرست و اندیشه های نابخردانه سست، شما را وادارد که راه جدایی در پیش گیرید و طاعت مرا نپذیرید، بدانید که من آماده به کار نزدیک شمایم، و به یک لحظه به سر وقت شما می آیم. اگر مرا از آمدن به سوی خود ناچار سازید، چنان جنگی آغاز کنم که جنگ جمل برابر آن بازی کودکانه بود. با اینهمه، من فرمانبرداران شما را ارج می گذارم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. نه بیگناه را بجای گناهکار می گیرم و نه پیمان شکن را به جای پیمانگزار می پذیرم.

نامه 30-به معاویه

به معاویه خدای را در آنچه نزد تو است پاس دار، و حق او را بر خود بیادآر، و بازگرد بدانچه معذور نیستی از ناشناختن آن! که فرمانبرداری را نشانه هاست آشکار و راههاست روشن و پدیدار، و راهی میانه و گشاده، و نهایتی که هر کس دل بدان نهاده. زیرکان بدان راه در شوند و سرافکندگان از آن به در شوند. هر که از آن راه برگردد پای از حق برون نهاده و در گمراهی در افتاده، و خدای نعمتش را از وی باز دارد و عذابش را بر او فرود آرد. پس خود را بپای! بپای! چه خدا راه تو را برایت آشکار فرمود، و همانجا که هستی باش- که از طغیان تو را چه سود-. تا به حد زیانکاری تاختی و در منزل کفر جای ساختی- پیروی خواهش- نفست تو را به بدی و زیان درآورد. و به گمراهی ات داخل کرد، و به مهلکه ها درانداخت، و راه را برایت دشوار ساخت.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی