.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

تجلی قرآن در نهج‏ البلاغه

نیک می دانیم که آبشخور اساسی کلام ائمه(علیهم السلام) کلام وحی است، چنانکه در روایتی از امام باقر(ع) چنین آمده است:
«هر گاه حدیثی برای شما باز گفتم منبع آن را از قرآن از من جویا شوید، آنگاه در لابلای گفتارش فرمود: رسول خدا(ص) از قیل و قال و تباه ساختن اموال و فزونی پرسش نمی کرد. از ایشان سؤال شد: ای فرزند رسول خدا(ص) از کجای قرآن این مطلب قابل استفاده است؟ امام(ع) فرمود: خداوند عزّوجل می فرماید: ««لا خیر فی کثیر من نجواهم الا من أمر بصدقه أو معروف او اصلاح بین الناس(نسا، 4/114) و فرموده است: ««و لا توتوا السفهاء اموالکم التی جعل الله لکم قیاما (نساء، 4/5) و فرموده است: ««لا تسألوا عن اشیاء ان تبدلکم تسوءکم (مائده، 5/101)1 از این رو نهج البلاغه را می بایست سراسر ملهم از معارف و آموزه های بلند قرآن بدانیم. با صرف نظر از این الهام گیری فراگیر، آیات قرآن به سه صورت تلمیح (اشاره)، تضمین و تصریح در نهج البلاغه انعکاس یافته است.

 

گونه های انعکاس آیات قرآن در نهج البلاغه

1. تلمیح

در تعریف تلمیح گفته اند: در فحوای گفتار به داستان، یا شعر یا مثل بی آنکه اصل آنها ذکر شود، اشاره گردد.2
اشاره به آیات قرآن بدون ذکر آنها از مصادیق تلمیح است. از آنجا که کلام ائمه(علیهم السلام) از سرچشمه زلال قرآن بهره دارد، بیشترین انعکاس قرآن در نهج البلاغه به صورت تلمیح است.
نمونه های ذیل از موارد بکار گیری آیات به صورت تلمیح در نهج البلاغه است:
الف: امام(ع) در توصیف پیامبر اکرم(ص) می فرماید: «… و دعا الی الحکمة و الموعظة الحسنة»3 که اشاره است به آیه? شریفه: «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة (نحل، 16/125). با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت دعوت کن»ب: امام(ع) در هشدار دادن از خطرات ارتکاب گناهان به فرود ناگهانی عذاب الهی به هنگام شب اشاره می نماید. «و کیف لا یوقظک خوف بیات نقمة و قد تورّطت بمعاصیه مدارج سطواته.4 چگونه بیم کیفری بیدارت نمی سازد که شبانگاه بر تو بتازد. حالی که با نافرمانی خدا خود را در پنجه قهرش انداخته باشی
که اشاره دارد به آیه? شریفه?: ««أفأ من اهل القری ان یأتیهم بأسنا بیاتا و هم نائمون (اعراف، 7/97)
گرچه ظاهر آیه، فرود عذاب الهی به اجتماع انسانی یک منطقه است، امّا امام(ع) آن را به حوزه اشخاص سرایت داده و نزول چنین عذاب موعود و ناگهانی را در حق هر گناهکار محتمل دانسته اند.
ج: امام(ع) در تبیین شواهد آفرینش و قدرت لایزال الهی از آسمان ها نام می برند و دو ویژگی مهم آنها را یعنی: بر افراشتگی بدون وجود ستون و ثبات و ماندگاری بدون نیاز به تکیه گاه بر می شمرند:
«فمن شواهد خلقه خلق السموات موّطوات بلا عمد، قائمات بلا سند.5 از نشانه های خلقت او آفرینش آسمانهاست که بدون ستون پا برجاست و بدون تکیه گاه بر پاست.»
که اشاره است به آیه? شریفه?: ««اللّه الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها (رعد، 13/2)
و در ادامه فرمودند: «دعاهن و أجبن طائعات مذعنات غیر متلکلّئات و لا مبطئات.6 آنان را بخواند و گردن نهاده و فرمان پذیر، بدون درنگ و تأخیر پاسخ گفتند.»
که اشاره است به آیه:«ثم استوی الی السماء و هی دخان فقال لها و للارض أتیا طوعاً او کرهاً قالتاأتینا طائعین» (فصلت، 41/11) آنگاه که آسمان توجه کرد در حالی که دود بود و به آن و زمین گفت از روی میل با کرامت بیایید، آنان گفتند از روی میل آمدیم.د: یکی از آیات نغر قرآن که می توان از جمله آیات غرر قرآن دانست آیه شریفه: ««الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه (فاطر، 35/10) می باشد. به استناد ظاهر آیه کلام طیّب و پاک به سوی خداوند بالا می رود و عمل صالح آن کلام طیب را بالا می برد. مفسران کلم طیب را عقیده پاک دانسته و بالا بردن آن توسط عمل صالح را ناظر به ارتباط عمل صالح با باور ارزیابی کرده اند.7
امام علی(ع) در یکی از خطابه های خود به این آیه شریفه اشاره کرده است؛ سخن امام چنین است:
«و نشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و انّ محمّداً عبده و رسوله، شهادتین تصعدان القول و ترفعان العمل.8 گواهی می دهیم که خدایی جز خدای یکتا نیست او انبازی ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست. دو شهادتی که گفتار را بالا ببرند و عمل را رفعت بخشند.»
هـ: یکی از مباحث عمیق قرآنی در حوزه? شناخت محکم و متشابه این است که آیا آگاهی از تاویل متشابهات منحصر به خداوند است یا آنکه راسخان و استواران در علم نیز از آن بهره دارند؟ ثمره این بحث بر هر قرآن پژوهی کاملاً هویداست.
خاستگاه این پرسش آیه? هفتم سوره? آل عمران است:  ««و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنازیرا به نیکی روشن نیست «واو» عاطفه است. تا «الراسخون فی العلم» عطف بر الله شده و نتیجه اش سرایتِ علم به تاویلِ متشابهات به راسخان در علم باشد یا آنکه استینافیه است تا انحصار علم آن به خداوند استفاده شود؟ این آیه معرکه? آراء میان مفسران و قرآن پژوهان و حتّی نحویان است. روایاتی که از فریقین وارد شده و به صورت صریح یا اشاره ناظر به این آیه است دچار تعارض شدید است. از این رو کار تبیین و تفسیر این آیه برای بسیاری از بزرگان دشوار آمده است.
روایات رسیده از اهل بیت(علیهم السلام) نیز به خاطر تعارض، این مشکل را حلّ نکرده است. آنچه بر دامنه مشکل افزوده سخنی از امیر مؤمنان(ع) در خطبه? اشباح است که با اشاره? روشن به این آیه، نظریه استیناف را تقویت می کند. گفتنی است که این خطبه در پاسخ به شخصی ایراد شده که از امام خواسته بود تا خدا را برایش چنان توصیف کند که گویی آشکارا او را می بیند.9
امام(ع) در بخشی از سخنان خود در پاسخ پرسشگر چنین فرمود:
و اعلم ان الراسخین فی العلم هم الذین اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغیوب الاقرار بجملة ما جهلوا تفسیره من الغیب المحجوب فمدح الله اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم یحیطوا به علماً. و سمّی ترکهم التعمق فیما لم یکلّفهم البحث عن کنهه رسوخاً. که راسخان در علم آنان اند که پروردگار سبحان آنان را از داشتن آنچه در دسترس نیست و از آنچه در پس پرده غیب است بی نیاز کرده است. و اعتراف آنان را به ناتوانی از ادراک مسایلی که احاطه علمی به آن ندارند ستایش نموده و ترک دخالت در این قبیل امور را که از طرف خدا به فهم کنه آن تکلیف ندارند، رسوخ نامیده است.10
مرحوم علامه طباطبایی (ره) با استناد به این فرمایش امام(ع) استینافه بودن واو را تقویت کرده و آگاهی راسخان در علم از تاویل متشابهات را مستند به قرینه? منفصل دانسته اند.11

 

2. تضمین

تضمین را چنین تعریف کرده اند: «ان یضمّن الشعر شیئاً من شعر الغیر.12 در لابلای یک شعر بخشی از شعر شاعر دیگر گنجانده شود.» گرچه اصطلاح تضمین در علم ناظر به شعر است اما منطقاً انحصاری به آن ندارد. آنچه معمولاً در تضمین مطمح نظر است، غنا بخشی به گفتار با استناد به گفتاری دیگر است. حال می خواهد شعر باشد یا چیزی دیگر همچون کلام الهی. این امر در سخنان حضرت امیر(ع) مشهود است.
در نمونه های ذیل حضرت امیر(ع) از آیات قرآن به صورت تضمین در گفتارش بهره جسته است:
الف: آن گاه که همّام از امام می خواهد که متقین را برای او توصیف کند، امام در آغاز در سخنی کوتاه ـ که همام را بسنده نکرد ـ خطاب به او چنین فرمود: ««یا همام! اتق الله و أحسن فـ «ان الله مع الذین اتقوا و الذین هم محسنون(نحل، 16/128)13آیه مورد اشاره امام(ع) در حقیقت به عنوان استدلال و برهان بر فرمان به پرهیزکاری و نیکوکاری بکار رفته است. چه، در این آیه معیت و همراهی الهی با پرهیزکاران و نیکوکاران اعلام شده است. و چه پاداشی بالاتر از این امر برای فرمان به تقوا و احسان!
ب: در جای دیگر در ضمن پندی فرمود: «الاقاویل محفوظة و السرائر مبلوّه و «کل نفس بما کسبت رهینه (مدثر، 74/38)14 سخنان ثبت شده و بر اسرار پرده پوشانده شده و هر کس در گرو عمل خویش است».پیداست که آیه شریفه به عنوان بندی دیگر از نصایح امام(ع) بکار گرفته شده است.
ج: در تبیین بیهوده نبودن آفرینش آسمان و زمین چنین فرمود: «و لا خلق السموات و الارض و ما بینهما باطلاً «ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار (ص، 38/27)15 خداوند آسمان و زمین و آنچه میان آن دو است را به باطل و پوچ نیافریده است «این گمان کافران است وای بر کافران از آتش»بخش نخست کلام امام تلمیح است به آیاتی همچون: ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا».» (ص، 38/27)
و در بخش دوم آیه مورد استناد به صورت تضمین آمده است.

 

3. تصریح

سومین گونه کارکرد آیات قرآن در نهج البلاغه «تصریح» است. یعنی امام(ع) به صورت کاملاً آشکار و در قالبی جداگانه از کلام خود آیه ای از قرآن را ذکر کرده اند. ذکر آیات به صورت تصریح به دو هدف کلی انجام گرفته است:
1ـ 3. در برخی از موارد امام(ع) تنها به ذکر نصّ آیه اکتفا کرده و هیچ توضیح و تفسیری ارائه ننموده است؛ در این موارد تنها استناد و استشهاد به حجت محکم قرآن قصد شده است. به ویژه آنکه در غالب موارد مخاطب آن کسانی بوده اند که در فهم آیه دچار قصور یا انحراف شده اند.
به عنوان مثال امام(ع) در رنجنامه? درد آلود خود در خطبه? شقشقیه پس از بیان مرارت های تحمل بیست و پنج سال حکومت خلفا، از دوستان یا دشمنان مسلمان نمای خود گله می کند که چگونه علم جنگ با ایشان را بر افراشته و مانع از تحقق بسیاری از آرمان های بلند امام(ع) شدند: «… فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخری و قسط آخرون کانّهم لم یسمعوا کلام اللّه حیث یقول: ««تلک الدار الآخرة نجعلها للذین لا یریدون علوّاً فی الارض و لا فساداً و العاقبة للمتقین (قصص، 28/83)16چون به کار برخاستم گروهی پیمان شکستند و گروهی از جمع ما بیرون رفتند و گروهی ستمکار شدند. گویا هرگز کلام پروردگار را نشنیدند که فرمود: «سرای آن جهان از آن کسانی است که قصد برتری جویی در زمین یا تباهکاری ندارند و پایان کار از آنِ پرهیزکاران است».امام با استشهاد به این آیه شریفه اعلام کردند که ناکثان، مارقان و قاسطان مصادیق کسانی هستند که به دنبال گردنکشی و فساد در زمین اند و به خاطر چنین اراده و خواستی از برکات جهان آخرت که برای پرهیزکاران مهیا شده محروم خواهند شد. و آنجا که از مردم خواستند مراقب و مواظب نماز خود باشند به آیه ای از قرآن استناد کردند که در آن جهنمیان نخستین عامل نگونساری خود و فرو افتادن در آتش را ترک نماز اعلام کردند:
«تعاهدوا امر الصلوة و حافظوا علیها… ألا تسمعون الی جواب اهل النار حین سئلوا: ««ما سلککم فی سقر. قالوا لم نک من المصلین(مدثر، 74/42 ،43)17 کار ـ گزاردن ـ نماز را بر عهده بگیرید و نگاهداشت آن را بپذیرید… آیا گوش فرا نمی دهید به پاسخ دوزخیان که چون از آنان پرسیدند چه چیز شما را در آتش سوزان در آورد؟ گفتند: از نماز گزاران نبودیم».»امام(ع) در اثبات اولویت و حقانیت خود در تصدّی منصب امامت به آیاتی استناد می کند که در آن قرابت و تبعیت، ملاک و اولویت اعلام شده است.
«فاسلامنا قد سمع و جاهلیتنا لا تدفع و کتاب الله یجمع لنا ما شذّعنا وهو قوله: ««و اولوا الارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب الله (انفال، 8/75) و قوله تعالی: ««انّ اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه (آل عمران، 3/68) فنحن مرّة اولی بالقرابة و تارةً اولی بالطاعة.18 پس اسلام ما را گوش ـ همگان ـ شنیده و شرافت ما را به روزگار جاهلیت هیچ کس انکار نکرد و کتاب خدا برای ما فراهم آورد و آنچه را به ما نرسیده که فرماید: «و خویشاوندان برخی بر برخی دیگر در کتاب خدا برتراند.» و فرموده «سزاوارترین مردم به ابراهیم آنان اند که پیرو او شدند». پس ما یک بار به خاطر خویشاوندی ـ به پیامبر(ص) ـ سزاوارتریم و باری دیگر به خاطر پیروی از او.»
استناد امام(ع) به این دو آیه شریفه نشانگر عمق و دامنه احاطه? ایشان به معارف قرآنی است. آیه نخست ـ به عکس ظاهر آن که به میراث بری مال از اموات ناظر است ـ از نگاه امام(ع) منحصر به میراث بری اموال نبوده و میراث بری مفاهیم معنوی همچون علم، هدایت، امامت و… را نیز در بر می گیرد.
در آیه دوم گرچه از اولویت پیروان ابراهیم(ع) و انتساب به او سخن به میان آمده اما از نگاه حضرت امیر(ع) اختصاصی به ابراهیم(ع) نداشته و بر اساس اصل تنقیح مناط شامل تمام موارد دیگر نیز می شود. بر این اساس حتی اگر علی(ع) داماد، پسر عم و برادر [معنوی] پیامبر(ص) نباشد بدین جهت که در نگاه همگان در پیروی از پیامبر(ص) از همه پیشگام تر است، به جانشینی از پیامبر(ص) از دیگران سزاوارتر است.
حضرت امیر(ع) در جای دیگر در انتقاد از اختلاف رأی عالمان فرموده است:
«ام أنزل الیه سبحانه دیناً تاماً فقصّر الرسول(ص) عن تبلیغه و أدائه و الله سبحانه یقول:  ««ما فرّطنا فی الکتاب من شئ (انعام، 6/38) فیه تبیان کل شئ و ذکر انّ الکتاب یصدّق بعضه بعضاً و انه لا اختلاف فیه، فقال سبحانه: ««و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیراً (نساء، 4/82)19 دینی را که خداوند سبحان فرستاده تمام بوده و یا پیامبر(ص) در رساندن آن کوتاهی کرده؟ در حالی که خدای سبحان فرموده است: ««فرو نگذاشتیم در کتاب چیزی را می فرماید: در آن بیان هر چیزی است و یادآور شده که برخی از قرآن گواه برخی دیگر است و اختلافی در آن نیست، و فرمود: اگر از سوی خدای یکتا نیامده بود، در آن اختلاف فراوان می یافتند»».در جای دیگر با اشاره به بی مهری های دنیا به اهل بیت(علیهم السلام) از رویکرد همه جانبه دنیا و بازگشت حکومت به ایشان خبر داده است. گفتار امام(ع) به ظهور حضرت مهدی(ع) اشاره دارد: امام برای نشان دادن صدق ادعای خود، به آیه ای از قرآن استناد می کند که تأویل آن برای راسخان در علم ـ و نه بیمار دلان ـ روشن است.
«لتعطفنّ الدنیا علینا بعد شماسها عطف الضروس علی ولدها و تلا عقیب ذلک: ««و نرید ان نّمنّ علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین (قصص، 28/5)20. دنیا پس از سرکشی روی به مانهد چون ماده شتر بدخو که به بچه خود مهربان باشد، سپس این آیه را خواند: و می خواهیم بر آنان که مردم ناتوانشان شمرده اند منت نهیم و آنان را امامان و وارثان گردانیم».2ـ 3. در مواردی دیگر حضرت امیر(ع) در کنار ذکر آیات، توضیح و تفسیری از آن ارائه نموده است، گاه این توضیح به صورت استخراج نکات قرآنی رخ نموده و گاه گوشه هایی از زوایای پنهانی آیات تبیین شده است.
 

نمونه هایی از استخراج نکات قرآنی در نهج البلاغه
1. امام(ع) معتقدند هر کس توفیق دعا، توبه، استغفار و شکر پیدا کند سعادت استجابت دعا، پذیرش توبه، مغفرت الهی و فزونی نعمت نصیب او خواهد شد، آنگاه برای صدق ادّعای خود به ترتیب به چهار آیه شریفه ذیل استناد کرده اند: 1. ««ادعونی استجب لکم (غافر، 40/60)
2. ««و من یعمل سوءاً او یظلم نفسه ثم یستغفر الله یجد الله غفوراً رحیماً (نساء، 4/110)
3. ««لئن شکرتم لازیدنّکم (ابراهیم، 14/7)
4. انما التوبه علی اللّه للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب».» (نساء/17)
سخن حضرت چنین است: «من اعطی اربعاً لم یحرم اربعاً: من اعطی الدعاء لم یحرم الإجابه و من اعطی التوبه لم یحرم القبول و من اعطی الاستغفار لم یحرم المغفرة و من اعطی الشکر لم یحرم الزیادة و تصدیق ذلک کتاب الله تعالی ثم…»21
این گفتار نشانگر کیفیت استخراج نکات قرآنی از آیات، ملهم بودن دانش ائمه(علیهم السلام) از قرآن و میزان احاطه امام(ع) به تعالیم این کتاب آسمانی است.
2. حضرت امیر(ع) با استفاده از آیه شریفه: ««و ما کان الله لیعذبهم و انت فیهم و ما کان الله معذبهم و هم یستغفرون (انفال، 8/33) این نکته لطیف را استخراج کردند که در زمین دو امان الهی وجود داشته است: وجود پیامبر اکرم(ص) و استغفار مردم. و مادامی که این امانها پایدار باشد عذاب الهی منتفی خواهد بود. آن گاه فرمودند: امان نخست با رحلت پیامبر (ص) از کف رفته است، امان دوم را دریابید:
کان فی الأرض أمانان من عذاب اللّه و قد رفع أحدهما فدونکم الاخر فتمسّکوا به، اما الأمان الذی رفع فهو رسول اللّه (ص) و اما الأمان الباقی فالاستغفار، قال اللّه:…
. 22 دو چیز در زمین مایه? امان از عذاب خدا بود، یکی از آن برداشته شد پس دیگری را بگیرید و بدان چنگ زنید: اما امانی که برداشته شد رسول خدا(ص) بود، و اما امانی که مانده آمرزش خواستن است.»
سید رضی بر این گفتار نغز امام چنین تعلیق زده است: «هذا من محاسن الاستخراج و لطائف الاستنباط.»
3. زهد از جمله مفاهیم قرآنی است که بسیاری در درک واقعیت آن دچار افراط یا تفریط شده اند، رها کردن دنیا و انزوا در کنج خانه، دیر، خانقاه و… از نشانه های افراط نگری در مفهوم زهد مطلوب است، تا بدانجا که حتی کسانی از نیکان صحابه با شنیدن سخنان پیامبر اکرم(ص) در نکوهش دنیا، خانه و کاشانه خود را رها کرده و در زاویه مسجد بیتوته کردند، آنا ن سوگند خوردند که هیچ شب نخوابند و روزها روزه بگیرند و خود را از شهوت برهانند. هنگامی که این خبر به پیامبر اکرم(ص) رسید ایشان در خطابه ای چنین برداشتی از زهد را نادرست دانسته و سنت خود را به عنوان الگوی عملی مسلمانان شاهد آورد که همه شب بیدار نیست و همه روزها روزه نیست و همبستری با زنان خود را رها نکرده است.
به گفته? بسیاری از مفسران آیه? شریفه?: ««قل من حرّم زینة اللّه التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق (اعراف، 7/32) در پاسخ به این رویکرد نازل شده است.
امام(ع) با استناد به فقره? کوتاهی از یک آیه، مفهوم ابهام آمیز زهد را ترسیم می کنند و چنین آلایه های افراط آمیز را از چهره? آن می شویند: «الزهد بین کلمتین من القرآن، «قال اللّه سبحانه: «لکیلا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما أتاکم (حدید، 57/23) «و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد أخذ الزهد بطرفیه.23 همه زهد در دو کلمه از قرآن فراهم است»: خدای سبحان فرماید: «تا بر آنچه از دستتان رفته دریغ نخورید، و بدانچه به شما رسیده شادمان مباشید «و آن که بر گذشته دریغ نخورد و به آینده شادمان نباشد از دو سوی زهد گرفته استنگاه آیه به نعمت های دنیایی است که گاه به انسان روی می آورد و گاه از کف انسان می رود و زهد کامل آن است که انسان یا رویکرد این نعمتها یا از کف رفتن آنها، خود را نبازد و زمام نفس خود را از دست ندهد.
براستی چه کسی است که اگر مال دنیا یا پست و مقام یا جایگاه ظاهری اجتماعی و… را از دست بدهد بر آن تأسف نخورد؟ و آهی سرد از درون سینه بر نیارد؟ و چه کسی است با رویکرد مالی انبوه و پست و جایگاه اجتماعی، ناگهان فریفته نشده و در چنگال سرمستی از این همه نعمتها اسیر نگردد؟ آیا جز عدم دلبستگی به دنیا و حطام آن، چنین کمالی را بدست می دهد؟! باری آبشخور بنیادین چنین تعاملی با رویکرد یا پس رفت دنیا، عدم دلبستگی به آن است و عدم دلبستگی به دنیا، سراسر غنای معنایی به مفهوم زهد می بخشد. بنابراین زهد از نگاه امام(ع) یعنی عدم دلبستگی به دنیا. که نشانه اش همان است که قرآن بیان کرده است. با این تفسیر دیگر لازمه زهد ترک خانه و کاشانه و زاویه نشینی نیست، بلکه انسان در اوج قدرت و ثروت می تواند زاهد باشد چنانکه در حضیض فقر و ناداری می تواند زاهد نباشد.

 

نمونه هایی از تفسیر آیات در نهج البلاغه

1. از جمله مباحث نسبتاً پیچیده قرآن علم غیب است. می دانیم که غیب در مقابل مشهودِ هر امر پنهان است، اما در اصطلاح قرآنی بر اموری اطلاق می شود که از حوزه حواس ـ اعم از مسلح و غیر مسلح ـ خارج باشد، و به عبارت دیگر امور ماورای ماده و متافیزیک، غیب خواهد بود. ذات حضرت باری، عالم فرشتگان، عوالم ملکوت، آسمانها و… اخبار آیندگان جزو امور غیبی خواهد بود. این امر نیز روشن است که علم خداوند به امور غیبی بسان امور مشهود، علم حضوری و همه جانبه است. چه او «عالم الغیب و الشهادة» است. حال پرسش این است آیا انبیا و اولیا(علیهم السلام) از علم به غیب بهره دارند؟ آیا می توانیم بگوییم که به عنوان مثال پیامبر(ص) یا علی(ع) علم غیب می دانند؟
در آیات قرآن، علم به غیب به صورت اثبات یا نفی مطلق نیامده است، بلکه در برخی از آیات سخن از آگاهی غیر خداوند از علم به غیب است بسان آیه? شریفه: ««عالم الغیب فلا یظهر علی غیبه احداً. الا من ارتضی من رسول (جن، 72/26)
و در برخی از آیات از زبان پیامبر(ص) آگاهی از غیب انکار شده است. ««و لو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیر و ما مسّنی السوء (اعراف، 7/188)
برای حل این تعارض بدوی راه حل های مختلفی ارائه شده است که رایج ترین آنها این است: آنجا که علم غیب انکار شده مقصود علم ذاتی و استقلالی است و آنجا که اثبات شده مقصود علم عرضی و مستفاد است.24
عین این تعارض در روایات نیز راه یافته است، از طرفی در سیره ائمه(علیهم السلام) شواهد فراوانی دالّ بر آگاهی آنها از غیب وجود دارد که به نظر امثال مرحوم شیخ حر عاملی در حدّ تواتر است25 و در برخی از روایات از زبان خود ائمه(علیهم السلام) چنین علمی انکار شده است.
از طرفی می دانیم که از زبان امیر مؤمنان(ع) پیشگویی هایی درباره رخدادهای آتی بیان شده که برخی در زمان حیات ایشان و برخی سالها و سده ها پس از شهادت ایشان به تحقق پیوسته است.26 پیداست که با ابراز چنین اسراری عین پرسش پیشین در ذهن برخی از مخاطبان خلجان کند.
در یکی از موارد چنانکه در نهج البلاغه منعکس شده است امام(ع) پس از بیان رخدادهای آتی شهر کوفه و بصره از جمله حمله? قوم وحشی تاتار و صاحب الزنج27، شخصی پایان منبر امام خطاب به ایشان می گوید: «لقد اوتیت علم الغیب یا امیر المومنین امام(ع) با شنیدن این سخن به خنده افتاده و چنین فرمودند:
«یا أخا کلب لیس هو بعلم غیب و انّها هو تعلّم من ذی علم و انما علم الغیب علم الساعة و ما عدّد الله سبحانه بقوله: «ان اللّه عنده علم الساعة…» (لقمان، 31/34)28ای برادر کلب، این علم غیب نیست بلکه فراگیری از صاحب علم است، علم غیب تنها علم به قیامت و مواردی است که خداوند در این آیه بر شمرده است: همانا نزد خداوند علم به قیامت است و او باران فرو می بارد و آنچه در ارحام است می داند و هیچ کس نمی داند فردا چه کسب می کند و هیچ کس نمی داند در کدام زمین می میرد پس خدای سبحان می داند آنچه در زهدانهاست، از نر و ماده، و زشت و زیبا و سخاوتمند و «بخیل، و بدبخت یا نیک بخت، و آنکه هیزم آتش است یا آنکه همنشین پیامبران است
از این گفتار امام(ع) چند نکته مهم قابل استفاده است:
الف: ائمه(علیهم السلام) از آگاهی به رویدادهای آتی برخوردار بوده اند اما این آگاهی را از پیامبر(ص) آموخته اند. نظریه علم مستفاد می تواند از این جمله امام(ع) ملهم باشد.
ب: علم غیبی که امام(ع) بر شمرده اند جزو مواردی است که در انحصار خداوند است و آگاهی از زمان قیامت از بارزترین مصادیق آن می باشد.
ج: از ظاهر «یعلم ما فی الارحام» به نظر می رسد که مقصود علم به ذکور و اناث بودن جنین است و بالطبع این شبهه به ذهن تبادر می کند که امروزه با چشم مسلح [سونوگرافی] بشر می تواند از پسر یا دختر بودن جنین آگاه شود، پس چگونه می توان آن را جزو امور غیبی دانست؟ تفسیری که امام(ع) بدست می دهد پاسخ این شبهه را می دهد. زیرا طبق این تفسیر مقصود از «ما» موصوله تنها ذکور و اناث بودن جنین نیست، بلکه مقصود افزون بر صفات جسمانی، تمام صفات روحی اعم از سخاوت و بخل و نیز عاقبت و فرجام کار در این دنیا و در جهان آخرت است که علم به آن قطعاً در انحصار الهی است.
2. از ظاهر آیه? شریفه?: ««ان تنصرو اللّه ینصرکم و یثبت اقدامکم (محمد، 47/7) به دست می آید که خداوند متعال نیازمند یاری مؤمنان است و بدین جهت در مقابل یاری رسانی آنان وعده نصرت داده است بسان «پادشاهی که با هجوم دشمنان به لشکریان خود می گوید اگر امروز ما را یاری رسانید فردا که روز ظفر و پیروزی است شما را از آن بی نیاز می کنم؛ چنانکه از ظاهر آیه? شریفه?: ««من ذا الذی یقرض اللّه قرضاً حسناً فیضاعفه له و له اجر کریم (حدید، 57/11) نیز چنین اعلان نیازی در بدو امر به نظر می رسد. در حالی که خداوند غنی بالذات است و محال است واجب، دست نیاز به ممکن دراز کند.
حضرت امیر(ع) در بخشی از خطابه? خود پس از توصیه به مردم، به انفاق اموال و بذل جان چنین می فرماید: «… فقد قال اللّه سبحانه: ««ان تنصروا اللّه ینصرکم و یثبت اقدامکم و قال تعالی: ««من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له و له اجر کریم فلم یستنصرکم من ذلّ و لم یستغفرکم من قُلّ، استنصرکم و له جنود السموات و الارض و هو العزیز الحکیم و استقرضکم و له خزائن السموات و الارض و هو الغنی الحمید. و أراد ان یبلوکم ایکم أحسن عملاً29 خدای سبحان فرموده است: اگر خدا را یاری کنید شما را یاری می کند و گام های شما را استوار می دارد و فرموده است: «کیست که به خدا وام می دهد وامی نیکو، پس آن را برای وی دو چندان سازد و برای او مزدی بزرگ باشد. و خدا از روی خواری از شما یاری نمی خواهد؛ و از تنگدستی وام از شما نمی گیرد. از شما یاری خواسته در حالی که سپاهیان آسمانها و زمین در فرمان اوست و نیرومند و حکیم است. و از شما وام می گیرد در حالی که گنجینه های آسمان و زمین از آنِ اوست و بی نیاز و حمید است. او خواسته است شما را بیازماید تا کار کدام یک از شما بهتر آید.»
امام(ع) با این گفتار گرانسنگ خود به این اشکال پاسخ نقضی و حلّی داده است. پاسخ نقضی امام متکی به یک شاهد و یک برهان است. شاهد، بی نیازی خداوند از یاری خواستن آن است که آسمانها و زمین همه جنود الهی است، و برهان، دو صفت عزیز و حکیم است، عزیز از عزاز است و عزاز زمین سخت و محکم است که سستی و شکاف در آن راه ندارد پس عزیز یعنی استوار و نفوذ ناپذیر و حکیم یعنی منزه از هر کار لغو و بیهوده، خداوند بر اساس صفت عزّت، ضعف و سستی در او راه ندارد تا یاری بخواهد و به خاطر صفت حکمت، منزه از آن است که کاری را طلب کند که خود بی نیاز از آن است. عین این سخن در ردّ اشکال وام خواهی نیز جاری است. برخورداری از خزینه های آسمان و زمین شاهد ثروت بی کران الهی است و دو صفتِ غنی و حمید، برهان بر مدعاست. غنیّ، همان غنای ذاتی حضرت حق است که مجالی به هر گونه نیاز نمی دهد و حمید، حکایتگر نزاهت مقام حق، از هرصفت عیب و نقص است. و پیداست که وام خواهی، حکایت از کاستی دارد. پاسخ حلّی امام(ع) اشاره به این آیه شریفه دارد: الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً».» (ملک، 67/2)
بنابراین از نگاه امام(ع) هدف خداوند از یاری خواهی و وام خواهی امتحان و آزمایش مردم در یاری رسانی، با جان و مال به دین الهی است.
3. حضرت امیر(ع) در جایی به دو پرسش قرآنی مهم دیگر با بیانی رسا و متقن و با تکیه بر تفسیر آیات پاسخ داده است آن دو پرسش این است: 1. آیا می توانیم از خداوند بخواهیم که ما را از فتنه و امتحان برهاند؟
2. اساساً امتحان الهی به چه هدفی انجام می گیرد؟ آیا خداوند از درون جان ما و راستی و دروغی ادعاهای ما اطلاع ندارد؟
پاسخ پرسش نخست از زبان امام(ع) چنین است: «لا یقولن أحدکم اللهم انی أعوذبک من الفتنه لانه لیس أحد الا و هی مشتمل علی فتنه و لکن من استعاذ فلیستعذ من مضلاّت الفتن، فان الله سبحانه یقول: ««و اعلموا انما اموالکم و اولادکم فتنه (انفال، 8/28) کسی از شما نگوید خدایا از فتنه به تو پناه می برم! چه هیچ کس نیست جز که در فتنه ای است، لیکن آن که پناه خواهد از فتنه های گمراه کننده پناهد که خدای سبحان فرماید: بدانید که مال و فرزندان شما فتنه است».»30
به استناد آیه فوق، امتحان انسانها از طرق مختلف از جمله: از طریق اموال و اولاد گریز ناپذیر است. پس سزاوار است که از خداوند چنین درخواست کنیم که ما را از امتحان های گمراه کننده نجات دهد نه اصل امتحان.
در پاسخ به پرسش دوم، که به علم خداوند بازگشت دارد. امام(ع) چنین آورده است:
«و معنای آن این است که خدا آنان را به مالها و فرزندان می آزماید تا ناخشنود از روزی وی، و خشنود از آن را آشکار نماید؛ و هر چند خدا داناتر از آنها به خود آنهاست، لیکن برای آنکه کارهایی که مستحق ثواب است از آنچه مستحق عقاب است آشکار گردد، چه، برخی پسران را دوست دارند و دختران را ناپسند می شمارند و برخی افزایش مال را می پسندند و از کاهش آن ناخشنودند.»31
نکات مورد توجه در گفتار امام(ع) چنین است:
الف: امام(ع) با آوردن جمله «و ان کان سبحانه أعلم بهم من أنفسهم» هر گونه احتمال جهل به زوایای وجود انسانها را نفی کرده است. چه تعبیری از علم به ضمایر انسانها از این بالاتر که خداوند از خود انسانها به جانهایشان آگاه تر است.
ب: عبارت «لیتبیّن الساخط لرزقه و الراضی بقسمه…» بسیار دقیق و قابل توجه است زیرا در آن از واژه «لیتبین» استفاده شده است. تبیّن از باب تفعّل به معنای روشنی است با این لحاظ که شئ پذیرای روشنی گردد و از مرحله? خفا به ظهور آید. در جوهر معنایی این دو نکته نهفته است:
1. شئی در حقیقت و نفس الامری خود روشن و آشکار است. 2. هاله ای بر چهره? آن کشیده شده که مانع از بروز آن حقیقت است. چنانکه فرمان به «تبیّن» در آیه نبأ نیز چنین است.32 زیرا جز فاسق در بستر حقیقت خود و خارج از حوزه علم یا جهل ما یا واقعاً مطابق با واقعیت است یا مخالف. آنچه ما با فحص انجام می دهیم، بر گرفتن حجاب جهل از این مطابقت یا عدم مطابقت است.
بنابراین انسانها در اثر امتحان و ابتلا، صفات و شخصیت نویی از خود بروز نمی دهند بلکه آنچه را در نهان خانه دل و جان خود پنهان داشته یا پنهان مانده بوده آشکار می سازند. درست نظیر طلا و نقره ای که در دل سنگی پنهان مانده و تنور تفتیده? ذوب آهن با کنار زدن لایه های سنگ بی ارزش، آن گوهر درونی را هویدا می سازند. روایت: «الناس معادن کمعادن الذهب و الفضه» ناظر به همین نکته است.
ج: اگر سؤال شود حال که خداوند آگاه به ضمایر اشخاص است و نیک و بد فعل و جانشان را می شناسد چرا به استناد همین علم خود به آنان کیفر و پادش نمی دهد؟ و چه نیازی به ظهور و بروز این امر نهانی با کمک امتحان است؟
بخش اخیر سخن امام(ع)، پاسخ این پرسش است: «و لکن لتظهر الافعال التی بها یستحق الثواب و العقاب» ملاک استحقاق ثواب و عقاب ظهور افعال است نه خفای آن، زیرا در صورت خفا، حجت تمام نیست و شخص می تواند مدعی باشد که او غیر از آن چیزی است که درباره اش قضاوت شده است به ویژه آنجا که پای عقوبت در بین باشد.

 

پی نوشت :

1. کلینی، اصول کافی، 1/60.
2. مختصر المعانی/455؛ التعریفات/29.
3. نهج البلاغه، خطبه? 95.
4. همان، خطبه? 223.
5. همان، خطبه? 182.
6. همان.
7. برای توضیح بیشتر ر. ک: علامه طباطبائی، المیزان، 17/23 ،24.
8. نهج البلاغه، خطبه? 114.
9. همان، خطبه? 91.
10. همان.
11. المیزان، 3/69.
12. مختصر المعانی/452.
13. نهج البلاغه، خطبه? 193.
14. همان، حکمت 343.
15. همان، حکمت 78.
16. همان، خطبه? 3.
17. همان، خطبه? 199.
18. همان، نامه? 28.
19. همان، خطبه? 18.
20. همان، حکمت 209.
21. همان، حکمت 135.
22. همان، حکمت 88.
23. همان، حکمت 439.
24. برای تفصیل بیشتر ر.ک: پیام قرآن، 7/223 ـ 243.
25. برای تفصیل بیشتر ر.ک: منشور جاوید، 8/313 ـ 318.
26. نهج البلاغه، در خطبه های 58 ، 59 ، 93 ، 128 ،151 و… بخش هایی از این پیشگویی ها آمده است.
27. همان، خطبه? 128.
28. همان.
29. همان، خطبه 183.
30. همان، حکمت 93.
31. همان.
32. «یا ایها الذین امنوا اذا جاءکم فاسق بنبأ فتبیّنوا ان تصیبوا قوماً بجهالة و تصبحوا علی ما فعلتم نادمین». (حجرات، 49/6)

نویسنده: علی نصیری

 

منابع: 

= نشریه: قرآن و حدیث » بینات » زمستان 1379 - شماره 28

منبع اصلی: 
پایگاه مجلات تخصصی noormags

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی