(و فرمود:) بی نیاز از عذر بودن ارجمندتر تا از روی راستی عذر آوردن.
(و فرمود:) کمترین حقی که از خدای سبحان بر گردن شماست این که از
(و فرمود:) از گمانهای مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان نهاده است.
(و فرمود:) ایمان بنده راست نباشد، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خداست
(و فرمود:) در گذشته مرا برادری بود که در راه خدا برادریم می نمود. خردی دنیا در دیده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت، و شکم بر او سلطه ای نداشت، پس آنچه نمی یافت آرزو نمی کرد و آنچه را می یافت فراوان به کار نمی برد. بیشتر روزهایش را خاموش می ماند، و اگر سخن می گفت گویندگان را از سخن می ماند و تشنگی پرسندگان را فرو می نشاند. افتاده بود و در دیده ها ناتوان، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضی نمی رفت حجت نمی آورد و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی نمود، تا عذرش را می شنود. از درد شکوه نمی نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود. آنچه را می کرد می گفت و بدانچه نمی کرد دهان نمی گشود. اگر با او جدال می کردند خاموشی می گزید و
(و فرمود:) مردم دنیا در کار دنیا دو گونه اند: آن که برای دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازمانده اش از درویشی ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان. پس زندگانی خود را در سود دیگری دربازد. و آن که در دنیا برای پس از دنیا کار کند، پس بی آنکه کار کند بهره وی از دنیا بسوی او تازد، و هر دو نصیب را فراهم کرده و هر دو جهان را به دست آورده، چنین کس را نزد خدا آبروست و
(و فرمود:) بهترین کارها آن بود که به ناخواه خود را بدان واداری.
(و فرمود:) خدا را شناختم، از سست شدن عزیمتها، و
(و فرمود:) بی نیاز از عذر بودن ارجمندتر تا از روی راستی عذر آوردن.
(و فرمود:) کمترین حقی که از خدای سبحان بر گردن شماست این که
(و فرمود:) از گمانهای مردم با ایمان بپرهیزید که خدا حق را بر زبان آنان نهاده است.
(و فرمود:) ایمان بنده راست نباشد، جز آنگاه که اعتماد او بدانچه در دست خداست بیش از اعتماد وی بدانچه در
(و فرمود:) در گذشته مرا برادری بود که در راه خدا برادریم می نمود. خردی دنیا در دیده اش وی را در چشم من بزرگ می داشت، و شکم بر او سلطه ای نداشت، پس آنچه نمی یافت آرزو نمی کرد و آنچه را می یافت فراوان به کار نمی برد. بیشتر روزهایش را خاموش می ماند، و اگر سخن می گفت گویندگان را از سخن می ماند و تشنگی پرسندگان را فرو می نشاند. افتاده بود و در دیده ها ناتوان، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضی نمی رفت حجت نمی آورد و کسی را که عذری داشت سرزنش نمی نمود، تا عذرش را می شنود. از درد شکوه نمی نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود. آنچه را می کرد می گفت و بدانچه نمی کرد دهان نمی گشود. اگر با او جدال می کردند خاموشی می گزید و
(و فرمود:) مردم دنیا در کار دنیا دو گونه اند: آن که برای دنیا کار کرد و دنیا او را از آخرتش بازداشت، بر بازمانده اش از درویشی ترسان است و خود از دنیا بر خویشتن در امان. پس زندگانی خود را در سود دیگری دربازد. و آن که در دنیا برای پس از دنیا کار کند، پس بی آنکه کار کند بهره وی از دنیا بسوی او تازد، و هر دو نصیب را فراهم کرده و
(و فرمود:) بهترین کارها آن بود که به ناخواه خود را بدان واداری.
(و فرمود:) خدا را شناختم، از سست شدن عزیمتها، و گشوده شدن بسته ها.
(و فرمود:) تلخی این جهان شیرینی آن جهان است و شیرینی این جهان تلخی آن جهان.
(و فرمود:) خدا ایمان را واجب کرد برای پاکی از شرک ورزیدن، و نماز را برای پرهیز از خود بزرگ دیدن، و زکات را تا موجب رسیدن روزی شود، و روزه را تا اخلاص آفریدگان آزموده گردد، و حج را برای نزدیک شدن دینداران، و جهاد را برای ارجمندی اسلام و مسلمانان، و امر به معروف را برای اصلاح کار همگان، و نهی از منکر را برای بازداشتن بیخردان، و پیوند با خویشاوندان را به خاطر رشد و
(و حضرتش را از معنی فلنحیینه حیاه طیبه پرسیدند، فرمود:) آن قناعت است.
(و فرمود:) با کسی که روزی روی بدو آورده شریک شوید که او توانگری را سزاوارتر است و
(و فرمود:) از خدا بترسید، ترسیدن وارسته ای که دامن به کمر زده و خود را آماده ساخته، و در فرصتی که داشته کوشیده و ترسان به راه بندگی تاخته و نگریسته است در آنجا که رخت بایدش کشید و پایان کار و عاقبتی که بدان خواهد رسید.
(و فرمود:) جوانمردی آبروها را پاسبان است و بردباری بی خرد را بند دهان و گذشت پیروزی را زکات است و فراموش کردن آن که خیانت کرده برای تو مکافات، و رای زدن دیده راه یافتن است، و