.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

۳۴ مطلب با موضوع «داستان های نهج البلاغه» ثبت شده است

یا دین یا غیرت؟!

نعمان بن بشیر، از شکم پرستان و هواداران طاغوت بود، تا آن جا که برای رسیدن به دنیای خود، از معاویه خواست، لشکری را در اختیارش بگذارد، تا به یکی از نقاطی که در قلمرو حکومت علی ـ علیه السلام ـ است، حمله کند.
معاویه او را فرمانده دو هزار نفر کرد، و او تصمیم گرفت با سپاه دو هزار نفری خود به شهرک «عین التّمر» حمله نماید.
مالک بن کعب از طرف امام علی ـ علیه السلام ـ حاکم این شهرک بود، وقتی که با حمله دشمن روبرو شد، بیش از هزار نفر، یاور نداشت. نامه ای برای حضرت ـ علیه السلام ـ نوشت و جریان را گزارش داد و در خواست کمک نمود.
قبل از رسیدن کمک، نعمان بن مالک حمله کرد، مالک با همراهان از داخل شهرک به دفاع از خود پرداخت، مالک و یارانش آن چنان آماده بودند که غلاف های شمشیر خود را شکسته بودند، تا دیگر شمشیرهای خود را در غلاف نکنند، و به جنگ ادامه دهند.
از طرفی یکی از یاران خود «عبدالله ازدی» را فرستاد که از یاران امام که در نزدیک عین التّمر، سکونت دارند، کمک بگیرد، او رفت و پنجاه نفر از «مخنف بن سلیم» کمک گرفت، روحیه رزمندگان اسلام، قویتر شد و با این روحیه عالی با وجود تعداد اندک خود، لشکر دشمن را دفع کردند.
و از طرفی هم رعب و وحشتی در دل نعمان (فرمانده لشکر معاویه) افتاد، زیرا تصور کرد که باز هم ممکن است برای یاران علی ـ علیه السلام ـ نیروی کمکی بیاید، به همین علت شکست خورد و شبانه به شام گریخت، و در نتیجه شهرک عین التمر با سرافرازی در دست یاران علی ـ علیه السلام ـ باقی ماندو از دستبرد بیگانگان محفوظ ماند.
مالک فرماندار عین التمر، نامه ای برای علی ـ علیه السلام ـ نوشت و پیروزی خود را در ضمن نامه گزارش داد.[1]
هنگامی که نامه قبلی مالک که در آن از امام کمک خواسته بود، به دست علی ـ علیه السلام ـ رسیده بود، آن حضرت مردم را جمع کرد و خطبه ای خواند و آنها را برای رفتن به سوی جبهه عین التمر دعوت نمود، از آنجا که مردم، کُندی و مسامحه می کردند، امام نسبت به آنها سخت خشمگین شد و آنها را توبیخ کرد، تا آنجا که فرمود: «أَ مَا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ وَ لَا حَمِیَّهَ تُحْمِشُکُمْ أَقُومُ فِیکُمْ مُسْتَصْرِخاً وَ أُنَادِیکُمْ مُتَغَوِّثاً فَلَا تَسْمَعُونَ لِی قَوْلًا وَ لَا تُطِیعُوننی أَمْراً؛ آیا دین ندارید که شما را به گرد هم آورد؟ و یا غیرتی ندارید که شما را (نسبت به جسارت دشمن) به خشم آورد؟ در میان شما برخاسته ام و هر چه فریاد کمک سر می دهم، به سخنم گوش فرا نمی دهید و از دستور من پیروی نمی نمایید».[2]
تنها عدی بن حاتم، پاسخ مثبت به علی ـ علیه السلام ـ داد با هزار نفر از قبیله «طیّ» اظهار آمادگی کرد. امام به او فرمود به که لشکرگاه نخیله بروند تا فرمان حرکت صادر شود، که نامه دوم مالک رسید، علی ـ علیه السلام ـ خشنود شد و نامه را برای مردم کوفه خواند و از درگاه خدا سپاسگزاری نمود.[3]


[1]. شرح بیشتر در نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج2، ص304 و 305.
[2]. نگاه کنید به خطبه 39 نهج البلاغه.
[3]. شرح نهج حدیدی، ج3، ص304.
                                                                                                         محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه

ویژگیهای برادر و دوست علی (ع)

روزی امام علی ـ علیه السلام ـ درباره برادر و دوست خود (به عنوان مثال) سخن می گفت و می خواست به یاران بگوید که برادر و دوست من کسی است که با من پیوند مکتبی داشته باشد و چنین فردی باید دارای ویژگیهایی باشد. یاران گوش فراداده بودند تا بنگرند آن ویژگیها چیست آیا آن ویژگیها در آنها وجود دارد تا برادر و دوست علی ـ علیه السلام ـ به شمار آیند یا نه؟!
به هر حال، در این زمان نیز علاقمندان به علی ـ علیه السلام ـ باید با دقت در این تابلو بیاندیشند که آیا برادر و دوست علی ـ علیه السلام ـ هستند یا نه؟ آنحضرت «سیزده ویژگی» برای برادر و دوست حقیقی خود به این ترتیب برشمرد:
من در گذشته، برادری داشتم. برادر دینی که دارای این ویژگیها بود:
1. دنیا در نظرش حقیر و کوچک بود.
2. به خوردن و آشامیدن دل نبسته بود و اسیر شکم خویش نبود.
3. خاموش بود و پرچانگی نمی کرد.
4. اگر سخن می گفت، سخن او حق و مفید بود و عطش پرسش کنندگان را فرو می نشاند.
5. در ظاهرانسانی ضعیف و مستضعف (فروتن) بود.
6. هنگام پیکار و جهاد یکّه تاز میدان بود و چون شیر می خروشید و چون مار بیابانی حرکت می کرد.
7. قبل از حضور در دادگاه ، اقامه دلیل نمی کرد.
8. هیچکس را در مورد کارش (در صورت امکان پذیرفتن عذر) قبل از شنیدن عذرش، ملامت نمی کرد.
9. از هیچ دردی جز هنگام بهبودی، گله نمی کرد.
10. آنچه می گفت، به آن عمل می کرد و چیزی را که عمل نمی کرد، نمی گفت.

یاد جانسوز علی (ع) از یاران شهید

نوف بن فضاله بکالی، یکی از افراد قبیله حِمیر (بر وزن حکمت) از طایفه همدان، بود و این طایفه او را مثل یک رئیس خود احترام می گذاشتند. نوف از یاران خاص امام علی ـ علیه السلام ـ بود. او می گوید:
امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ در کوفه (که ظاهراً مسجد کوفه باشد) روی سنگی که آن را «جعده بن هبیره» (خواهرزاده علی ـ علیه السلام ـ ) نصب کرده بود، ایستاد[1] و این خطبه (182) را ایراد فرمود، در حالی که امام پیراهنی خشن از پشم پوشیده بود و شمشیرش را با بندی از لیف خرما به گردن آویخته بود و کفشی از لیف خرما در پای داشت و پیشانیش بر اثر سجده پینه بسته بود، پس از حمد و ثنای الهی و سفارش به تقوی و پرهیزکاری و موعظه و اندرز و تذکر مرگ و یادآوری شاهان و زورمندانی که در گودال های قبر افتادند و سپس یادی از حضرت مهدی، حجت خدا ـ سلام الله علیه ـ نمود، آن گاه یادی از یارانش نمود که مخلصانه در راه خدا گام برداشتند و در جنگ صفین به شهادت رسیدند تا

یادی از یار قهرمان و پیکارجو

یادی از یار قهرمان و پیکارجو
خَبّابِ بن اَرَّت، از پیش قدمان به اسلام و مجاهدان راستن در آغاز اسلام است، او ششمین نفری بود که به اسلام گروید و با این که با شدت تحت شکنجه های گوناگون مشرکان واقع می شد، چون کوهی استوار، استقامت می کرد و از اسلام خارج نمی شد. چند بار سر او را با آهن گداخته داغ کردند و... اما او به راه خود ادامه می داد.
او در جنگ های پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شرکت فعال داشت و چون سربازی جانباز، از حریم اسلام دفاع می کرد.
خبّاب پس از پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ همواره با علی ـ علیه السلام ـ بود و سرانجام در سال 37 هجری در سن 72 سالگی از دنیا رفت و طبق وصیتش در بیرون کوفه، به خاک سپرده شد.[1]
امام علی ـ علیه السلام ـ در ضمن گفتاری فرمود: پیشقدمان به اسلام پنج نفر هستند: 1. من از پیش قدم های عرب هستم؛ 2. سلمان از پیش قدمان فارس است؛ 3. صهیب از پیش قدمان روم است؛ 4. خبّاب از پیشقدمان نَبط (فلسطین) است؛ 5. بلال از پیشقدمان حبشه است.[2]
امام علی ـ علیه السلام ـ از این یار باوفا چنین یاد کرد: «یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَّتَ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً، وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً؛ خداوند خبّاب را رحمت کند (که این پنج ویژگی را داشت) 1. از روی میل و اشتیاق اسلام آورد؛ 2. بر اساس اطاعت از فرمان خدا هجرت کرد؛ 3. به زندگی ساده قناعت نمود؛ 4. از خدا خشنود بود؛ 5. در همه دوران زندگی، مجاهد و تلاشگر خستگی ناپذیر بود».[3]
جالب این که پسر او عبدالله آن چنان در خط علی ـ علیه السلام ـ ایستادگی کرد و با دشمنان علی ـ علیه السلام ـ ستیز نمود که خوارج کوردل، او و همسر حامله اش را به شهادت رساندند.[4]

[1]. اسد الغابه، ج2، ص98؛ سفینه البحار، ج1، ص372.
[2]. خصال صدوق؛ شرح خویی، ج21، ص82.
[3]. نهج البلاغه حکمت 43.
[4]. شرح در کتاب منهاج البراعه خویی، ج4، ص128.
محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه