پند های کوتاه از نهج البلاغه(8)
- جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۱۲ ب.ظ
چرا بنده دیگران؟
و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.
نامه/ 31
ترجمه: بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاد آفریده است.
شرح: خداوند، انسان را به صورت موجودى «آزاد»، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده است. و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت، و قدرت اراده بخشیده است، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش، در کمال آزادى و سربلندى، زندگى شرافتمندانهیى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و با ارزشتر، یا کمتر و بىمقدارتر نیست. بنابراین، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسانى هم حق ندارد و خود را به صورت بنده دیگران درآورد. زیرا بندگى، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است، و جز خدا، هیچکس شایسته آن نیست که انسانى، در برابرش، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.
البته کسى که عزت نفس داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته، احترام خواهد گذاشت. چنین فردى، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش مىشود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه، همواره سر بلند و آزاد خواهد زیست.
اما افراد ذلیل و بىشخصیتى هم پیدا مىشوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت، به زانو مىافتند، سر تعظیم فرود مىآورند، و به صورت بندهیى ذلیل و بىارزش ظاهر مىشوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهرهیى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.
امام علیهالسلام، اینگونه افراد را نکوهش مىکند و به همه مسلمانان هشدار مىدهد که: مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است، پایمال کنید و به طمع مال و مقام، در برابر انسانى همچون خودتان، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است.
شوخى و عقل
ما مزح امرو مزحه الا مج من عقله مجه.
ح/ 450
ترجمه: هیچکس شوخى نکرد، مگر آن که، با پرداختن به شوخى، پارهیى از عقل خود را به دور انداخت.
شرح: یکى از نشانههاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان، از شوخى کردن بپرهیزد و متین و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى کنند و سخنان مضحک به زبان مى آورند و دیگران را مى خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند.
امام علیهالسلام، در جاى دیگرى، هنگامى که براى فرزند گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع) وصیت نامه مىنویسد، او را به شدت از شوخى کردن برحذر مىکند. امام (ع) به فرزند خود مى فرماید: «نه تنها خودت، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرفهاى خندهآور مزن، بلکه حتى حرفهاى خندهآور دیگران را هم نقل مکن. چون این کار، باعث سبکى و جلفى میشود و ارزش انسان را از بین می برد«.شیخ سعدى نیز به پیروى از امام (ع)، در یکى از شعرهاى خود گفته است:
ز شوخى، بپرهیز، اى با خرد که شوخى، تو را، آبرو مىبرد!
ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم، خواهیم دید که مردم، کسانى را که زیاد شوخى مىکنند و حرفهاى خندهآور مىزنند، چندان جدى نمىگیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى شوند.
به خاطر همین است که امام (ع) فرموده است: وقتى کسى شوخى مى کند، مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته، و به دور انداخته است.
معنى این سخن آن است که با هر شوخى، مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مىرود، و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمتهاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است، و در نظر مردم به صورت کسى درآمده که دیگر، در سرش عقل باقى نمانده است.
کم بخشیدن یا نبخشیدن
لا تستح من اعطاء القلیل، فان الحرمان اقل منه. ح/ 67
ترجمه: از بخشش اندک شرمنده مباش، زیرا هیچ ندادن، از آن «بخشش اندک» نیز، کمتر و ناچیزتر است.
شرح: یکى از کارهاى خوب و پسندیده، که باعث خشنودى خلق و رضایت خدا مىشود، این است که ما، از مال و دارائى خود بخشش کنیم. البته بخشش کردن، این نیست که مال خود را دور بریزیم و در راههاى نادرست تلف کنیم. بلکه معنى بخشش آن است که وقتى یک کار خیر پیش مىآید و براى انجام آن، به کمک دیگران احتیاج پیدا مىشود، ما نیز قدم به پیش گذاریم و در حد توانائى خود، به انجام آن کار خیر، کمک کنیم. مثلا ممکن است در کشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ زده ما، خانه و زندگیشان را از دست بدهند. یا ممکن است بر اثر حوادثى مانند آمدن سیل و زلزله شهر و خانه و محل کار عدهئى آسیب ببیند و سرمایه و دار و ندارشان از بین برود. حتى ممکن است بدون هیچگونه از این حوادث، باز هم عدهئى پیدا شوند، که در عین آبرومندى، دچار فقر و محرومیت شده باشند. در تمام این حالات، وضعى پیش مىآید، که گروهى از هموطنان و هم دینهاى ما، به کمک اشخاص مومن و نیکوکار، نیاز پیدا مى کنند.
در چنین مواقعى، وظیفه دینى و اخلاقى ما حکم مى کند که براى رضاى خدا، از مال و دارائى خود هر قدر که مىتوانیم به اینگونه افراد «بخشش» کنیم. لازم نیست که حتما مقدار بخشش ما، زیاد و هنگفت باشد، بلکه مهم این است که از بخشیدن آنچه در قدرت داریم، کوتاهى نکنیم.
بعضى از افراد، با آنکه دلشان مىخواهد در اینگونه موارد، به دیگران کمک کنند، ولى چون مقدارى که قادر به «بخشیدن» آن هستند، کم و ناچیز است، احساس شرمندگى مىکنند. اینگونه افراد، بخاطر شرم بیمورد از «بخشش» آن مقدار کم، خوددارى مىکنند، و در نتیجه، اشخاص نیازمند را، از همان مقدار اندک بخشش نیز محروم و بى نصیب مى گذارند.
براى آنکه بدانیم این طرز فکر تا چه حد نادرست است، به یک مثال توجه کنیم: فرض مىکنیم براى یکى از هموطنان جنگ زده باید خانهیى ساخته شود که 10 هزار تومان هزینه دارد. ما نیز یکهزار نفر هستیم، که هر کدام فقط 10 تومان مىتوانیم کمک کنیم. اگر همه ما که 1000 نفر هستیم، 10 تومانهاى خود را بدون هیچگونه شرمندگى روى هم بگذاریم، مجموع آن مىشود 10000 تومان، که مىتوان با آن، خانه مورد نظر را ساخت.
اما اگر یکایک ما، از دادن 10 تومان خجالت بکشیم و این مبلغ را «بخشش» نکنیم، هیچ پولى فراهم نمىشود و در نتیجه، آن خانه نیز ساخته نخواهد شد. در این مورد، آیا دادن 10 تومان بهتر است یا ندادن آن؟ و آیا آن 10 تومان کمتر است و یا خجالت کشیدن و هیچ ندادن؟
بخاطر همین است که امام علیهالسلام مى فرماید: از بخشش کم، شرمنده نباشید، چون این شرمندگى باعث مىشود که از «بخشش کم» خوددارى کنید و به افراد نیازمند چیزى ندهید. در حالیکه بخشش شما، هر چقدر هم که کم و ناچیز باشد «هیچ ندادن» از آن کمتر و ناچیزتر، و در نتیجه باعث شرمندگى بیشتر است.
ایمان چیست؟
و سئل عن الایمان، فقال: الایمان معرفه بالقلب، و اقرار باللسان، و عمل بالارکان.
ح/ 227
ترجمه: از امیرالمومنین علیهالسلام، پرسیدند که: «ایمان چیست»؟.
فرمود: «ایمان عبارت است از: شناخت قلبى، اعتراف و اقرار به زبان، عمل با اعضاء و جوارح بدن».
شرح: ایمان حقیقى، نشانههائى دارد، که هر کس این نشانهها را در خود داشته باشد، مومن حقیقى است.
امام علیهالسلام، براى مومن حقیقى، سه نشانه اصلى و مهم تعیین فرموده است، که ما نیز با توجه به آنها مىتوانیم مومنان حقیقى را بشناسیم. طبق فرموده امام (ع) مومن حقیقى کسى است که:اولا شناخت قلبى داشته باشد. یعنى از صمیم قلب و از ته دل، وجود خدا را شناخته باشد، و صمیمانه معتقد باشد که اصول دین اسلام، یعنى یگانگى خداوند متعال، نبوت حضرت محمد (ص)، و فرا رسیدن روز قیامت، عدل خداوند و جانشینى امامان
علیهمالسلام، بر حق است.
ثانیا به زبان اعتراف کند، یعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره کلمه «شهادتین» را بر زبان جارى سازد، و به یگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص) اقرار کند.
ثالثا وظایف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، یعنى وضو ساختن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بد نگفتن با زبان، بد نشنیدن با گوش، نگاه حرام نکردن با چشم، و... تمام وظائفى را که خداوند براى اعضاء بدن او تعیین فرموده است، بطور صحیح و کامل به انجام رساند.
بنابراین، کسى که یکى از این نشانه ها، یا حتى قسمتى از این نشانهها را نداشته باشد، نمى تواند خود را مومن حقیقى بداند.
بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه
- ۹۲/۰۴/۰۷