.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

پند های کوتاه از نهج البلاغه(8)

چرا بنده دیگران؟

و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.

نامه/ 31

ترجمه: بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاد آفریده است.

شرح: خداوند، انسان را به صورت موجودى «آزاد»، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده است. و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت، و قدرت اراده بخشیده است، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش، در کمال آزادى و سربلندى، زندگى شرافتمندانه‏یى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و با ارزش‏تر، یا کمتر و بى‏مقدارتر نیست. بنابراین، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسانى هم حق ندارد و خود را به صورت بنده دیگران درآورد. زیرا بندگى، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است، و جز خدا، هیچکس شایسته آن نیست که انسانى، در برابرش، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.

البته کسى که عزت نفس داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته، احترام خواهد گذاشت. چنین فردى، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش مى‏شود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه، همواره سر بلند و آزاد خواهد زیست.

اما افراد ذلیل و بى‏شخصیتى هم پیدا مى‏شوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت، به زانو مى‏افتند، سر تعظیم فرود مى‏آورند، و به صورت بنده‏یى ذلیل و بى‏ارزش ظاهر مى‏شوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهره‏یى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.

امام علیه‏السلام، اینگونه افراد را نکوهش مى‏کند و به همه مسلمانان هشدار مى‏دهد که: مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است، پایمال کنید و به طمع مال و مقام، در برابر انسانى همچون خودتان، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است.

شوخى و عقل

ما مزح امرو مزحه الا مج من عقله مجه.

ح/ 450

ترجمه: هیچکس شوخى نکرد، مگر آن که، با پرداختن به شوخى، پاره‏یى از عقل خود را به دور انداخت.

شرح: یکى از نشانه‏هاى سنگین و با وقار بودن آن است که انسان، از شوخى کردن بپرهیزد و متین و جدى باشد. کسانى که در هر محفل و مجلسى لب به شوخى باز مى ‏کنند و سخنان مضحک به زبان مى ‏آورند و دیگران را مى ‏خندانند، پیدا است که وقار و متانت ندارند و افرادى جلف و سبک مغز هستند.

امام علیه‏السلام، در جاى دیگرى، هنگامى که براى فرزند گرامى خود، امام حسن مجتبى (ع) وصیت نامه مى‏نویسد، او را به شدت از شوخى کردن برحذر مى‏کند. امام (ع) به فرزند خود مى ‏فرماید: «نه تنها خودت، هیچگاه در حضور مردم شوخى مکن و حرفهاى خنده‏آور مزن، بلکه حتى حرفهاى خنده‏آور دیگران را هم نقل مکن. چون این کار، باعث سبکى و جلفى می‏شود و ارزش انسان را از بین می ‏برد«.شیخ سعدى نیز به پیروى از امام (ع)، در یکى از شعرهاى خود گفته است:

                                                      ز شوخى، بپرهیز، اى با خرد        که شوخى، تو را، آبرو مى‏برد!

ما نیز اگر در اطراف خود دقت کنیم، خواهیم دید که مردم، کسانى را که زیاد شوخى مى‏کنند و حرفهاى خنده‏آور مى‏زنند، چندان جدى نمى‏گیرند و براى آنها ارزش و احترام قائل نمى ‏شوند.

به خاطر همین است که امام (ع) فرموده است: وقتى کسى شوخى مى ‏کند، مثل آن است که قسمتى از عقل خود را بیرون ریخته، و به دور انداخته است.

معنى این سخن آن است که با هر شوخى، مقدارى از عقل انسان در نظر مردم از بین مى‏رود، و اگر کسى زیاد شوخى کند، مثل آن است که قسمتهاى زیادترى از عقل خود را دور ریخته است، و در نظر مردم به صورت کسى درآمده که دیگر، در سرش عقل باقى نمانده است.

کم بخشیدن یا نبخشیدن

لا تستح من اعطاء القلیل، فان الحرمان اقل منه. ح/ 67

ترجمه: از بخشش اندک شرمنده مباش، زیرا هیچ ندادن، از آن «بخشش اندک» نیز، کمتر و ناچیزتر است.

شرح: یکى از کارهاى خوب و پسندیده، که باعث خشنودى خلق و رضایت خدا مى‏شود، این است که ما، از مال و دارائى خود بخشش کنیم. البته بخشش کردن، این نیست که مال خود را دور بریزیم و در راههاى نادرست تلف کنیم. بلکه معنى بخشش آن است که وقتى یک کار خیر پیش مى‏آید و براى انجام آن، به کمک دیگران احتیاج پیدا مى‏شود، ما نیز قدم به پیش گذاریم و در حد توانائى خود، به انجام آن کار خیر، کمک کنیم. مثلا ممکن است در کشور، جنگى رخ دهد و گروهى از هموطنان جنگ زده ما، خانه و زندگیشان را از دست بدهند. یا ممکن است بر اثر حوادثى مانند آمدن سیل و زلزله شهر و خانه و محل کار عده‏ئى آسیب ببیند و سرمایه و دار و ندارشان از بین برود. حتى ممکن است بدون هیچگونه از این حوادث، باز هم عده‏ئى پیدا شوند، که در عین آبرومندى، دچار فقر و محرومیت شده باشند. در تمام این حالات، وضعى پیش مى‏آید، که گروهى از هموطنان و هم دینهاى ما، به کمک اشخاص مومن و نیکوکار، نیاز پیدا مى‏ کنند.

در چنین مواقعى، وظیفه دینى و اخلاقى ما حکم مى ‏کند که براى رضاى خدا، از مال و دارائى خود هر قدر که مى‏توانیم به اینگونه افراد «بخشش» کنیم. لازم نیست که حتما مقدار بخشش ما، زیاد و هنگفت باشد، بلکه مهم این است که از بخشیدن آنچه در قدرت داریم، کوتاهى نکنیم.

بعضى از افراد، با آنکه دلشان مى‏خواهد در اینگونه موارد، به دیگران کمک کنند، ولى چون مقدارى که قادر به «بخشیدن» آن هستند، کم و ناچیز است، احساس شرمندگى مى‏کنند. اینگونه افراد، بخاطر شرم بیمورد از «بخشش» آن مقدار کم، خوددارى مى‏کنند، و در نتیجه، اشخاص نیازمند را، از همان مقدار اندک بخشش نیز محروم و بى ‏نصیب مى ‏گذارند.

براى آنکه بدانیم این طرز فکر تا چه حد نادرست است، به یک مثال توجه کنیم: فرض مى‏کنیم براى یکى از هموطنان جنگ زده باید خانه‏یى ساخته شود که 10 هزار تومان هزینه دارد. ما نیز یکهزار نفر هستیم، که هر کدام فقط 10 تومان مى‏توانیم کمک کنیم. اگر همه ما که 1000 نفر هستیم، 10 تومانهاى خود را بدون هیچگونه شرمندگى روى هم بگذاریم، مجموع آن مى‏شود 10000 تومان، که مى‏توان با آن، خانه مورد نظر را ساخت.

اما اگر یکایک ما، از دادن 10 تومان خجالت بکشیم و این مبلغ را «بخشش» نکنیم، هیچ پولى فراهم نمى‏شود و در نتیجه، آن خانه نیز ساخته نخواهد شد. در این مورد، آیا دادن 10 تومان بهتر است یا ندادن آن؟ و آیا آن 10 تومان کمتر است و یا خجالت کشیدن و هیچ ندادن؟

بخاطر همین است که امام علیه‏السلام مى ‏فرماید: از بخشش کم، شرمنده نباشید، چون این شرمندگى باعث مى‏شود که از «بخشش کم» خوددارى کنید و به افراد نیازمند چیزى ندهید. در حالیکه بخشش شما، هر چقدر هم که کم و ناچیز باشد «هیچ ندادن» از آن کمتر و ناچیزتر، و در نتیجه باعث شرمندگى بیشتر است.

ایمان چیست؟

و سئل عن الایمان، فقال: الایمان معرفه بالقلب، و اقرار باللسان، و عمل بالارکان.

ح/ 227

ترجمه: از امیرالمومنین علیه‏السلام، پرسیدند که: «ایمان چیست»؟.

فرمود: «ایمان عبارت است از: شناخت قلبى، اعتراف و اقرار به زبان، عمل با اعضاء و جوارح بدن».

شرح: ایمان حقیقى، نشانه‏هائى دارد، که هر کس این نشانه‏ها را در خود داشته باشد، مومن حقیقى است.

امام علیه‏السلام، براى مومن حقیقى، سه نشانه اصلى و مهم تعیین فرموده است، که ما نیز با توجه به آنها مى‏توانیم مومنان حقیقى را بشناسیم. طبق فرموده امام (ع) مومن حقیقى کسى است که:اولا شناخت قلبى داشته باشد. یعنى از صمیم قلب و از ته دل، وجود خدا را شناخته باشد، و صمیمانه معتقد باشد که اصول دین اسلام، یعنى یگانگى خداوند متعال، نبوت حضرت محمد (ص)، و فرا رسیدن روز قیامت، عدل خداوند و جانشینى امامان

علیهم‏السلام، بر حق است.

ثانیا به زبان اعتراف کند، یعنى اعتقادات الهى و اسلامى خود را بر زبان آورد، و همواره کلمه «شهادتین» را بر زبان جارى سازد، و به یگانگى خدا و نبوت حضرت محمد (ص) اقرار کند.

ثالثا وظایف اسلامى خود را با اعضاء بدنش انجام دهد، یعنى وضو ساختن، نماز خواندن، روزه گرفتن، بد نگفتن با زبان، بد نشنیدن با گوش، نگاه حرام نکردن با چشم، و... تمام وظائفى را که خداوند براى اعضاء بدن او تعیین فرموده است، بطور صحیح و کامل به انجام رساند.

بنابراین، کسى که یکى از این نشانه‏ ها، یا حتى قسمتى از این نشانه‏ها را نداشته باشد، نمى ‏تواند خود را مومن حقیقى بداند.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی