سید رضی و نهج البلاغه
- شنبه, ۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۶:۱۶ ب.ظ
این مجموعه نفیس و زیبا به نام « نهج البلاغه» که اکنون در دست ماست منتخبی از «خطابهها» و «دعاها» و «وصایا» و «نامهها» و «جملههای کوتاه» مولای متقیان علی (علیه السلام) است که بوسیله سید شریف بزرگوار «رضی» رضوان الله علیه در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است.
آنچه تردید ناپذیر است اینست که علی (علیه السلام) مرد سخن بوده است و گفتهاند:«آنچه مردم از خطابه های علی در مقامات مختلف حفظ کردهاند بالغ بر چهارصد و هشتاد و اندی میشود، علی (علیه السلام) آن خطابه ها را بالبدیهه و بدون یادداشت و پیشنویس انشاء میکرد، و مردم هم الفاظ آنرا میگرفتند و هم عملا از آن بهرهمند می شدند ».
و این در حالی است که در نهج البلاغه تنها 239 قسمت به نام خطبه نقل شده است.
سید رضی مردی ادیب، شاعر و سخن شناس و شیفته سخنان علی (علیه السلام) بوده است و به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموما و به کلمات علی (علیه السلام) خصوصا ، داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی مینگریسته است، و به همین جهت در انتخاب آنها این خصوصیت را در نظر گرفته است، یعنی آن قسمتها بیشتر نظرش را جلب میکرده است که از جنبه بلاغت برجستگی خاص داشته است، و از این رو نام مجموعه منتخب خویش را «نهج البلاغه» نهاده است ، و به همین جهت نیز اهمیتی به ذکر ماخذ و مدارک نداده است، فقط در موارد معدودی به تناسب خاصی نام کتابی را میبرد که آن خطبه یا نامه در آنجا آمده است.
در یک مجموعه تاریخی و یا حدیثی در درجه اول باید سند و مدرک مشخص باشد وگرنه اعتبار ندارد، ولی ارزش یک اثر ادبی در لطف و زیبایی و حلاوت و شیوائی آن است. در عین حال نمیتوان گفت که سید رضی از ارزش تاریخی و سایر ارزشهای این اثر شریف غافل و تنها متوجه ارزش ادبی آن بوده است.
سید رضی مردی ادیب، شاعر و سخن شناس و شیفته سخنان علی (علیه السلام) بوده است و به خاطر همین شیفتگی که به ادب عموما و به کلمات علی (علیه السلام) خصوصا ، داشته است بیشتر از زاویه فصاحت و بلاغت و ادب به سخنان مولی مینگریسته است
خوشبختانه در عهدها و عصرهای متاخرتر افراد دیگری در پی گرد آوری اسناد و مدارک نهج البلاغه برآمدهاند، و شاید کتاب «نهج السعاده فی مستدرک نهج البلاغه» از همه مشروحتر و جامعتر باشد .
این نکته نیز ناگفته نماند که کار گردآوری مجموعهای از سخنان علی (علیه السلام) منحصر به سید رضی نبوده است ، افراد دیگری نیز کتابهایی با نامهای مختلف در این زمینه تالیف کردهاند . معروف ترین آنها «غرر و دررآمدی» است [که تا کنون تصنیفات و ترجمههای مختلفی از آن ارائه شده است].
«علی الجندی» رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمهای که بر کتاب «علی بن ابی طالب، شعره و حکمه» نوشته است ، چند کتاب و نسخه از این مجموعهها نام میبرد که برخی از آنها به صورت خطی مانده است و هنوز چاپ نشده است، از این قرار:
• «دستور معالم الحکم» ، از قضاعی صاحب الخطط .
• «نثراللئالی» این کتاب بوسیله یک مستشرق روسی در یک جلد ضخیم ترجمه و منتشر شده است.
• حکم سیدنا علی (علیه السلام) نسخه خطی در دارالکتب المصریه.
دو امتیاز
کلمات امیرالمومنین (علیه السلام) با دو امتیاز شناخته میشده است: یکی فصاحت و بلاغت، و دیگر چند جانبه بودن و به اصطلاح امروز چند بعدی بودن. هر یک از این دو امتیاز به تنهایی کافی است که به کلمات علی (علیه السلام) ارزش فراوان بدهد، ولی توام شدن این دو با یکدیگر یعنی اینکه سخنی در مسیرها و میدانهای مختلف و احیانا متضاد رفته و در عین حال کمال فصاحت و بلاغت خود را درهمه آنها حفظ کرده باشد، سخن علی (علیه السلام) را قریب به حد اعجاز قرار داده است و به همین جهت سخن علی در حد وسط کلام مخلوق و کلام خالق قرار گرفته است و دربارهاش گفتهاند: «فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق!»
وای بر تو! علی بی زبانترین افراد است؟! قریش پیش از علی از فصاحت آگاهی نداشت ، علی به قریش درس فصاحت آموخت
زیبایی
این امتیاز نهج البلاغه برای فردی که سخن شناس باشد و زیبایی سخن را درک کند نیاز به توضیح و توصیف ندارد ، اساسا زیبایی درک کردنی است نه وصف کردنی. نهج البلاغه پس از نزدیک چهارده قرن برای شنونده امروز همان لطف و حلاوت و گیرندگی و جذابیت را دارد که برای مردم آنروز داشته است.
تا جایی که معاویه بن ابی سفیان که سرسخت ترین دشمنان وی بود به زیبایی و فصاحت خارق العاده سخن او معترف بود.
محقن بن ابی محقن به علی (علیه السلام) پشت میکند و به معاویه رو میآورد و برای این که دل معاویه را که از کینه علی (علیه السلام) میجوشد خرسند سازد گفت:
از نزد بی زبانترین مردم به نزد تو آمدم.
آنچنان این چاپلوسی مشمئز کننده بود که خود معاویه او را ادب کرد.
گفت: وای بر تو! علی بی زبانترین افراد است؟! قریش پیش از علی از فصاحت آگاهی نداشت ، علی به قریش درس فصاحت آموخت.
تاثیر و نفوذ
آنان که پای منبر او مینشستند سخت تحت تاثیر قرار میگرفتند، مواعظ وی دلها را میلرزانید و اشکها را جاری میساخت، هنوز هم کدام دل است که خطبههای موعظهای علی (علیه السلام) را بخواند و یا گوش کند و بلرزه در نیاید، سید رضی پس از نقل خطبه معروف «الغراء» میگوید: وقتی که علی (علیه السلام) این خطابه را القا کرد بدنها لرزید، اشکها جاری شد، دلها به طپش افتاد!
سخن زیاد که نکوهش شده است سخن بیهوده است نه سخن مفید و سودمند، وگرنه علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس نیز سخن فراوان داشتهاند
همام بن شریح از یاران وی است ، دلی از عشق خدا سرشار و روحی از آتش معنی شعلهور داشت، با اصرار و ابرام، از علی علیه السلام میخواهد سیمای کاملی از پارسایان ترسیم کند علی از طرفی نمیخواهد جواب یاس بدهد و از طرفی میترسد همام تاب شنیدن نداشته باشد لذا با چند جمله مختصر سخن راکوتاه میکند، اما همام راضی نمیشود بلکه آتش شوقش تیزتر میگردد، بیشتر اصرار میکند و او را سوگند میدهد. علی شروع به سخن کرد ، در حدود 105صفت در این ترسیم گنجانیده و هنوز ادامه داشت اما هر چه سخن علی (علیه السلام) ادامه مییافت و اوج میگرفت ضربان قلب همام بیشتر میشد و روح متلاطمش متلاطمتر میگشت و مانند مرغ محبوسی میخواست قفس تن را بشکند، ناگهان فریاد هولناکی جمع شنوندگان را متوجه خود کرد، فریاد کننده کسی جز همام نبود، وقتی که بر بالینش رسیدند قالب تهی کرده و جان به جان آفرین تسلیم کرده بود.
علی (علیه السلام) فرمود: «من از همین میترسیدم، عجب! مواعظ بلیغ با دلهای مستعد چنین میکند ؟»!
این بود عکس العمل معاصران علی (علیه السلام) در برابر سخنانش.
چند اعتراف:
علی (علیه السلام) یگانه کسی است بعد از رسول خدا که مردم به حفظ و ضبط سخنانش اهتمام داشتند .
ابن ابی الحدید از «عبدالحمید کاتب» که در فن نویسندگی ضرب المثل است؛ نقل میکند که گفتهفتاد خطبه از خطبههای علی (علیه السلام) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که جوشید.
«علی الجندی» نیز نقل میکند که از «عبدالحمید» پرسیدند: چه چیز تو را به این پایه از بلاغت رساند ؟ گفت: حفظ کلام الاصلع (1)، ازبر کردن سخنان علی (علیه السلام).
جاحظ، ادیب معروف که کتاب البیان و التبیین وی یکی از ارکان چهارگانه ادب بشمار آمده است، مکرر در کتاب خویش ستایش و اعجاب فوق العاده خود را نسبت به سخنان علی (علیه السلام) اظهار میدارد. مثلا در جلد اول کتاب خود البیان و التبیین رأی و عقیده کسانی را نقل میکند که صمت و سکوت را ستایش و سخن زیاد را نکوهش کرده اند، میگوید:
سخن زیاد که نکوهش شده است سخن بیهوده است نه سخن مفید و سودمند، وگرنه علی بن ابی طالب و عبدالله بن عباس نیز سخن فراوان داشتهاند »
جاحظ در همان جلد اول این جمله معروف را از علی (علیه السلام) نقل میکند:
«قیمه کل امرء ما یحسنه».
آنگاه بیش از نیم صفحه این جمله را ستایش میکند و میگوید :
«در همه کتاب ما، اگر جز این یک جمله نبود کافی، بلکه کفایت بود، بهترین سخن آن است که کم آن ، تو را از بسیارش ، بی نیاز کند ، و معنی در لفظ پنهان نشده باشد بلکه ظاهر و نمودار باشد " .
آنگاه میگوید:
«و کان الله عز و جل قد البسه من الجلاله و غشاه من نورالحکمه علی حسب نیه صاحبه و تقوا قائله»
« گویا خداوند جامهای از جلالت و پردهای از نور حکمت متناسب با نیت پاک و تقوای گویندهاش ، بر این جمله کوتاه پوشانیده است...»
ابن ابی الحدید از علماء معتزلی قرن هفتم هجری است ، او ادیبی ماهر وشاعری چیره دست است و چنانکه میدانیم سخت شیفته کلام مولی است و مکرر در خلال کتاب خود شیفتگی خویش را ابراز میدارد.
در مقدمه کتاب خویش میگوید:
«به حق ، سخن علی را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراترخواندهاند ، مردم همه دو فن خطابه و نویسندگی را از او فرا گرفتهاند ... همین کافی است که یک دهم بلکه یک بیستم آنچه مردم از سخنان علی گرد آورده و نگهداری کردهاند از سخنان هیچکدام از صحابه رسول اکرم با آنکه فصحایی در میان آنها بوده است، نقل نکردهاند، و باز کافی است که مردی مانند جاحظ در البیان و التبیین و سایر کتب خویش ستایشگر او است.»
نهج البلاغه در آئینه این عصر
از چهارده قرن پیش تاکنون . جهان هزاران رنگ به خود گرفته ، فرهنگها تغییر و تحول یافته و ذائقهها دگرگون شده است ، ممکن است کسی بپنداردکه فرهنگ قدیم و ذوق قدیم سخن علی را میپسندید و در برابرش خاضع بود، فکر و ذوق جدید بنحو دیگری قضاوت میکند ، اما باید بدانیم که سخن علی (علیه السلام) چه از نظر صورت و چه از نظر معنی محدود به هیچ زمان و هیچ مکانی نیست ، انسانی و جهانی است لذا اظهار نظرهای صاحب نظران عصر خود را اندکی منعکس میکنیم .
مرحوم « شیخ محمد عبده» مفتی اسبق مصر در مقدمه شرح نهج البلاغه خود میگوید :
« در همه مردم عرب زبان ، یک نفر نیست مگر آنکه معتقد است سخن علی (علیه السلام) بعد از قرآن و کلام نبوی ، شریفترین وبلیغترین و پرمعنیترین و جامعترین سخنان است».
علی الجندی رئیس دانشکده علوم در دانشگاه قاهره در مقدمه کتاب «علیبن ابی طالب ، شعره و حکمه» درباره نثر علی (علیه السلام) میگوید:
«نوعی خاص از آهنگ موسیقی که بر اعماق احساسات پنجه میافکند در این سخنان هست ، از نظر سجع ، چنان منظوم است که میتوان آنرا «شعر منثور» نامید.»
من کجا و علی بن ابی طالب کجا ! من بند کفش علی هم به حساب نمیآیم
«طه حسین» ادیب و نویسنده معروف مصری معاصر، در کتاب «علی و بنوه» داستان مردی را نقل میکند که در جریان جنگ جمل دچار تردید میشود، با خود میگوید چطور ممکن است شخصیتهایی از طراز طلحه و زبیر برخطا باشند ؟ ! درد دل خود را با خود علی (علیه السلام) در میان میگذارد و از خود علی (علیه السلام) میپرسد که مگر ممکن است چنین شخصیتهای عظیم بیسابقهای برخطا روند ؟ علی (علیه السلام) به او میفرماید:
«انک لملبوس علیک ، ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال، اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله.»
یعنی تو سخت در اشتباهی، تو کار واژگونه کردهای، تو به جای اینکه حق و باطل را مقیاس عظمت و حقارت شخصیتها قرار دهی، عظمتها و حقارتها را که قبلا با پندار خود فرض کردهای، مقیاس حق و باطل قرار دادهای، تو میخواهی حق را با مقیاس افراد بشناسی! برعکس رفتار کن! اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهی شناخت، خود باطل را بشناس، آنوقت اهل باطل را خواهی شناخت، آنوقت دیگر اهمیت نمیدهی که چه کسی طرفدار حق است و چه کسی طرفدار باطل، و از خطا بودن آن شخصیتها در شگفت و تردید نخواهی بود.
«طه حسین» پس از نقل جملههای بالا میگوید:
«من پس از وحی و سخن خدا ، جوابی پر جلالتر و شیواتر از این جواب ندیده و نمیشناسم.»
«شکیب ارسلان» ملقب به امیرالبیان یکی دیگر از نویسندگان زبر دست عرب در عصر حاضر است . در جلسهای که به افتخار او در مصر تشکیل شده بود، یکی از حضار میرود پشت تریبون و ضمن سخنان خود میگوید:
دو نفر در تاریخ اسلام پیدا شدهاند که به حق شایستهاند «امیر سخن» نامیده شوند: یکی علی بن ابی طالب و دیگری شکیب.»
شکیب ارسلان با ناراحتی برمیخیزد و پشت تریبون قرار میگیرد و از دوستش که چنین مقایسهای به عمل آورده گله میکند و میگوید: «من کجا و علی بن ابی طالب کجا ! من بند کفش علی هم به حساب نمیآیم.»
سخن خود را پایان میدهیم و بیش از این به نقل ستایش افراد و اشخاص نمیپردازیم ستایشگر سخن علی ( ع ) ستایشگر خود است .
_______________________________________
1- اصلع یعنی کسی که موی جلوی سرش ریخته است؛ عبدالحمید با اینکه فضیلت و کمال مولی را اعتراف میکند به حکم وابستگی اموی نام آن حضرت را با تعبیری توهین آمیز میآورد
منبع: پایگاه اطلاع رسانی سبطین
- ۹۲/۰۴/۰۸