.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 211 - 215 نهج البلاغه ( دشتی )

خطبه 211-در ترغیب یارانش به جهاد

تشویق برای جهاد خدا شکرگزاری را بر عهده شما نهاده، و امر حکومت را در دست شما گذارده. و فرصت مناسب در اختیارتان قرار داده است تا برای جایزه بهشت با هم ستیز کنید، پس کمربندها را محکم ببندید، و دامن همت بر کمر زنید، که به دست آوردن ارزشهای والا با خوشگذرانی میسر نیست، چه بسا خوابهای شب که تصمیم های روز را از بین برده، و تاریکیهای فراموشی که همتهای بلند را نابود کرده است.

خطبه 212-تلاوت الهیکم التکاثر

هشدار از غفلتزدگی ها شگفتا چه مقصد بسیار دوری، و چه زیارت کنندگان بیخبری! و چه کار دشوار و مرگباری! پنداشتند که جای مردگان خالی است، آنها که سخت مایه عبرتند، و از دور با یاد گذشتگان، فخر می فروشند، آیا به گورهای پدران خویش می نازند؟ و یا به تعداد فراوانی که در کام مرگ فرو رفته اند؟ آیا خواهان بازگشت اجسادی هستند که پوسیده شد؟ و حرکاتشان به سکون تبدیل گشت؟ آنها مایه عبرت باشند سزاوارتر است تا تفاخر! اگر با مشاهده وضع آنان به فروتنی روی آورند عاقلانه تر است تا آنان را وسیله فخرفروشی قرار دهند. اما بدنها با دیده های کم سو نگریستند، و با کوته بینی در امواج نادانی فرو رفته اند، اگر حال آنان را از ورای خانه های ویران، و سرزمینهای خالی از زندگان می پرسیدند، هرآینه می گفتند: (آنان با گمراهی در زمین فرو خفتند، و شما ناآگاهانه دنباله روی آنان شدید.) بر روی کاسه های سر آنها راه می روید. و بر روی جسدهایشان زراعت می کنید؟ و آنچه بجا گذاشته اند می خورید، و در خانه های ویران آنها مسکن گرفتید، و روزگاری که میان آنها و شماست بر شما زاری می کند، آنها پیش از شما بکام مرگ فرو رفتند، و زودتر از شما به آبشخورتان رسیدند. شرح حالات رفتگان آنها دارای عزت پایدار، و درجات والای افتخار، پادشاهان حاکم، یا رعیت سرفراز بودند که سرانجام راه به ژرفای برزخ پیمودند، و زمین آنها را در خود گرفت، و از گوشت بدنهای آنان خورد، و از خون آنان نوشید. پس در شکاف گورها بی جان و بدون رشد پنهان مانده اند. نه از دگرگونیها اندوهناک، و نه از زلزله ها ترسناک، و نه از فریادهای سخت هراسناکند، غائب شدگانی که کسی انتظار آنان را نمی کشد، و حاضرانی که حضور نمی یابند، اجتماعی داشتند و پراکنده شدند، با یکدیگر الفتی داشتند و جدا گردیدند. اگر یادشان فراموش شد، یا دیارشان ساکت شد، برای درازی زمان و دوری مکان نیست، بلکه کاسه مرگ نوشیدند، گویا بودند و گنگ شدند، شنوا بودند و کر گشتند، و حرکاتشان به سکون تبدیل شد، چنان آرمیدند که گویا بیهوش بر خاک افتاده و در خواب فرو رفته اند.

همسایگانی که با یکدیگر انس نمی گیرند، دوستانی که به دیدار یکدیگر نمی روند، پیوندهای شناسایی در میانشان پوسیده، و اسباب برادری قطع گردیده است، با اینکه در یک جا گرد آمدند تنهایند، رفیقان یکدیگرند و از هم دورند، نه برای شب صبحگاهی می شناسند، و نه برای روز شامگاهی، شب، یا روزی که به سفر مرگ رفته اند برای آنها جاویدان است. خطرات آن جهان را وحشتناک تر از آنچه می ترسیدند یافتند، و نشانه های آن را بزرگ تر از آن چه می پنداشتند مشاهده کردند، و برای رسیدن به بهشت یا جهنم تا قرارگاه اصلی شان مهلت داده شدند، و جهانی از بیم و امید برایشان فراهم آمد، اگر می خواستند آنچه را که دیدند توصیف کنند، زبانشان عاجز می شد. حال اگر آثارشان نابود شد، و اخبارشان فراموش، اما چشمهای عبرت بین، آنها را می نگرد، و گوش جان اخبارشان را می شنود، که با زبان دیگری با ما حرف می زنند و می گویند: پیام مردگان! چهره های زیبا پژمرده، بدنهای نازپرورده پوسیده شد، و بر اندام خود لباس کهنگی پوشانده ایم، و تنگی قبر ما را در فشار گرفته، وحشت و ترس را از یکدیگر به ارث می بریم. خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخته، و زیباییهای اندام ما را نابود،و نشانه های چهره های ما را دگرگون کرده است، اقامت ما در این خانه های وحشتزا طولانی شده، نه از مشکلات رهایی یافته، و نه از تنگی قبر گشایشی فراهم شد. مردم! اگر آنها را در اندیشه خود بیاورید، یا پرده ها کنار رود، مردگان را در حالتی می نگرید که حشرات گوشهایشان را خورده، چشمهایشان به جای سرمه پر از خاک گردیده، و زبانهایی که با سرعت و فصاحت سخن می گفتند پاره پاره شده، قلبها در سینه ها پس از بیداری به خاموشی گرایید، و در تمام اعضای بدن پوسیدگی تازه ای آشکار شد، و آنها را زشت گردانید، و راه آفت زدگی بر اجسادشان گشوده شد، همه تسلیم شده، نه دستی برای دفاع، و نه قلبی برای زاری دارند. و آنان را می بینی که دلهای خسته از اندوه، و چشمهای پرشده از خاشاک دارند، در حالات اندوهناک آنها دگرگونی ایجاد نمی شود و سختی های آنان برطرف نمی گردد.

عبرت از گذشتگان آه! زمین چقدر اجساد عزیزان خوش سیما را که با غذاهای لذیذ و رنگین زندگی کردند، و در آغوش نعمتها پرورانده شدند بکام خویش فرو برد، آنان که می خواستند با شادی غمها را از دل برون کنند، و به هنگام مصیبت با سرگرمیها، صفای عیش خود را بر هم نزنند، دنیا به آنها و آنها به دنیا می خندیدند، و در سایه خوشگذرانی غفلت زا، بی خبر بودند که روزگار با خارهای مصیبت زا آنها را درهم کوبید و گذشت روزگار توانایی شان را گرفت، مرگ از نزدیک به آنها نظر دوخت، و غم و اندوهی که انتظارش را نداشتند آنان را فرا گرفت، و غصه های پنهانی که خیال آن را نمی کردند در جانشان راه یافت، در حالی که با سلامتی انس داشتند انواع بیماریها در پیکرشان، پدید آمد، و هراسناک به اطبا، که آموزش دادند گرمی را با سردی، و سردی را با گرمی درمان کنند روی آوردند که بی نتیجه بود زیرا، داروی سردی، گرمی را علاج نکرد، و آنچه برای گرمی بکار بردند، سردی را بیشتر ساخت، و ترکیبات و اخلاط مزاج را به اعتدال نیاورد، جز آنکه آن بیماری را فزونی داد، تا آنجا که درمان کنند، خسته، و پرستار سرگردان، و خانواده از ادامه بیماریها سست و ناتوان شدند، و از پاسخ پرسش کنندگان درماندند، و درباره همان خبر حزن آوری که از او پنهان می داشتند در حضورش به گفتگو پرداختند. سختی های لحظه مرگ یکی می گفت تا لحظه مرگ بیمار است، دیگری در آرزوی شفا یافتن بود، و سومی خاندانش را به شکیبایی در مرگش دعوت می کرد، و گذشتگان رابه یاد می آورد، در آنحال که در آستانه مرگ، و ترک دنیا، و جدایی با دوستان بود که ناگهان اندوهی سخت به او روی آورد، فهم و درکش را گرفت، زبانش به خشکی گرایید، چه مطالب مهمی را می بایست بگوید که زبانش از گفتن آنها باز ماند، و چه سخنان دردناکی را می شنید و خود را به کری می زد، از شخص بزرگی که احترامش را نگه میداشت، یا فرد کوچکی که به او ترحم می کرد، همانا مرگ سختی هایی دارد که هراس انگیز و وصف ناشدنی است، و برتر از آن است که عقلهای اهل دنیا آن را درک کند.

خطبه 213-تلاوت رجال لا تلهیهم...

ارزش یاد خدا همانا خدای سبحان و بزرگ، یاد خود را روشنی بخش دلها قرار داد، تا گوش پس از ناشنوایی بشنود، و چشم پس از کم نوری بنگرد، و انسان پس از دشمنی رام گردد، خداوند که نعمتهای او گرانقدر است، در دورانهای مختلف روزگار، و در دوران فترت (تا آمدن پیامبری پس از پیامبر دیگر) بندگانی داشته که با آنان در گوش جانشان زمزمه می کرد، و در درون عقلشان با آنان سخن می گفت. که چراغ هدایت را با نور بیداری در گوشها و دیده ها و دلها برافروختند، روزهای خدایی را به یاد می آوردند و مردم را از جلال و بزرگی خدا می ترساندند، آنان نشانه های روشن خدا در بیابانهایند، آن را که راه میانه در پیش گرفت می ستودند، و به رستگاری بشارت می دادند، و آن را که به جانب چپ یا راست کشانده می شد، روش او را زشت می شمردند، و از نابودی هشدار می دادند، همچنان چراغ تاریکیها، و راهنمای پرتگاهها بودند. همانا! یاد خدا را مردمی است که آن را بجای دنیا برگزیدند، که هیچ تجارتی یا خرید و فروش، آنها را از یاد خدا باز نمی دارد، با یاد خدا روزگار می گذرانند، و غافلان را با هشدارهای خود، از کیفرهای الهی می ترسانند. به عدالت فرمان می دهند، و خود عدالت گسترند، از بدیها نهی می کنند و خود از آنها پرهیز دارند. با اینکه در دنیا زندگی می کنند گویا آن را رها کرده به آخرت پیوسته اند، سرای دیگر را مشاهده کرده، گویا از مسائل پنهان برزخیان و مدت طولانی اقامتشان آگاهی دارند، و گویا قیامت وعده های خود را برای آنان تحقق بخشیده است، آنان پرده ها را برای مردم دنیا برداشته اند، می بینند آنچه را که مردم نمی نگرند، و می شنوند آنچه را که مردم نمی شنوند، اگر اهل ذکر را در اندیشه خود آوری، و مقامات ستوده آنان، و مجالس آشکارشان را بنگری، می بینی که آنان نامه های اعمال خود را گشوده، و برای حسابرسی آماده اند که همه را جبران کردند. اعمال کوچک و بزرگی که به آنان فرمان داده شدند و کوتاهی کردند، یا اعمالی که از آن نهی شده و مرتکب گردیدند، بار سنگین گناهان خویش را بر دوش نهاده، و در برداشتن آن ناتوان شدند، گریه در گلویشان شکسته، و با ناله و فریاد می گریند و با یکدیگر گفتگو دارند، در پیشگاه پروردگار خویش به پشیمانی اعتراف دارند. آنها نشانه های هدایت، و چراغهای روشنگر تاریکیها می باشند، فرشتگان آنان را در میان گرفته، و آرامش بر آنها می بارند، درهای آسمان برویشان گشوده، و مقام ارزشمندی برای آنان آماده کرده اند، مقامی که خداوند با نظر رحمت به آن می نگرد، و از تلاش آنها راضی، و منزلت آنهارا می ستاید، دست به دعا برمی دارند، و آمرزش الهی می طلبند، در گرو نیازمندی فضل خدا، و اسیران بزرگی اویند، غم و اندوه طولانی دلهایشان را مجروح، و گریه های پیاپی چشمهایشان را آزرده است، دست آنان به طرف تمام درهای امیدواری خدا دراز است، از کسی درخواست می کنند که بخشش او را کاستی، و درخواست کنندگان او را نومیدی نیست. پس اکنون به خاطر خودت، حساب خویش را بررسی کن زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند.

خطبه 214-تلاوت یا ایها الانسان...

هشدار از غرور زدگیها برهان گناهکار، نادرست ترین برهان ها است، و عذرش از توجیه هر فریب خورده ای بی اساس تر، و خوشحالی او از عدم آگاهی است. ای انسان! چه چیز تو را بر گناه جرات داده؟ و در برابر پروردگار مغرور ساخته؟ و بر نابودی خود علاقمند کرده است؟ آیا بیماری تو را درمان نیست؟ و خوابزدگی تو بیداری ندارد؟ چرا آنگونه که به دیگران رحم می کنی، به خود رحم نمی کنی؟ چه بسا کسی را در آفتاب سوزان می بینی بر او سایه می افکنی یا بیماری را بنگری که سخت ناتوان است، از روی دلسوزی بر او اشک می ریزی، چه چیز تو را بر بیماری خود بی تفاوت کرده؟ و بر مصیبتهای خود شکیبا و از گریه بر حال خویشتن باز داشته است؟ در حالی که هیچ چیز برای تو عزیزتر از جانت نیست! چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بیدار نکرده است؟ که در گناه غوطه ور، و در پنجه قهر الهی مبتلا شده ای؟ چگونه بودن پس سستی دل را با استقامت درمان کن، و خوابزدگی چشمانت را با بیداری برطرف کن، و اطاعت خدا را بپذیر، و با یاد خدا انس گیر، و یاد آر که تو از خدا روی گردانی و در همان لحظه او روی به تو دارد، و تو را به عفو خویش می خواند، و با کرم خویش می پوشاند! در حالی که تو از خدا بریده و به غیر خدا توجه داری! پس چه نیرومند و بزرگوار است خدا! و چه ناتوان و بی مقداری تو، که بر عصیان او جرات داری، در حالی که تو را در پرتو نعمت خود قرار داده، و در گستره رحمت او آرمیده ای، نه بخشش خود را از تو گرفته، و نه پرده اسرار تو را دریده است. بلکه چشم بر هم زدنی، بی احساس خدا زنده نبودی، یا در نعمت های او غرق بودی، یا گناهان تو پرده پوشی شد، و یا بلا و مصیبتی را از تو دور ساخته است، پس چه فکر می کنی! اگر او را اطاعت کنی؟ بخدا سوگند! اگر این رفتار میان دو نفر که در توانایی و قدرت برابر بودند وجود داشت تو نخستین کسی بودی که خود را محکوم می کردی، بر زشتی اخلاق و نادرستی کردار. دنیاشناسی به حق می گویم که دنیا تو را فریفته است، که تو خود فریفته دنیایی، دنیا عبرت ها را برای تو آشکار کرده، و تو را به تساوی دعوت کرد، دنیا با دردهایی که در جسم تو می گذارد، و با کاهشی که در توانایی تو ایجاد می کند، راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید، و یا مغرورت سازد. چه بسا نصیحت کننده ای از سوی دنیا را متهم نمودی، و راستگویی را دروغگو پنداشتی، اگر دنیا را از روی شهرهای ویران شده، و خانه های درهم فرو ریخته بشناسی، آن را یادآوری دلسوز، و اندرزدهنده ای گویا می یابی که چونان دوستی مهربان از تباهی و نابودی تو نگران است. دنیا چه خوب خانه ای است برای آن کس که آنرا جاودانه نپندارد، و خوب محلی است برای آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند، سعادتمندان به وسیله دنیا در قیامت کسانی هستند که امروز از آن می گریزند. انسان و رستاخیز آنگاه که زمین سخت بلرزد، و نشانه های هولناک قیامت تحقق پذیرد، و پیروان هر دینی به آن ملحق شوند، و هر پرستش کننده به معبود خود، و هر اطاعت کننده ای به فرمانده خود رسد، نه چشمی بر خلاف عدالت و برابری در هوا گشوده، و نه قدمی برخلاف حق، آهسته در زمین نهاده می شود، در آن روز چه دلیلهایی که باطل می گردد، و عذرهایی که پذیرفته نمی شود! پس در جستجوی عذری باشید که پذیرفته شود، و دلیلی بجویید که استوار باشد، و از دنیای فانی برای آخرت جاویدان توشه بردار، و برای سفر آخرت وسائل لازم را آماده کن، و چشم به برق نجات بدوز، و بار سفر بربند.

خطبه 215-پارسائی علی

پرهیز از ستمکاری سوگند بخدا! اگر بر روی خارهای سعدان به سر ببرم، و یا با غل و زنجیر به این سو یا آن سو کشیده شوم، خوش تر دارم تا خدا و پیامبرش را در روز قیامت، در حالی ملاقات کنم که به بعضی از بندگان ستم، و چیزی از اموال را غصب کرده باشم، چگونه بر کسی ستم کنم برای نفس خویش، که به سوی کهنگی و پوسیده شدن پیش می رود، و در خاک، زمان طولانی اقامت می کند. پرهیز از امتیازخواهی بخدا سوگند، برادرم عقیل را دیدم که به شدت تهیدست شده و از من درخواست داشت تا یک من از گندمهای بیت المال را به او به خشم (ببخشم)، کودکانش را دیدم که از گرسنگی دارای موهای ژولیده، و رنگشان تیره شده بود گویا با نیل رنگ شده بودند. پی در پی مرا دیدار و درخواست خود را تکرار می کرد، چون گفته های او را گوش فرادادم پنداشت که دین خود را به او واگذار می کنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمی دارم، روزی آهنی را در آتش گداخته به جسمش نزدیک کردم تا او را بیازمایم، پس چونان بیمار از درد فریاد زد ونزدیک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، ای عقیل: گریه کنندگان بر تو بگریند، از حرارت آهنی می نالی که انسانی به بازیچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخی می خوانی که خدای جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم؟ و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سرپوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود که از آن تنفر داشتم، گویا آن را با آب دهان مار سمی، یا قی کرده آن مخلوط کردند، به او گفتم: هدیه است؟ یا زکات یا صدقه؟ که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (ص) حرام است. گفت: نه، زکات است نه صدقه، بلکه هدیه است. گفتم: زنان بچه مرده بر تو بگریند، آیا از راه دین وارد شدی که مرا بفریبی؟ یا عقلت آشفته شده یا جن زده شدی؟ یا هذیان می گویی؟ بخدا سوگند! اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاست به من دهند تا خدا را نافرمانی کنم که پوست جوای را از مورچه ای ناروا بگیرم، چنین نخواهم کرد، و همانا این دنیای آلوده شما نزد من از برگ جویده شده دهان ملخ پست تر است علی را با نعمتهای فناپذیر، و لذتهای ناپایدار چه کار؟!! بخدا پناه می بریم از خفتن عقل، و زشتی لغزشها، و از او یاری می جوییم.

نظرات  (۱)

افرین عالی بود
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی