.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 171 - 175 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 171- درباره خلافت خود

سپاس خدایی را که آسمانی آسمان دیگر را از او نپوشاند، و زمینی زمین دیگر را از وی نهفتن نتواند.

از این خطبه است: یکی گفت: پسر ابوطالب! تو بر این کار بسیار آزمندی! گفتم نه! که به خدا سوگند شما آزمندترید- و به رسول خدا- دورتر، و من بدان مخصوص ترم و- به وی- نزدیکتر. من حقی را که از آنم بود خواستم، و شما نمی گذارید، و مرا از رسیدن بدان بازمی دارید. پس چون در جمع حاضران با برهان، او را مغلوب کردم، درایستاد و چنان که گویی مبهوت شد، ندانست چه پاسخی تواند داد. خدایا! من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و رتبت بزرگم را خرد دیدند. فراهم آمدند و در کاری که از آن من است با من بستیزیدند. سپس گفتند: حق را توانی گرفت، و توانی واگذارد.

از این خطبه است در ذکر اصحاب جمل: بیرون شدند و حرم رسول خدا (ص) را با خود این سو و آن سو کشاندند، چنانکه کنیزکی را به هنگام خرید کشانند. او را با خود به بصره بردند و زنان خویش را در خانه نشاندند. آن را که رسول خدا (ص) در خانه نگاهداشته بود، و از آنان و جز آنان باز داشته، به این و آن نمایاندند، با لشکری که یک تن از آنان نبود که در طاعت من نباشد و به دلخواه، در گردنش بیعت من نباشد. پس بر فرمانگزار من در بصره و خزانه داران مسلمانان، و مردمی جز آنان تاختند. بعضی را بازداشتند و کشتند، و بعضی را به نیرنگ دستخوش کشتن ساختند. به خدا، اگر از مسلمانان جز یک تن را از روی عمد و بی آنکه او را جرمی باشد نکشته بودند، کشتن همه آن لشکر بر من روا بود، چه، حاضر بودند و انکار ننمودند، و به زبان و دست به دفاغ برنخاستند تا چه رسد بدان که آنان از مسلمانان کشتند، هم چند لشکریانی که بدان شهر درآمدند.

خطبه 172- شایسته خلافت

امین وحی اوست و خاتم فرستادگانش، رحمت او را مژده دهنده و از کیفر او ترساننده.

مردم! سزاوار به خلافت کسی است که بدان تواناتر باشد، و در آن به فرمان خدا داناتر. اگر فتنه جویی فتنه آغازد، از او خواهید تا با جمع مسلمانان بسازد، و اگر سر باز زند سر خویش ببازد. به جانم سوگند، اگر کار امامت راست نیاید جز بدانکه همه مردم در آن حاضر باید، چنین کار ناشدنی نماید. لیکن کسانی که - حاضرند و- حکم آن دانند، بر آنان که حاضر نباشند، حکم رانند، و آن گاه حاضر حق ندارد سر باز زند و نپذیرد، و نه غایب را که دیگری را امام خود گیرد. بدانید که من با دو کس می ستیزم: آن که چیزی را خوواهد که حق آن را ندارد، و آن که حقی را که بر گردن اوست نگزارد.

بندگان خدا! شما را به پرهیزگاری وصیت می کنم، که پرهیزگاری بهترین چیزی است که بنده خدا دیگری را وصیت کند که آن را پیشه گیرد، و نزد خدا بهترین کارها آن است که به تقوی پایان پذیرد. میان شما و اهل قبله در جنگ گشوده شد، و این علم را بر ندارد مگر آن که بینا و شکیباست، و داند که حق در کجاست. پس بدانچه شما را فرمان داده اند روی آرید، و از آنچه شما را باز داشته اند دست بدارید و تا چیزی را آشکارا ندانید، شتاب میارید. چه، بود که ما را در آنچه ناخوش می دارید رایی دیگر بود-

اگر آنچه خواهید با کتاب و سنت برابر بود-. بدانید! این جهان که شما آرزوی آن را دارید، و بدان روی می آرید، و شما را به خشم می آرد و خشنود می دارد، نه خانه شماست، و نه جایگاهی است که شما را برای آن آفریده اند و به سوی آن خوانده اند. بدانید که دنیا برای شما پایدار نیست، و در آن جاودان نخواهید ماند، و دنیا اگر شما را فریفت از شر خود نیز ترساند. پس آنچه را بدان فریبد بدانچه بدان ترساند واگذارید. و به خاطر ترساندنش از طمع بستن بدان دست بدارید، و در دنیا بر یکدیگر پیشی گیرید به خانه ای که شما را بدان خوانده اند، و از روی دل از دنیا بازگردید- و بدان روی میارید-، و کسی از شما از بینی نگرید همچون گریستن کنیزکان برای چیزی که گرفته اند از آنان، و کامل شدن نعمت خدا را خواهان باشید با شکیبایی بر طاعت او، و حفظ آنچه از شما خواسته اند از کتاب او- قرآن-. بدانید که زیان نمی رساند شما را ضایع شدن چیزی از دنیای شما، از آن پس که اساس دین خود را پاس بدارید. بدانید که سودی نبخشد شما را- پس از ضایع کردن دینتان- آنچه از دنیای خود در ضبط آرید. خدا دلهای ما و شما را خواهان راه حق سازد، و بر دلهای ما و شما شکیبایی دراندازد!

خطبه 173- درباره طلحه

درباره طلحه پسر عبیدالله تا بوده ام مرا از جنگ نترسانده اند، و از ضربت تیغ نهراسانده اند. من به دل وعده پیروزی را که پروردگارم به من داده است باور دارم.- و بر این باور پایدارم-. به خدا طلحه بدین کار نپرداخت، و خونخواهی عثمان را بهانه نساخت جز از بیم آنکه خون عثمان را از او خواهند، که در این باره متهم می نمود، و در میان مردم آزمندتر از او به کشتن عثمان کس نبود. پس خواست تا در آنچه خود در آن دست داشت مردمان را به خطا دراندازد، و کار را به هم آمیزد، و شک پدید آرد و حقیقت را مشتبه سازد. به خدا، آنچه درباره عثمان نمود یکی از سه کار بود: اگر پسر عفان ستمکار بود- چنانکه می پنداشت- سزاوار می نمود که به یاری کشندگان او برخیزد و یا آنکه یاوران او را براند و با آنان بستیزد، و اگر مظلوم بود سزاوار بود شورشیان را از او باز دارد و در آنچه متهمش ساخته بودند، از جانب او عذری آرد، و اگر دو دل بود که این است یا آن، بایست از او کناره می گزید و در گوشه ای می آرمید، و او را وامی گذاشت با مردمان. او هیچ یک از این سه کار را نکرد، و کار تازه ای پیش آورد که- میان امت- شناخته نبود، و چیزهایی را بهانه کرد که درست نمی نمود.

خطبه 174-موعظه یاران

ای بی خبران که شما را وا نگذاشته اند، و وا گذارندگان فرمان که بازخواست بر آنان نوشته اند، چیست که می بینم از خدا روی گردانید و جز او را خواهانید؟ چارپایانی را مانید که شبان آنها را در کشتزاری سر دهد، و با خیز، و آبشخوری دردانگیز. گوسفندی را مانید که چرد تا فربه شود و زیر کارد رود، و نداند از آن چه خواهند، و با او چه کنند.! اگر بدان نیکی کنند روز خود را، روزگارش پندارد، و سیری اش را پایان کار. به خدا، اگر خواهم هر یک از شما را خبر دهم که از کجا آمده، و به کجا رود، و سرانجام کارهای او چه بود، توانم. لیکن ترسم که درباره من به راه غلو روید، و مرا بر رسول خدا (ص) تفضیل نهید. من این- راز- را با خاصگان در میان می گذارم که بیمی بر ایشان نیست، و به آنان اطمینان دارم. به خدایی که او را به حق برانگیخت، و بر مردمان برتری بخشید، جز سخن راست بر زبان نمی آرم، و رسول خدا مرا از این حادثه ها آگاه ساخته است، و هلاکت آن کس را که هلاک شود، و رهایی آن را که نجات یابد به من گفته است، و از پایان کار خبر داده است، و چیزی که در خاطرم می گذشت باقی نگذاشت جز آنکه آن را به گوشم فرو خواند، و سخن آن را با من راند. ای مردم! به خدا من شما را به طاعتی بر نمی انگیزم، جز که خود پیش از شما به گزاردن آن برمی خیزم. و شما را از معصیتی باز نمی دارم، جز آنکه خود پیش از شما آن را فرومی گذارم.

خطبه 175- پند گرفتن از سخن خدا

از بیان خدا سود برید و از موعظتهای او پند گیرید، و اندرز وی را بپذیرید. همانا خدا آشکارا برای شما جای عذر نگذاشت، و آن را که خوش می دارد یا ناخوش می شمارد برایتان بیان داشت که پی آن روید، و از این دور شوید. همانا رسول خدا (ص) می فرمود: گرداگرد بهشت را دشواریها فراگرفته است، و گرداگرد دوزخ را هوس دنیا، بدانید که چیزی از طاعت خدا نیست جز که با کراهت انجام گیرد، و چیزی از معصیت خدا نیست جز که با میل و رغبت. پس خدا بیامرزد کسی را که شهوت را مغلوب کند، و هوای نفس را سرکوب، که نفس را به دشواری توان از شهوت کندن، که پیوسته خواهان نافرمانی است و هوس راندن، و بندگان خدا! بدانید که مرد با ایمان شب را به روز و روز را به شب نمی رساند جز که نفس خود را نزد خویش متهم می داند، پیوسته با آن عتاب دارد، و گناهکارش می شمارد. پس در دنیا چون کسانی باشید که پیش از شما به سر بردند، و چون آنان که پیش رویتان مردند. چون مسافر، خیمه خویش را از جا درآوردند، ویرانش کردند، و راه را در سپردند، و بدانید که این قرآن پندگویی است که فریب ندهد، و راهنمایی است که گمراه نکند، و حدیث خوانی است که دروغ نگوید، و کسی با قرآن ننشست جز که چون برخاست افزون شد یا از وی کاست: افزونی در رستگاری، و کاهش از کوری- و دل بیماری-، و بدانید کسی را که با قرآن است نیاز نباشد، و بی قرآن بی نیاز نباشد. پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید، و در سختیها از آن طلب یاری نمایید، که قرآن بزرگترین آزار را موجب بهی است و آن کفر و دورویی و بیراهه شدن و گمرهی است. پس از خدا بخواهید به وسیلت قرآن، و بدان روی آرید به دوستی آن، و به قرآن خیری مخواهید از آفریدگان، که بندگان روی به خدا نکردند با وسیلتی مانند قرآن، و بدانید که قرآن میانجیی پذیرفته است، و گوینده ای گواهی شده. هر که را روز رستاخیز قرآن میانجی شود، بپذیرند، و آن را که سعایت کند، گواهیش به زیان او گیرند. همانا روز رستاخیز منادی بانگ برآرد که: هر کس- حساب- هر چه را اندوخته است بر عهده دارد، و پایان کار خود را پایندان بود، جز اندوزندگان قرآن- که حسابی نبود بر آنان-. پس در شمار گرد آورندگان قرآن باشید و پیروان آن، و قرآن را دلیل گیرید بر شناخت پروردگارتان، و آن را نصیحتگوی خود شمارید، و رایهاتان را- که با قرآن سازوار نیست- متهم دارید، و خواهشهای نفسانی خویش را خیانتکار انگارید.

به کار- برخیزید- به کار- برخیزید-. پس به پایان رسانید! به پایان رسانید! و پایدار مانید! پایدار مانید! پس شکیبایی! شکیبایی! پس پارسایی! پارسایی! شما را پایانی است، خود را بدان برسانید. برای شما نشانه ای است، آن را راهنمای خود دانید. اسلام را مقصدی است تا بدان مقصد برانید! از عهده حق خدا برآیید، با گزاردن آنچه بر شما واجب داشته، و- انجام دادن- وظیفتها که بیان کرده- و بر شما نگاشته-. من گواه شمایم و روز رستاخیز از شما پشتیبانی می نمایم.

آگاه باشید! آنچه از پیش مقدر شده بود، به وقوع پیوست- و کسی که شایستگی امامت داشت، بر کرسی خلافت نشست-، و آنچه در علم خدا گذشته بود، اندک اندک پدیدار گشت- و درون گروهی که به نفاق می زیستند آشکار-. من از وعده خدا و حجت او سخن می گویم که فرمود: همانا آنان که گفتند پروردگار ما الله است، سپس پایدار ماندند، فرشتگان بر آنان فرود می آیند که مترسید و اندوهگین مباشید، و مژده باد شما را به بهشتی که به شما وعده داده اند. و شما گفتید پروردگار ما الله است، پس بر- حکم- کتاب او پایدار مانید، و بر راه روشن او استوار، و به روش درست پرستش پایدار، و از آن به دیگر سو مروید! و در آن نوآوری مکنید، و با آن مخالف مشوید، که از راه بیرون شدگان، روز رستاخیز نزد خدا در مانند- و حجت آوردن نتوانند-. خوی خود را بر مگردانید، و زبان را با دل یکی گردانید. و هر یک- از شما- زبان خود را نگاه دارد، که این زبان، به صاحبش قصد سرکشی دارد. به خدا، نمی بینم بنده ای را که پرهیزگار بود و پرهیزگاری اش وی را سود دهد، مگر آنگاه که زبان خویش در کام کشد. همانا زبان مرد با ایمان در پس دل اوست- و آنچه گوید در گرو ایمان است-. و دل منافق از پس زبان اوست- و هر چه بر زبان راند بر او تاوان است- چه، مرد با ایمان چون خواهد سخنی بر زبان آرد، در آن نیک بیندیشد، اگر نیک است، آشکارش کند، و اگر بد است پنهانش دارد، و منافق می گوید آنچه بر زبانش آید، و نمی داند چه به سود اوست و چه او را نشاید، و رسول خدا (ص) فرمود: ایمان بنده ای استوار نگردد تا دل او استوار نشود، و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد. پسی هر یک از شما که تواند خدا را دیدار کند- دست به خون و مال مسلمانان نیالوده، و زبان به ریختن آبروی شان نگشوده- چنین کند، و بندگان خدا بدانید که مومن این سال چیزی را حلال می شمارد، که سال نخست حلال دانسته، و این سال آن را حرام می داند که سال نخست حرام شمرده، و بدعتی را که مردم پدید آوردند، چیزی را که بر شما حرام است حلال نمی کند. حلال چیزی است که خدا آن را روا کرده، و حرام چیزی است که خدا آن را ناروا شمرده. همانا کارها را تجربه نمودید، و آن را چنانکه باید آزمودید، و از- سرگذشت- کسانی که پیش از شما بودند پند آموختید، و از مثلها که برای شما زدند، دانش اندوختید، و به کاری خوانده شده اید که آشکار است، - شریعتی که احکام آن پدیدار است-. پس آن که آن را به گوش نگیرد، ناشنواست، و آن که آن را نبیند، نابیناست، و آن را که خدا از آزمایش و تجربتها سود نرساند، از پند بهره برندارد، و تقصیر- چون دشمن- پیش روی او درآید- و راه وی را بگرداند- چندان که ناشناخته را شناخته انگارد، و شناخته را ناشناخت داند. مردم دو دسته اند: آن که پیرو شریعت است، و آن که پدید آورنده بدعت است، که نه با او از خدای سبحان برهانی از سنت است، و نه- فرا راه او- چراغی روشن از دلیل و حجت، و همانا خدای سبحان کسی را به چیزی پند نداده است چون قرآن، که آن ریسمان استوار خداست، و وسیلت اوست که امین است- و مصون از خطاست-. در آن بهار دل است و چشمه های دانش، و زنگار دل را تنها مایه جلاست و موجب فروزش،- شما را پند می دهم- حالی که پندپذیران رفتند، و فراموشکاران، و خود به فراموشی زدگان، برجای هستند، پس اگر خیری دیدید مرا بر آن یار باشید، و اگر شری دیدید، از آن به کنار باشید که رسول خدا (ص) می فرمود: ای پسر آدم! کار نیک کن و کار بد را واگذار!- که چون چنین کنی- در کار تیز رفتاری و از کار خود برخوردار.

بدانید که ستم بر سه گونه است: آن که آمرزیدنی نیست، و آن که واگذاشتنی نیست، و آن که بخشوده است، و بازخواست کردنی نیست. اما آن که آمرزیدنی نیست، همتا انگاشتن برای خداست- که بزرگترین ظلمهاست- و خدا در قرآن فرمود: همانا خدا شرک آوران را نخواهد بخشود. اما ستمی که بر بنده ببخشایند، ستم اوست بر خود به برخی کارهای ناخوشایند. اما آن که واگذاشتنی نیست، ستم کردن بندگان است بر یکدیگر که آن را قصاصی است هر چه دشوارتر. و آن قصاص زخمی نبود از کارد- که به تن فرو برند- و یا تازیانه که بر بدن فرود آورند، بلکه چیزی است که برابر آن رنج این المها را خرد شمرند. پس در دین خدا از گونه گون شدن و ناپایدار ماندن بپرهیزید! که همراه جماعت بودن در حقی که آن را خوش نمی انگارید، بهتر است از پراکنده شدن به خاطر باطلی که آن را دوست می دارید، و همانا خداوند سبحان خیری نبخشد به کسی که جدایی گزیند - از مردمان-، نه از گذشتگان و نه از باقیماندگان. ای مردم! خوشا کسی که پرداختن به عیب خویش وی را از عیب دیگران باز دارد. خوشا کسی که در خانه نشیند و قوت خود خورد، و به فرمانبرداری پروردگار روی آرد، و بر گناه خود بگرید تا سرگرم کار خویش باشدو مردم را از گزند خود آسوده گذارد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی