.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 221 - 225 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 221- درباره تقوا

همانا ترس از خدا کلید درستی کردار است، و اندوخته قیامت را به کار، و از هر بندگی موجب رهایی، و رهایی از هر تباهی. بدان حاجت خواهنده روان است، و بدان گریزنده درامان، و خواسته ها در دسترس خواهان. پس کار کنید حالی که عمل به سوی خدا بالا می رود و توبه سود می دهد، و دعا شنیده می شود و آرامش برقرار است، و خامه ها به کار. و در کارها پیشدستی کنید در عمری که واپس رونده است، و بیماریی- که از کار- بازدارنده است، یا مرگی که رباینده است، که مرگ به هم زننده لذتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده از مقصدهای- این جهانی- دیدار کننده ای است که او را نپذیرند، همتایی است که شکست نخوردنی کینه توزی است که پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است، و سختیهایش فراتان گرفته، و پیکانهاش را به سوی تان روانه ساخته. قهرش سترگ است و دشمنی اش در پی هم، و خطا در آسیبش کم. زودا که ابرهای تیره مرگ بر شما سایه افکند و دردهایش را هر دم سختتر کند و تاریکهیهای مرحله جان کندن، و از خود بیخود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده های تاریک مرگ یکدیگر را پوشان، و طعم ناخوشایند آن. گویی ناگهان مرگ بر شما تاخته و گفتگوهاتان را خاموش ساخته، و جمعیتتان را پراکنده و نشانه هاتان را از میان برده، و خانه هاتان را تهی کرده و میراث خوارهاتان را برانگیخته تا گرد شوند و مرده ریگتان را میان یکدیگر قسمت کنند: از دوستی گزیده که سودی نرساند، و خویشاوندی غمین که- بلایی- باز نگرداند. و به غم شادمانی که اندوه نداند. پس بر شما باد به کوشش و کوشیدن، و ساخته شدن و آماده گردیدن. و برداشتن توشه ای که به کار آید، از منزلی که باید. و مفریبد شما را دنیا چنانکه فریفت کسانی را که پیش از شما بودند، از آنان که گذشتند و رفتند و جای خویش تهی هشتند. آنان که دنیا را دوشیدند و شرنگ فریبش را نوشیدند. نابود کردند آنچه را به کار آید و کهنه کردند آن را که نو باید. خانه هاشان گورستان شد و دارایی شان مرده ریگ این و آن. آن را که نزدشان آید نشناسند کیست، و آن را که برای شان بگرید ننگرند که گریست؟ و آن را که بخواندشان پاسخ ندهند که سخنت چیست. پس، از دنیا بپرهیزید که سخت بی وفاست و فریبنده. نیرنگبازی است بخشنده و منع کننده، از این دست پوشنده، از آن دست رخت کننده. نه آسایشش بپاید، و نه رنجش به سر آید، و نه بلایش بیاساید.

و از این خطبه است، در صفت زاهدان مردمی بودند در دنیا، که نمی دانستند دنیا چیست، در آن چون کسی به سر بردند که از مردم دنیا نیست. کار از روی بصیرت کردند و در آنچه از آن پرهیزشان باید سبقت جستند. تن هاشان- اینجا به کوشش است لیکن به حقیقت- میان مردم آخرت در گردش است. مردم دنیا را می بینند که مرگ تن هاشان را بزرگ می پندارند، اما آنان مرگ دلهای زندگان را بزرگتر می شمارند.

خطبه 222- خطبه ای در ذوقار

که در ذوقار، هنگامی که به بصره می رفت خواند، واقدی آن را در کتاب جمل آورده است آنچه را بدو فرمودند آشکار گرداند، و پیامهای پروردگارش را رساند. پس خدا بدو شکستها را بست، و گشادگیها را به هم پیوست. و خویشاوندان را که دشمن بودند بدو، با هم مهربان ساخت از آن پس که دشمنی سینه هاشان را پر کرده بود، و کینه های افروخته دلهاشان را می گداخت.

خطبه 223- با عبدالله بن زمعه

(که به عبدالله بن زمعه فرمود، و عبدالله از شیعیان او بود، در خلافت امام نزد او آمد و مالی از- بیت المال- خواست امام (ع) فرمود:) این مال نه از آن من است و نه از آن تو. بلکه فیی است، و از آن همه مسلمانان، و برای به خدمت گرفتن شمشیر آنان. اگر تو در جنگ با آنان یار باشی چون ایشان، از مال برخوردار باشی، وگرنه آنچه به دست آورند، نباید دیگران بخورند.

خطبه 224- در باب زیانهای زبان

بدانید که زبان پاره ای است از انسان. اگر آدمی سخن گفتن نتواند، زبان او را گویا نگرداند، و اگر بر گفتار توانا بود، گویایی به زبان مجال درنگ ندهد. ما امیران گفتاریم. سخن- به تعلیم ما- ریشه دوانیده و شاخه های خود را بر سر ما تنیده. بدانید خدایتان بیامرزاد! شما در زمانی به سر می برید که گوینده حق اندک است در آن، و زبان در گفتن راست ناتوان. آنان که با حق اند خوارند و مردم به نافرمانی - خدا- گرفتار، و سازش با یکدیگر را پذرفتار. جوانشان بدخو و پیرشان گنهکار. عالمشان دو رو، قاری شان سود خود جو- نه خردشان سالمند را حرمت نهد، و نه توانگرشان مستمند را کمک دهد.

خطبه 225- چرا مردم مختلفند؟

(- ذعلب- یمانی از احمد پسر قتیبه، از عبدالله پسر یزید، از مالک پسر دحیه روایت کند که: نزد امیر المومنین (ع) بودم، سخن از اختلاف مردم رفت. امام فرمود:) سرشت مردمان از یکدیگر جداشان ساخته است، و میانشان تفرقه انداخته، که ترکیبشان از پاره ای زمین است که شور و یا شیرین است، و خاکی درشت یا نرمین. پس، آنان به اندازه نزدیکی زمینشان با هم سازوارند، و به مقدار اختلاف آن از یکدیگر به کنار. پس نیکو چهره ای بینی کانا و کوتاه همتی دراز بالا و نیکو کرداری زشت منظر، و خرد جثه ای ژرف نگر، و نیک سریرتی با سیرت ناخوش و سرگشته دلی آشفته هش، و گشاده زبانی گویا با دلی آگاه و بینا.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی