.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه نامه های 1 - 5 نهج البلاغه ( شهیدی )

نامه 1-به مردم کوفه

به مردم کوفه، هنگامی که از مدینه به بصره می رفت از بنده خدا، علی امیرمومنان، به مردم کوفه که در میان انصار پایه ای ارجمند دارند، و در عرب مقامی بلند! من شما را از کار عثمان آگاه می کنم، چنانکه شنیدن آن همچون دیدن بود: مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یکی از مهاجران بودم بیشتر خشنودی وی را می خواستم و کمتر سرزنشش می نمودم، و طلحه و زبیر آسانترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر بر آورد و خشمی را که از او داشت، آشکار کرد و مردمی فرصت یافتند و کار او را ساختند. پس مردم با من بیعت کردند، نه نادلخواه و نه از روی اجبار بلکه فرمانبردار و به اختیار. و بدانید که مدینه مردمش را از خود راند، و مردم آن در شهر نماند. دیگ آشوب جوشان گشت، و فتنه برپای و خروشان. پس به سوی امیر خود شتابان بپویید و در جهاد با دشمنتان بر یکدیگر پیشی جویید! ان شاءالله.

نامه 2-قدردانی از اهل کوفه

به مردم کوفه پس از گشودن بصره و خدا شما مردم شهر را پاداش دهاد! از سوی خاندان پیامبرتان (که درود خدا بر او باد) نیکوترین پاداش که فرمانبران خود را بخشد و سپاسگزاران نعمتش را دهد که شنیدید و پذیرفتید و خوانده شدید و پاسخ گفتید.

نامه 3-به شریح قاضی

که به شریح پسر حارث، قاضی خود، نوشت (گفته اند شریح پسر حارث، قاضی امیرمومنان (ع) ، در خلافت آن حضرت خانه ای به هشتاد دینار خرید، چون این خبر به امام رسید او را طلبید و فرمود:) به من خبر داده اند خانه ای به هشتاد دینار خریده ای و سندی برای آن نوشته ای، و گواهانی بر آن گرفته ای؟ (شریح گفت: آری، امیرمومنان چنین بوده است: امام نگاهی خشمگین بدو کرد، سپس فرمود:) شریح! به زودی کسی به سر وقتت می آید که به نوشته ات نمی نگرد و از گواهت نمی پرسد، تا آنکه تو را از آن خانه بیرون کند و بردارد و تهیدست به گورت سپارد. پس شریح! مبادا این خانه را از جز مال خود خریده باشی یا بهای آن را از جز حلال به دست آورده، چه، آنگاه خانه دنیا را زیان کرده ای و خانه آخرت را از دست داده. اگر آنگاه که این خانه را خریدی نزد من می آمدی، برای تو سندی می نوشتم بدینسان، پس رغبت نمی کردی به خریدن خانه به درهمی یا افزون از آن، و سند چنین است: این خانه ای است که خریده است آن را بنده ای خوار، از مرده که او را از جای برخیزانده اند برای کوچ و بستن بار. از او خانه ای از خانه های فریب خریده است، در کویی که سپری شوندگان جای دارند و تباه شوندگان- روز به سر آرند-. این خانه از چهار سو، در این چهار حد جای گرفته است: حد نخست بدانجا که آسیبها و بلا در کمین است، و حد دوم بدانجا که مصیبتها جایگزین، و حد سوم به هوسی که تباه سازد، و حد چهارم به شیطانی که گمراه سازد، و در خانه به حد چهارمین گشاده است- و شیطان بدانجا ایستاده-. خرید این فریفته آرزومند- این خانه را- از این کس که اجل وی را از جای کند. به بهای برون شدن از قناعتی که موجب ارجمندی است، و درون شدن در ذلت و به دست آوردن- دنیا که مایه دردمندی است- و زیانی که این خریدار را در آنچه خریده رسد، بر ناآرام دارنده تن های پادشاهان است، و گیرنده جانهای سرکشان، و در هم ریزنده دولت فرعونان، چون کسرا، و قیصر، و تبع، و حمیر، و آن کس که مال بر مال نهاد و افزون داشت و ساخت و برافراشت، و زیور کرد و بیاراست، و اندوخت، و به گمان خویش برای فرزند مایه توخت. بر اوست که همگان را در جایگاه رسیدگی و حساب، و محل پاداش و عقاب روانه کند آنگاه که کار داوری به نهایت رسد، و آنجاست که تباهکاران زیان برند. بر این سند خرد گواهی دهد هر گاه از بند هوا و دلبستگیهای دنیا برون رود.

نامه 4-به یکی از فرماندهانش

به یکی از امیران سپاهش اگر به سایه فرمانبری بازگشتند، چیزی است که ما دوست می داریم، و اگر کارشان به جدایی و نافرمانی کشید، آن را که فرمانت برد برانگیز، و با آن که نافرمانی ات کند بستیز و بی نیاز باش بدان که فرمانت برد، از آن که از یاری ات پای پس نهد، چه آن که- جنگ- را خوش ندارد، نبودنش بهتر است از بودن، و نشستنش از برخاستن و یاری نمودن.

نامه 5-به اشعث بن قیس

به اشعث پسر قیس (عامل آذربایجان) کاری که به عهده توست نانخورش تو نیست بلکه بر گردنت امانتی است. آن که تو را بدان کار گمارده، نگهبانی امانت را به عهده ات گذارده. تو را نرسد که آنچه خواهی به رعیت فرمایی، و بی دستوری به کاری. دشوار درآیی. در دست تو مالی از مالهای خداست عز و جل، و تو آن را خزانه داری تا آن را به من بسپاری. امیدوارم برای تو بدترین والیان نباشم، والسلام.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی