براى آشنایى بهتر با ویژگى ها و ابعاد گوناگون نهج البلاغه، تأمل در اظهارنظر پژوهش گرانى که با تخصص ها و علایق گوناگون به این کتاب مراجعه کرده و بلندترین افکار و عالى ترین اندیشه ها را در موضوعات مورد نظرشان در این کتاب یافته و زبان به تجلیل و توصیف نهج البلاغه گشوده اند، راهنمایى درخور توجه است.
شریف رضى به جهت دیدگاه عرفانى و ذوق ادبى سرشارش، شیفته کلمات فصیح و بلیغ مولاى متقیان شد و به جمع آورى سخنان حضرت همت گماشت. از آن پس تاکنون طى قرون متمادى، دانشمندان، ادیبان، فیلسوفان، عارفان و مصلحان اجتماعى نهج البلاغه را هماره مدنظر قرار داده اند. ایشان مسائل ارزنده علمى، قطعات درخشان ادبى، معارف الهى، حقایق خداشناسى، شیوه صحیح حکومتدارى و اندیشه سیاسى اسلامى را از این صحیفه جامع به دست آورده و آن را بهترین دستور براى دست یابى بشر به سعادت دنیا و آخرت یافته اند.
برخى از دانش پژوهان شیعى و سنى و خاورشناسان در تجلیل از نهج البلاغه، به نظم و نثر، سخنانى شنیدنى گفته اند که در این مقام برگزیده اى از آن گفته ها را مرور مى کنیم: ابوالحسن على بیهقى "565 ق"، صاحب شرحى بر نهج البلاغه، مى نویسد:
هذَا الْکِتابُ النَّفِیسُ مَمْلُوءٌ مِنْ ألْفاظٍ یَتَهَذَّبُ بِهَا الْمُتَکَلَّمُ و یَتَدَرَّبُ بِهَا الْمُتَکَلِّمُ، فِیه مِنَ الْقَوْلِ أَحْسَنُهُ، وَ مِنَ الْمَعانِى أَرْصَنُهُ، کَلامٌ أَحْلى مِنْ نِغَمِ الْقِیانِ، وَ أَبْهى مِنْ نِعَمِ الْجَنانِ... هُوَ کَلامٌ إِذَا ألْحَظَهُ الطَّرْفُ رَأى حَقَائِقَ الْعِلْمِ الْمَکْنُونِ وَ إِذا تَصَفَّحَهُ الْخاطِرُ جَنى ثَمَراتَ السِّرِّ الْمَخْزُونِ.... [ ر.ک: بیهقى، على بن زید، معارج نهج البلاغه، ص 99 و 3.]
قطب الدین راوندى "573 ق" در شرح نهج البلاغه مى گوید: هُوَ کَلامٌ عِنْدَ أَهْلِ الْفَطِنَةِ وَالنَّظَرِ، دُونَ کَلامِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ فَوْقَ کَلامِ الْبَشَرِ...؛ [ راوندى، قطب الدین، منهاج البراعه، ج 1، ص 4.] ''سخن على "ع" در نزد مردم صاحب نظر و هوشمند از کلام خدا و رسول پایین تر و از کلام بشر بالاتر است.''
قطب الدین کیدرى که در قرن ششم هجرى کتاب حدائق الحقائق فى فسر دقائق افصح الخلائق را نگاشت، مى نویسد:
لَعَمْرِى إِنَّه الْکِتابُ الَّذِى لاَیُدَانِیهِ فى کَمَالِ الفضل کِتَابٌ... وَ هُوَ مُحجِرُ عُیُونِ الْعُلُومِ، وَ فِى خِلَالِ الْکُتُبِ کَالْبَدْرِ بَیْنَ النُّجُومِ، ألْفاظُهَ عِلْویَّةٌ عَلَویِّةٌ و مَعَانِیَهُ قُدْسِیَةٌ نَبَویِّةٌ، وَ هُوَ عَدِیُم الْمِثْلِ وَالنَّظِیرِ.... [ کیدرى، قطب الدین، حدائق الحقائق فى فسر دقائق افصح الخلائق، ج 1، ص 86.]
ابن ابى الحدید معتزلى "655 ق"، مورخ و شاعر معروف عرب و شارح نهج البلاغه، اظهار مى نماید:
وَ أَمَّا الفَصَاحَةُ فَهُوَ "ع" إمَامُ الْفُصَحَاءِ، وَ سَیِّدُ الْبُلَغَاءِ، وَ فِى کَلامِهِ قِیلَ: دُونَ کَلامِ الْخَالِقِ، وَ فَوقَ کَلامِ الْمَخْلُوقِینَ. وَ مِنْهُ تَعَلّمَ النَّاسُ الخِطابَةَ وَ الْکِتابَةَ...؛ [ ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 42.] ''امام على "ع" پیشواى سخنوران و پیشتاز رساسخن گویان است. کلام او را به حق، فروتر از کلام خالق و فراتر از کلام مخلوق دانسته اند. گویندگان، آیین سخنورى و نویسندگان، اسلوب نویسندگى را همه از او آموخته اند.''
نهج البلاغه گنجینه عظیمى است که به این سادگى حتى به موجودیت آن نمى شود
دستیافت و آن را فهمید و بعد از اینکه چنین موجودى را شناختیم نوبت کار
اصلى یعنى بهرهبردارى است . ما هنوز موجودیت نهجالبلاغه را هم
نشناختهایم، البته بسیارى از منابع غنى اسلامى نیز همین وضعیت را دارند،
اما نهجالبلاغه با رتبه و پایه والایى که دارد در حقیقتیک استثنا است که
باید به صورت یک گنجینه استثنائى با آن برخورد کرد .
1. ابن ابی الحدید میگوید:
«انّ سطراً واحداً من نهج البلاغه یساوی ألف سطر من کلام ابن نباته و هو الخطیب الفاضل الذی اتّفق الناس علی أنه أوحد عصره فی فنّه»؛[1] یک سطر از نهج البلاغه برابر با هزار سطر از کلام ابن نباته است که به اتفاق دانشمندان خطیبی فاضل و در فن خود یگانه عصر خویش بوده است. 2. دکتر زکی مبارک میگوید: «لامفرّ من الإعتراف بإنّ نهج البلاغه له اصول و الّا فهو شاهد علی أن الشیعه کانوا من أقدر الناس علی صناعه الکلام البلیغ»؛[2] چارهای نیست جز این که باید اعتراف کنیم نهج البلاغه اصالت دارد و از اصلی معتبر نقل شده است و گرنه باید بگوییم، شیعه تواناترین مردم جهان در ساختن کلام بلیغ است. 3. شیخ محمود شکری آلوسی میگوید: «هذا کتابن قد استودع من خطب الإمام علی بن ابیطالب ـ علیه السلام ـ ما هو قبس من نور الکلام الإلهی و شمس تضیء بفضاحه المنطق النبوی»؛[3] این کتاب نهج البلاغه که حاوی خطبههای امام علی بن ابیطالب است، پرتوی از نور سخن الهی دارد، و خورشیدی است که با فصاحت منطق نبوی میدرخشد. 4. باز آلوسی میگوید: «انّه قد اشتمل علی کلام یخیل أنه فوق کلام المخلوقین، دون کلام الخالق، عزّوجلّ قد اعتنق مرتبه الأعجاز و ابتدع ابکار الحقیقه و المجاز»؛[4] نهج البلاغه مشتمل بر خطبههای امیر المؤمنین است که فوق سخن مخلوق و دون سخن خالق است، نزدیک به مرتبه اعجاز دارد و مبتکر طرق حقیقت و مجاز است. 5. استاد محمد حسن نائل مرصفی میگوید: «نهج البلاغه ذلک الکتاب الذی أقامه الله حجه واضحه علی أن علیّاً کان أحسن مثال حیّ لنور القرآن و حکمته، و علمه و هدایته و اعجازه و فصاحته. اجتمع لعلی فی هذا الکتاب ما لم یجتمع لکبار الحکماء و افذاذ الفلاسفه و نوابغ الربانیین من آیات الحکمه السابغه و قواعد السیاسه المستقیمه»؛[5] نهج البلاغه، مثال زندهای است برای نور و حکمت و علم و هدایت و اعجاز و فصاحت قرآن، این کتاب حاوی حکمتهای عالی، قوانین سیاسی و مواعظ درخشانی است که در کتابهای بزرگان حکما و فلاسفه و نوابغ دیده نمیشود. 6. شیخ ناصیف یازجی میگوید: |
. بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى (ره) در وصیتنامه الهی سیاسی خود می فرمایند:
ما مفتخریم که کتاب نهجالبلاغه که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگى
مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى
آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست.(1)
و در پیام دیگرى آن را شفاى دردهاى فردى و اجتماعى دانسته و آن را
اقیانوسى معرفى مىنماید که هر دانشمندى در آن فرو رود غرق مىشود.(2)
2. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه ای (مدظلهالعالى) می فرماید:
نهجالبلاغه گنجینه عظیمى است که به این سادگى حتى به موجودیت آن
نمىشود دستیافت و آن را فهمید و بعد از اینکه چنین موجودى را شناختیم
نوبت کار اصلى یعنى بهرهبردارى است . ما هنوز موجودیت نهجالبلاغه را هم
نشناختهایم، البته بسیارى از منابع غنى اسلامى نیز همین وضعیت را دارند،
اما نهجالبلاغه با رتبه و پایه والایى که دارد در حقیقتیک استثنا است که
باید به صورت یک گنجینه استثنائى با آن برخورد کرد .
این کتاب وقتى در کنار قرآن قرار گیرد یقینا تالى قرآن است، یعنى ما
دیگر کتابى نداریم که داراى این حد از اعتبار و جامعیت و قدمتباشد، لذا
احیاى نهجالبلاغه تنها وظیفه شیعیان نیست، بلکه وظیفه همه مسلمانان است،
همه مسلمانان به عنوان احیاى یک میراث بىنظیر اسلامى باید نهجالبلاغه را
زنده کنند . و این احیا نه فقط به معناى کثرت چاپ - که خوب زیاد هم چاپ شده
- بلکه به معناى تحقیق در آن است، همچنانکه روى قرآن کریم تحقیق شده،
تفسیرهاى زیادى نوشته شده است، روى نهجالبلاغه هم باید این تحقیقات انجام
گیرد، همان طورىکه قرآن خوانده مىشود نهجالبلاغه هم باید خوانده شود چون
تالى قرآن است، همان طورى که مسلمانها خودشان را موظف مىدانند که با قرآن
انس پیدا کنند و ندانستن قرآن را براى خود نقص مىشمارند، ندانستن
نهجالبلاغه هم باید نقص به حساب بیاید .
نکته دیگرى که در اینجا فوقالعاده مهم است و به نظر من تکلیف همه ما
است، این است که ما موقعیت صدور این سخنان و احوال گوینده آنها را به خوبى
بشناسیم و بدانیم که این آگاهى و شناختبراى درمان بسیارى از بیمارىهاى
جامعه ما شفایى عاجل است زیرا وقتى گوینده این سخنها را مورد مطالعه قرار
مىدهیم مىبینیم یک انسان عادى نیستبلکه دو خصوصیت دارد که سخن او را، به
اهمیت فوقالعادهاى مىرساند . آن دو خصوصیت، حکمت و حاکمیت اوست، على
(ع) اولا یک حکیم است از آن کسانى که «یؤتى الحکمه من یشاء» . حکمت الهى به
او داده شده، جهان و انسان و حقایق آفرینش و دقایق هستى را مىشناسد، حکیم
یعنى به حقایق جهان واقف است، حالا به عقیده کسانى که او را امام معصوم
مىدانند، به الهام من الله، و به عقیده آنهایى که او را معصوم نمىدانند
به تعلیم از پیغمبر و از اسلام . بهرحال در اینکه یک انسان بصیر و حکیمى
است از نوع حکمت پیغمبران، که به حقایق آفرینش و آنچه در گنجینههاى خداوند
است آشنا است کسى تردید ندارد .
در امثال و حکم عربى شهرت دارد که کلام الملوک، ملوک الکلام ، این سخنى به
غایتحکیمانه است، نهجالبلاغه مولا امیرالمؤمنین(ع) که الحق اخ القرآن نام
گرفته نیز مصداق عالى این سخن حکمتآمیز است، زیرا از زبان و قلم بزرگ
مردى تراویده که در جهان سخنورى یگانه بوده کلامش سرآمد کلامهاست از همین
روى درباره این اثر جاودانه گفتهاند فوق کلام المخلوق و دون کلام الخالق .
آرى، امام مؤمنان در عرصه سخنورى گوى سبقت از همگان ربوده و توسن بلاغت
را در میدان فصاحتبىمهابا تازانده و هیچ کسى یاراى هماوردى با او را
ندارد، و نه تنها هم کیشان امام متقین بر بىرقیبى وى اذعان دارند، بلکه
سخنوران غیر مسلمان هم بر این امر گواهند، و جز این نیست که کلام امام على
(ع) مؤید از جانب حق است و از زبان و قلمى تراویده که در شهر علم نبى (ص)
بوده است .
خوشتر آن باشد که سر دلبران
گفته آید در حدیث دیگران
در ابتدا جهت تیمن به ذکر بیاناتى از بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت امام خمینى (ره) مىپردازیم:
ما مفتخریم که کتاب نهجالبلاغه که بعد از قرآن، بزرگترین دستور زندگى
مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى
آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ماست . (1)
و در پیام دیگرى آن را شفاى دردهاى فردى و اجتماعى دانسته و آن را
اقیانوسى معرفى مىنماید که هر دانشمندى در آن فرو رود غرق مىشود . (2)
سخنوران و دانشى مردان عرب به حکم همزبانى اولین کسانىاند که حلاوت این اثر ماندنى را چشیدهاند:
سیدرضى که خود همتبه جمعآورى این اثر سترگ گماشته و با نهجالبلاغه جاودانه شده و همچون قطرهاى که خود دریا شده مىنویسد:
جویندگان و سود برندگان از آن زیاد است و این به دلیل گران سنگى و قدر و
منزلت این کتاب در فراهم داشتن شگفتىهاى سخنورى و زبانآورى اوست . (3)
عبدالحمید کاتب از سخنوران بزرگ عرب در عهد مروان، چشمه جوشا مکتب ادبى
خود و سبب نویسندگى اش را حفظ خطبههایى چند از نهجالبلاغه مىداند .
هفتاد خطبه از خطبههاى على (ع) را حفظ کردم و پس از آن ذهنم جوشید که جوشید» . (4)