.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

۸۶ مطلب با موضوع «ترجمه نهج البلاغه :: جعفر شهیدی» ثبت شده است

حکمت 121

(و فرمود:) از بخیل در شگفتم، به فقری می شتابد که از آن گریزان است و توانگریی از دستش می رود که آن را خواهان است، پس در این جهان چون درویشان زید، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد، و از متکبری در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است، و از کسی در شگفتم که در خدا شک می کند و آفریده های خدا پیش چشمش آشکار است، و از کسی در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده اش پدیدار، و از کسی در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمی پذیرد و زنده شدن بار نخستین را می بیند، و

حکمت 101

(و از نوف بکالی روایت است که شبی امیرالمومنین (ع) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهی به ستارگان انداخت و فرمود: نوف! خفته ای یا دیده ات باز است؟ گفتم دیده ام باز است. فرمود:) نوف! خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند. آنان مردمی اند که زمین را گستردنی خود گرفته اند و خاک آن را بستر. و آب آن را طیب. قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان. چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته اند و

حکمت 81

(و فرمود:) آنچه از کشتار برهد دیرتر پاید و بیشتر زاید.

حکمت 82

(و فرمود:) آن که گفتن ندانم واگذارد، به هلاکتجای خود

حکمت 61

(و فرمود:) مردم دنیا همچون سوارانند که در خوابند و آنان را می رانند.

حکمت 62

(و فرمود:) از دست شدن دوستان،

حکمت 41

(و آنگاه که از خباب یاد کرد فرمود:) خدا بیامرزاد خباب پسر ارت را. به رغبت اسلام آورد و از روی فرمانبرداری هجرت کرد و به گذران روز قناعت، و از خدا راضی بود و مجاهد زندگی نمود. (و فرمود:) خوشا کسی که معاد را به یاد آورد، و برای حساب کار کرد، و به گذران روز قناعت نمود، و از خدا راضی بود.

حکمت 42

(و فرمود:) اگر بدین شمشیرم بر بینی مرد با ایمان زنم که مرا دشمن گیرد، نگیرد، و گر همه جهان را بر منافق ریزم تا مرا دوست دارد، نپذیرد، و این از آن است که قضا جاری گشت و

حکمت 21

(و فرمود:) ما را حقی است اگر دادند بستانیم و گرنه ترک شتران سوار شویم و برانیم هر چند شبروی به درازا کشد. (و این از سخنان لطیف و فصیح است و معنی آن این است که اگر حق ما را ندادند ما خوار خواهیم بود چنانکه ردیف شتر سوار بر سرین شتر نشیند، چون بنده و اسیر و مانند آن.)

حکمت 22

(و فرمود:) آن که کرده وی او را بجایی نرساند نسب او وی را

حکمت 1

(فرمود:) هنگام فتنه چون شتر دو ساله باش نه پشتی تا سوارش شوند و نه پستانی تا شیرش دوشند چنان زی که در تو طمع نبندند.

حکمت 2

(و فرمود:) آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند، و آن که راز سختی خویش بر هر کس گشود، خویشتن را خوار نمود. و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها

نامه 076-به عبدالله بن عباس

و از وصیت آن حضرت است به عبدالله پسر عباس هنگامی که او را در بصره به جای خود گمارد با مردم گشاده رو باش آنگاه که آنان را ببینی، یا درباره آنان حکمی دهی یا در مجلس ایشان نشینی. از خشم بپرهیز که نشانه سبکی سر است و شیطان آن را راهبر است. و بدان آنچه تو را به خدا نزدیک کند از آتش دور سازد، و آنچه تو را از خدا دور سازد به آتشت در

نامه 071-به منذر بن الجارود

به منذر پسر جارود عبدی که در پاره ای از آنچه امام او را بر آن ولایت داده بود خیانت کرد اما بعد، پارسایی پدرت مرا درباره تو فریفت، و گمان کردم پیرو پدرت هستی و به راه او می روی، لیکن آنچه درباره تو به من خبر داده اند، این است که از فرمانبرداری هوایت دست برنمی داری و ذخیرتی برای آخرتت نمی گذاری. دنیای خود را آبادان می کنی با ویران کردن آخرتت، و با خویشاوندانت می پیوندی به قیمت بریدن از دینت. اگر آنچه از تو به من رسیده درست باشد شتر خویش و تبار، و بند پای افزار تو از تو بهتراست، و آن که چون تو باشد در خور آن نیست که پاسداری مرزی را تواند یا کاری را به انجام رساند. یا رتبت او را برافرازند، یا در امانتی شریکش سازند. چون

نامه 66-به عبدالله بن عباس

به عبدالله پسر عباس و این نامه از این پیش با روایتی دیگر گذشت اما بعد، گاه آدمی به چیزی شاد می شود که از او نخواهد برید، و به چیزی اندوهناک می شود که بدان نخواهد رسید. پس مبادا نیکوترین چیز که از دنیای خود برخورداری، رسیدن به لذتی بود یا بکار بردن خشمی که در سینه داری. بلکه باید باطلی را بمیرانی یا حقی را زنده گردانی، و باید که شادمانی ات به چیزی باشد که از پیش فرستاده ای و دریغت بر آنچه به جای می گذاری، و هم خود را بدانچه پس از مردن تو

نامه 61-به کمیل بن زیاد

به کمیل، پسر زیاد نخعی هنگامی که از جانب او عامل هیت بود. امام بر او خرده می گیرد که چرا سپاهیان دشمن را که از حوزه ماموریت او گذشته و برای غارت مسلمانان رفته اند واگذارده و از سرزمین خود نرانده است اما بعد، واگذاردن آدمی آنچه را به عهده دارد و عهده دار شدن وی کاری را که دیگری باید گزارد، ناتوانیی است آشکار و اندیشه ای تباه و نابکار. دلیری تو در غارت مردم قرقیسیا و رها کردن مرزهایی که تو را بر آن گمارده ایم، و کسی در آنجا نیست که آن را بپاید، و سپاه دشمن را از آن دور نماید، رایی خطاست و اندیشه ای نارسا. توپلی شده ای تا از دشمنانت هر که خواهد از آن بگذرد و بر دوستانت غارت برد. نه قدرتی داری که با تو بستیزند، نه از تو ترسند و از پیشت گریزند. نه مرزی را توانی بست، نه شوکت دشمن را توانی شکست. نه نیاز مردم شهر را برآوردن توانی، و

نامه 56-به شریح بن هانی

و از وصیت آن حضرت است به شریح پسر هانی چون او را امیر دسته مقدم لشکر خود به شام قرار داد در هر بام و شام از خدا بترس، و از فریب دنیا بر خود بیم دار، و هیچ گاه دنیا را امین مشمار، و بدان که اگر خود را باز نداری، از بسیار آنچه دوست می داری به خاطر آنچه ناخوش و زشت می شماری هوسها تو را بدین سو و آن سو کشاند و زیانهای بسیار به تو رساند پس نفست را باز دار و در پی هوس رفتنش مگذار و چون خشمت سرکشد خردش ساز و

ترجمه نامه های 51 - 55 نهج البلاغه ( شهیدی )

نامه 051-به ماموران مالیات

به عاملان او که مامور گرفتن خراج بودند از بنده خدا، علی امیرمومنان، به خراج ستانان! اما بعد، آن که نپرهیزد از آنچه روی بدان خواهد نهاد چیزی را که نگهبان وی بود پیشاپیش نفرستاد، و بدانید آنچه به عهده شماست اندک مقدار است و ثواب آن بسیار، و اگر خدا برای ستم و بیداد که از آن نهی فرمود کیفری که از آن ترسند نمی نهاد، ثوابی که در پرهیز از آن است جای عذری برای نخواستن آن نمی گذارد. پس داد مردم را از خود بدهید و در برآوردن حاجتهای آنان شکیبایی ورزید، که شما رعیت را گنجورانید و امت را وکیلان و امامان را سفیران. حاجت کسی را روانا کرده مگذارید، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مدارید و برای گرفتن خراج، پوشش زمستانی و تابستانی رعیت را مفروشید و چارپایی که بدان کارکنند و بنده ای را که در اختیار دارند. و برای درهمی کسی را تازیانه مزنید و دست به مال کسی مبرید، نمازگزار باشد یا پیمان مسلمانان را عهده دار، جز آنکه اسبی یا جنگ افزاری را بینید که در جنگ با مسلمانان به کار می رود، که مسلمان را روانیست اسب و

نامه 46-به یکی از فرماندهان خود

به یکی از والیان خود امابعد، تواز آنانی که در یاری دین پشتیبانی شان را خواهانم، و یاد خودستایی گنهکار را به آنان می خوابانم، و رخنه مرزی را که بیمی از آن است بدانها بستن توانم. پس در آنچه تو را مهم می نماید از خدا یاری جوی، و درشتی را به اندک نرمی بیامیز، و آنجاکه مهربانی باید راه مهربانی پوی، و جایی که جزدرشتی به کار نیاید درشتی پیش گیر، و برابر رعیت فروتن باش، و آنان را با گشاده رویی و نرمخویی بپذیر، و با همگان یکسان رفتار کن، گاهی که گوشه چشم به آنان افکنی یا خیره شان نگاه کنی، یا یکی را به اشارت خوانی، یا به یکی تحیتی رسانی، تا بزرگان در تو طمع ستم بر

نامه 0-به یکی از کارگزارانش

به یکی از عاملان خود من تو را در امانت شریک خود داشتم، و از هر کس به خویش نزدیکتر پنداشتم، و هیچ یک از خاندانم برای یاری و مددکاری ام چون تو مورد اعتماد نبود، و امانتدار من نمی نمود. پس چون دیدی روزگار پسر عمویت را بیازرد، و دشمن بر او دست برد، و امانت مسلمانان تباه گردید، و این امت بی تدبیر و بی پناه، با پسرعمویت نرد مخالفت باختی و با آنان که از او به یکسو شدند به راه جدایی تاختی، و با کسانی که دست از یاری اش برداشتند دمساز گشتی، و با خیانتکاران هم آواز. پس نه پسرعمویت را یار بودی، و نه امانت را کارساز. گویی کوششت برای خدا نبود، یا حکم پروردگار تو را روشن نمی نمود، و یا می خواستی با این امت در دنیایشان حیله بازی، و در بهره گیری از غنیمت آنان دستخوش فریبشان سازی. چون مجال بیشتر در خیانت به امت به دستت افتاد، شتابان حمله نمودی و تند برجستی و آنچه توانستی از مالی که برای بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند بربودی. چنانکه گرگ تیزتک برآید و بز زخم خورده و از کارافتاده را برباید. پس با خاطری آسوده، آن مال ربوده را به حجاز روانه داشتی و خود را درگرفتن آن بزهکار نپنداشتی. وای بر تو گویی با خود چنین نهادی که مرده ریگی از پدر و مادر خویش نزدکسانت فرستادی. پناه بر خدا آیا به رستاخیز ایمان نداری، و از حساب و پرسش بیم نمی آری؟ ای که نزد ما در شمار خردمندان بودی! چگونه نوشیدن و