.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

نهج البلاغه و امروزیان

اگر بخواهیم یک تقسیم بندی کلی داشته باشیم از تمامی سخنان امام علیه السلام که در خطبه ها و نامه ها و کلمات قصار و حکمت ها آمده است چه عناوینی و با چه موضوعاتی استخراج می شود؟

این سه نوع هر کدام با هم متفاوت است. خطبه ها ممکن است در چند زمینه باشد که نامه ها در آن زمینه نیست و کلمات قصار هم به همین ترتیب. خطبه ها معمولاً برای عموم خوانده می شده و بیشتر خطبه ها با امر کردن و دستور دادن مردم به تقوا شروع می شود و بعد گاهی وصف خدا می آید، گاهی وصف خاندان پیغمبر، وصف مومنان و صحابه خاص رسول الله است. گاهی هم مقایسه است بین عصر امام و عصر رسول الله و تغییری که در این مدت یعنی در مدت ۲۵ سال پیدا شده است. در حالی که نامه ها دستورالعمل است به فرمانداران و آنانی که منصوب از طرف امامند. و کارهایی به عهده شان است. گاهی هم توصیه ای به اشخاص است. مثل نامه ای که به عثمان بن حنیف یا ابن عباس نوشته شده است. کلمات قصار دارای موضوعات مختلف است. به همین جهت نمی توان این مجموعه را یک دست دانست. خود مجموعه خطبه ها، چند دسته اند نامه ها این که به چه کسی نوشته شده باشد مضمونش فرق می کند و همچنین سخنان کوتاه.

یعنی نمی توانیم یک تقسیم بندی کلی داشته باشیم. تقسیم بندی کلی همان است که شریف رضی(ره) کرده است.

در بین موضوعاتی که موجود است کدام یک در نهج البلاغه بیشتر مورد تاکید است و کدام یک در جامعه بیشتر مغفول مانده است؟ و دلیل این تاکید و غفلت را نیز بفرمایید.

چون این موضوعات بیشتر به ضرورت زمان ادا شده است آن که بیشتر مورد تاکید امام است تخلق به اخلاق دینی است. داشتن تقوا و برگشتن این مردم به خوی و عادت صحابه رسول الله و دریافت ها و شعارهایی که آنها از دین داشتند و دین که حالا چقدر تغییر پیدا کرده است. من یک سخنرانی هم داشتم در مورد «سر تکرار تقوا در فرموده های علی علیه السلام.»اما در مورد آن که چه نکاتی مورد غفلت جامعه است باید بگویم که من جامعه را بررسی نکردم تا ببینم کدام قسمت بیشتر مغفول است آن کس که شیعه علی است و تابع او، سعی کرده خود را متخلق به اخلاق امام کند و آن کس که اهمیت نمی دهد، به هیچ کدام از فرموده های او عمل نمی کند. این است که ما نمی توانیم قضاوت کلی کنیم و بگوییم این قسمت مغفول عنه مانده است. چرا که باید گفت اولاً نزد چه کسی، ثانیاً  چرا؟ اگر واقعاً این هایی که شما می فرمایید آن کسانی هستند که در جامعه شیعه هستند و علاقه مند به امام، هیچ کدام مغفول عنه نخواهد ماند و اگر نیست یک بحث دیگری است.

تفسیر آیات قران در نهج البلاغه

عوامل دفع عذاب الهی

وماکان الله لیعذبهم وانت فیهم وماکان الله معذبهم وهم یستغفرون .(انفال/33)

و آنگاه که تو در میانشان هستی خدا عذابشان نکند وتا آنگاه که از خدا آمرزش می طلبد نیز  خدا عذابشان نخواهد کرد .

حضرت علیه السلام در مورد چگونگی دفع عذاب الهی می فرماید: وحکی عنه ابوجعفر محمد بن علی الباقر علیهماالسلام انه قال: کان فی الارض امانان من عذاب الله وقد رفع احدهما فدونکم الاخر فتمسکوا به .اما الامان الذی رفع فهو رسول الله علیه وآله وسلم. واما الامان الباقی  فالاستغفار قال الله تعالی :"وماکان الله معذبهم وهم یستغفرون "(1).

ابوجعفر امام محمد باقرعلیه السلام از آن حضرت حکایت کند که فرمود :  بر روی زمین مردم را از عذاب خدا، دو چیز مایه امان بود: یکی از آن دو برداشته شد و دیگری برجاست آنرا بگیرید و بدان تمسک جویید. آن امان که براشته شد رسول الله صلی الله علیه و آله بود. و آن امان که بر جای ماند، استغفار است.

خدای تعالی فرماید:" تا آنگاه که تو در میانشان هستی، خدا عذابشان نکند و تا آنگاه که از خدا آمرزش می طلبد خدا عذابشان نخواهد. "

 

دانستنی های نهج البلاغه(2)

جنگ ها

1. کدام یک از خلفای سه گانه برای عزیمت به جنگ با رومیان با حضرت علی ـ علیه السلام ـ مشورت کرد؟
2. کدام یک از خلفای سه گانه برای رفتن به جنگ با ایران با حضرت علی ـ علیه السلام ـ مشورت کرد؟
3. چه کسانی جنگ جمل را برپا کردند و حضرت علی ـ علیه السلام ـ در چه خطبه‌ای از آنها انتقاد می‌کند؟
4. در کدام جنگ حضرت علی ـ علیه السلام ـ از شرکت امام حسن ـ علیه السلام ـ منع می‌کند و فلسفه آن چیست؟
5. در کدام جنگ بود که حضرت ـ علیه السلام ـ پرچم را به فرزندش محمد حنفیه داد؟
6. چه کسی به حجاج خانه خدا حمله ور شد؟
7. نام جنگی است که به اسم یکی از حیوانات است؟
8. تاکتیکهای جنگ در کدام خطبه بیان شده است؟
9. در کدام جنگ بود که شعار«لا حکم الا لله» را سر دادند و توسط چه کسانی بود؟
10. در چه جنگی بود که پیامبر گرامی اسلام ـ صلی الله علیه وآله ـ به حضرت علی ـ علیه السلام ـ بشارت شهادت داد؟
11. واقعه«لیله الهریر» در چه جنگی اتفاق افتاد، و به چه معنا است؟
12. در چه جنگهایی حمزه و جعفر(عموی پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ ) و عبیده بن حارث(پسر عموی پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ به شهادت رسیدند؟
13. در کدام جنگ و توسط چه کسی، جد و برادر و دائی معاویه کشته شدند؟
14. در کدام خطبه حضرت علی ـ علیه السلام ـ آداب جنگ را به اصحاب خود می‌آموزد؟
15. نام یک نوع سلاح جنگی است که در صدر اسلام از آن استفاده می‌کردند و اگر حرف اول و دوم آن را حذف کنیم به معنای یک نوع حیوان قوی و مایع خوردنی است و اگر سه حرف آخر آن را حذف نمائیم به معنای«بویایی» است و اگر دو حرف آخر آن را حذف کنیم به معنای یک شیئ گرانبها است و اگر حرف سوم و چهارم آن را حذف نمائیم نام قاتل امام حسین ـ علیه السلام ـ می‌شود،
16. در کدام جنگ معاویه و عمر و عاص نیرنگ قرآن بر سر نیزه کردن را پیاده کردند و حضرت علی ـ علیه السلام ـ در کدام خطبه متذکر می‌شود؟

دانستنی های نهج البلاغه(1)

مشخصات نهج البلاغه
. نهج البلاغه دارای چند خطبه می‌باشد؟
2. نهج البلاغه دارای چند نامه می‌باشد؟
3. نهج البلاغه دارای چند حکمت می‌باشد؟
4. طولانی‌ترین خطبه کدام است؟
5. کوتاهترین خطبه کدام است؟
6. طولانی‌ترین نامه کدام است؟
7. کوتاهترین نامه کدام است؟
8. طولانی‌ترین حکمت کدام است؟
9. کوتاهترین حکمت کدام است؟
10. نهج البلاغه توسط چه کسی جمع آوری شده است؟
11. جمع آوری نهج البلاغه در چه سالی و چه ماهی به اتمام رسیده است؟
12. آخرین جمله نهج البلاغه درباره چه موضوعی می‌باشد؟
13. یکی از صفات حسنه‌ای که حضرت علی ـ علیه السلام ـ در اکثر خطبه ها به آن توصیه کرده و بر امام جمعه لازم است آن را در خطبه‌های نماز جمعه سفارش کند، کدام است؟
14. نام قرآن چند بار در نهج البلاغه تکرار شده است؟
15. عمده‌ترین بخشهای نهج البلاغه بر چه عنصری پایه‌ریزی شده است؟
16. چند آیه قرآن در نهج البلاغه آمده است؟
17. در نهج البلاغه چند حدیث نبوی ذکر شده است؟

شیوه‎های ارائه مفاهیم نهج البلاغه

دسته‎بندی مفاهیم ژرف و انسان‎ساز نهج البلاغه و شرح و توضیح سخنان آن امام بزرگوار از سوی پژوهشگران و غوّاصان دریای بی‎کران نهج البلاغه در شیوه‎ها و اسلوب‎های گوناگون ارائه شده است، که به توضیح آن می‎پردازیم.
لازم به یادآوری است که هر یک از این شیوه‎ها در جایگاه خود از امتیازاتی برخوردار است و توجه به هر یک از آنها، ما را از شیوه‎های دیگر بی‎نیاز نمی‎سازد.
شیوه‎هایی که در ارائه مفاهیم نهج البلاغه ارائه شده است را به طور عمده می‎توان در موارد زیر خلاصه نمود:
1. شرح و توضیح سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ به ترتیب نهج البلاغه
در این شیوه، ترتیب و سیاق خطبه‎ها، نامه‎ها، و کلمات کوتاه آن حضرت ـ همان گونه که در نهج البلاغه آمده است ـ محفوظ می‎ماند و پژوهشگر تنها به شرح و توضیح سخنان امام ـ علیه السّلام ـ از نظر مفاهیم و لغت و زنجیره سند و مفاهیم مشابه در خطبه‎های دیگر و دیگر سخنان پیشوایان دین، و سایر سخنان آن حضرت در این زمینه و... می‎پردازد. شرح کنندگان نهج البلاغه عموماً این شیوه را برگزیده‎اند و هر یک متناسب با گستره معلومات و گرایش خاص خود ـ و معمولاً در چندین مجلّد ـ شرحی را بر نهج البلاغه سامان داده‎اند.
ابن ابی الحدید معتزلی یکی از شارحان پیشگام نهج البلاغه این سبک را برگزیده است. وی در سال 649 ق. شرح بیست جلدی خود بر نهج البلاغه را به پایان می‎برد و از جمله بزرگانی است که در تبیین سخنان امام ـ علیه السّلام ـ از اشعار و ادبیات عرب و نقل حوادث تاریخی و نکته‎های ادبی و کلامی استفاده فراوان برده و از این طریق نقش بارزی در آشنا کردن ذهن مسلمانان ـ به ویژه در جهان اهل سنّت ـ با این کلام جاودانه برعهده گرفته است. استاد محمد ابوالفضل ابراهیم مصری در مقدمه خود بر تصحیح و تحقیق این شرح گران سنگ می‎نویسد:

جامعیت و علم بی کران در نهج البلاغه

نهج البلاغه کتابی است که برخلاف سایر کتب روایی و حدیثی، پای را از دایره معتقدان به تشیع و بلکه دین اسلام، فراتر نهاده و بسیاری از دانشمندان سایر ادیان و مکاتب را به خود جذب کرده است.[1] دکتر طه حسین مصری فقط وحی و کلام خدا را بالاتر از سخن حضرت قرار می‎دهد و به قول ابن ابی الحدید معتزلی نیز سزاوار است تمام سخن شناسان عرب در برابر کلمات امام ـ علیه‎السلام ـ سجده کنند.
به نظر می‎رسد یکی از عوامل تأثیر‎گذار در این زمینه، گستردگی و عمومیت مباحثی باشد که در خطبه‎ها و نامه‎ها و نیز کلمات قصار، مورد اشاره امیرالمؤمنین علی ـ علیه‎السلام ـ قرار گرفته است.
عناوین و موضوعات مطرح شده این کتاب آن چنان گسترده و متنوع است که به سختی می‎توان همه آن‎ها را در چند بخش کلی قرار داد. شهید مطهری عناوین کلی این کتاب شریف را در 14 موضوع کلی دسته بندی کرده است. البته ایشان در صدد ارائه تحقیقی جامع در این زمینه نبوده‎اند. به علاوه که عناوین مورد نظر ایشان بیش از حد کلی هستند، مثل الهیات و ماوراء الطبیعه یا موعظه و حکمت، و یا اسلام و قرآن، که بدون تردید قابل تفکیک به عناوینی بسیار جزئی‎تر می‎باشند.[2] ولی دانشمندان دیگری که تلاشی در این مسیر داشته‎اند، موضوعات را به نحو دیگری شکل داده‎اند. مثلاً کتاب «الدلیل علی موضوعات نهج البلاغه» در تحت هفت عنوان کلی 132 موضوع، و کتاب «المعجم الموضوعی لنهج البلاغه» 604 موضوع را در 22باب برشمرده‎اند. در کتاب «تصنیف نهج البلاغه» نوشته لبیب بیضون موضوعات کتاب تحت 376 عنوان گرد آمده‎اند.[3] علامه تستری در کتاب سترگ «بهج الصباغه» 67 عنوان ذکر کرده است. کتاب «الهادی» دارای 625 موضوع است و برخی از محققین نیز معارف این کتاب را در 300 موضوع اساسی تنظیم کرده‎اند.[4] دکتر صبحی صالح محقق لبنانی نیز در پایان نهج البلاغه، حدود 245 موضوع را به عنوان موضوعات عامه دسته‎بندی کرده است، به علاوه که عناوین مربوط به مسائل شرعی و اعتقادی و مسائل اجتماعی و مطالب فلسفی و کلامی را نیز از هم تفکیک و دسته‎بندی کرده است.[5] در پایان ترجمه محمد دشتی از نهج البلاغه نیز فهرستی موضوعی با بیش از 1400 عنوان کلی آمده[6] و در مقدمه همین کتاب نیز، به کتاب «فرهنگ معارف نهج البلاغه» اشاره شده که حاوی پانزده هزار عنوان کلی و جزئی است.[7]

زیباشناسی کلام امام علی (ع)

درباره‌ی چیستی زیبایی، سخن‌ها بسیار رانده شده‌ است. برخی زیبایی را تناسب و هم‌آهنگی اجزا با کل و هم‌آهنگی اجزا با یک‌دیگر و عدّه‌ای آن را به سودمندی یا توانایی یا لذّت و یا عشق تعریف کرده‌اند. افلاطون در مجموعه‌ی آثار خود، گفت‌وگوی سقراط با هیپیاس را بیان می‌کند و در این رساله به بررسی تعاریف گوناگون زیبایی می‌پردازد. آن‌گاه سقراط از هیپیاس، سوفیست و حقوق‌دان معروف آن روزگار، درباره‌ی چیستی زیبایی پرسش می‌کند و او تعاریف گوناگون مذکور در سطور بالا را بیان نموده و سقراط تک‌تک آن‌ها را نقد می‌کند. به هر حال، تعریف این حقیقت بسیار دشوار است؛ امّا بی‌شک، زیبایی یک کیفیت نگارین نمادی است که از سه ویژگی برخوردار است و موجب انبساط روح و روان آدمی می‌گردد. اولاً ملازم با لذّت است و اصولاً انبساط روانی، همان لذّت است؛ ثانیاً ملازم با مطلوبیت است، یعنی چیز زیبا برای شخص مُدرِک، مطلوبیت و ارزش می‌نماید؛ ثالثاً شگفت‌انگیزی و تعجب‌آور بودن را به ارمغان می‌آورد.
امیر کلام و هنر درباره‌ی زیبایی نیز سخن فرموده است و در مقایسه‌ی انواع زیبایی‌ها، زینت باطن را بر زینت ظاهر ترجیح می‌دهند. «زینت باطن‌ها، زیباتر از زینت ظاهر است».[1] «زینت به زیبایی و نیکویی صواب و حقیقت است، نه به نیکویی لباس.»[2]
امام علی(ع) بر این مبنا، زیبایی مرد را حلم، وقار، حُسن درونی، زینت اخلاق و رفتار، عبادت و خشوع، صدق و راستی معرفی کرده است. زینت عبادت، خشوع؛ زینت ریاست، بخشش و بزرگواری؛ زینتِ علم، حلم و بردباری و زینت حکومت، عدالت است.[3] پس زیبایی در مکتب علوی به زینت‌های صوری و حسی محدود نمی‌گردد و زیبایی‌های معقول و فرا حسی را نیز در بر می‌گیرد.

شجاعت پیامبر (ص) از نگاه علی (ع)

سال دوم هجرت بود جنگ بزرگ بدر، بین سپاه اسلام و سپاه شرک آغاز گردید. جنگی بسیار سخت و کوبنده! در این جنگ پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمانده کلّ قوا بود. قهرمانان دشمن به میدان آمده بودند، تعداد لشکر کفّار از هزار نفر متجاوز بود، در حالی که نفرات لشکر اسلام از 313 نفر تجاوز نمی کرد:
در این جنگ نابرابر، آنچنان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در برابر دشمن جنگید و استقامت به خرج داد که امام علی ـ علیه السلام ـ با آن همه شجاعتی که داشت می فرماید:
کُنّا اذا احمرَّ الباسُ اتقینا برسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فلم یکُن احدٌ منّا اقرب الی العدوّ منه
: «هر گاه آتش جنگ سخت شعله ور می شد و زبانه می کشید، ما به رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پناه می بردیم و هیچیک از ما به دشمن، نزدیکتراز آن حضرت نبود».[1]
به راستی این چه شجاعتی است، که قهرمان قهرمانان علی ـ علیه السلام ـ در میدان نبرد به آن پناه می برد! به قول سعدی:
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان چه باک از موج بحر، آن را که باشد نوح کشتیبان


[1] . نهج البلاغه، فصل غرائب شماره 9 (بین 261 و 262 کلمات قصار).
                                                                                                                      محمد محمد اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه

شکیبائی و تحمل علی (ع)

بعد از جریان اسفبار «حکمین» که در زمان حکومت علی ـ علیه السلام ـ روی داد بخشی از یاران دیروز علی ـ علیه السلام ـ دشمنان کینه توز آن حضرت شده بودند و به عنوان «خوارج» به فتنه گری و آتش افروزی مشغول بودند.[1]
امام علی ـ علیه السلام ـ در کنار یاران و اصحاب نشسته بود، در این هنگام زن زیبائی از آنجا عبور کرد، چشم حاضران به آن زن افتاد و آنها همگی متوجه او شدند.
امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: چشمهای این مردم، سخت در طلب است (برای دیدن زن حریص می باشد) و این مایه تحریک شهوت و هیجان خواهد بود.
بنابراین متوجه باشید که: «هر گاه یکی از شما، نگاهش به زن زیبائی افتاد، که او را به شگفتی آورد با همسر خود آمیزش کند[2] چرا که همسرش نیز زنی همانند آن زن است!»
یکی از خوارج (به راحتی و با کمال آزادی، گستاخانه) گفت:
قاتلهُ الله کافراً ما افقههُ؟!: «خدا این کافر را بکشد چقدر دانا و آگاه است!»
اصحاب (از جسارت او ناراحت شدند) از جای خود پریدند تا او را به قتل برسانند.
ولی امام به آنها فرمود: «رویداً انّما هو سبٌّ بسبٍّ، او عفوٌ عن ذنبٍ: «آرام باشید جواب دشنام، دشنام است و یا بخشیدن و عفو از گناه».[3]

صلابت علی (ع)

در آغاز بعثت گروهی از سران قریش و سردمداران شرک، به حضور پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آمدند و گفتند: «ای محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ تو ادعای بزرگی کرده ای که هیچ کدام از پدران و خاندانت هرگز چنین ادعائی نکرده اند، (پیامبری)، ما از تو یک معجزه می خواهیم، اگر آن را انجام دهی، خواهیم دانست که تو پیامبر به حقّ هستی و در ادعای خود صادق می باشی و گرنه بر ما روشن می شود که جادوگر و دروغگو هستی!»
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ پرسید: خواسته شما (که باید از روی اعجاز انجام شود) چیست؟
گفتند: «این درخت را (اشاره به درخت کهن و تنومندی که در چند قدمی آن ها بود) صدا بزنی که از ریشه بر آمده و جلو آید و پیش رویت بایستد».
پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: خداوند بر همه چیز توانا است، اگر خداوند این خواسته شما را انجام دهد، آیا ایمان می آورید؟
گفتند: آری.
فرمود: بزودی آن چه را خواستید به شما نشان می دهم، ولی می دانم که شما به سوی سعادت باز نمی گردید، و در میان شما کسی قرار دارد که در درون چاه (بدر بعد از جنگ بدر) انداخته خواهد شد، و نیز کسی هست که جنگ احزاب را به راه می اندازد.
آن گاه صدا زد: «ای درخت!، اگر به خدا و روز جزا ایمان داری و می دانی که من پیامبر خدا هستم با ریشه از زمین بیرون بیا و در نزد من آی و به اذن خداوند، پیش رویم بایست.

شیوه زندگی در لباس و غذا و ...

یکی از دوستان علی ـ علیه السلام ـ بنام «علاء بن زیاد»[1] در بصره سکونت داشت و بیمار گردید.
امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ به عیادت او رفت، وقتی خانه عریض و طویل و وسیع علاء را دید، فرمود: «این خانه با این همه وسعت را در این دنیا برای چه می خواهی؟ با این که در آخرت به آن نیازمندتر هستی؟!».
سپس فرمود: «آری مگر این که بخواهی به این وسیله به آخرت برسی (آن را پل معنویات قرار دهی) مانند آن که: 1. در این خانه از مهمان پذیرایی کنی؛ 2. صله رحم نمایی؛ 3. حقوق واجب خود (مانند زکات) را از این خانه خارج کرده و به اهلش برسانی، «فاذا انت قد بلغت بها الاخره؛ که در این صورت، با داشتن همین خانه هم به آخرت نائل شده ای».
علاء، عرض کرد: «ای امیرمؤمنان! از برادرم (عاصم بن زیاد) پیش تو شکایت می کنم!
امام فرمود: برای چه؟ مگر چه کرده؟
علاء عرض کرد: عبائی ناچیز پوشیده و از دنیا کناره گرفته است.
علی ـ علیه السلام ـ فرمود: «او را نزد من بیاور». وقتی که عاصم به حضور علی ـ علیه السلام ـ آمد، حضرت به او رو کرد و فرمود: «یا عدیّ نفسه! لقد استهام بک الخبیث، اما رحمت اهلک و ولدک...؛ ای دشمنک جان خود، شیطان بر تو راه یافته و تو را صید کرده است، آیا به خانواده ات رحم نمی کنی؟! تو خیال می کنی خداوند که زندگی طیّب و خوب را بر تو حلال کرده، دوست ندارد از آن بهره مند شوی؟! انت اهون علی الله من ذلک؛ تو بی ارزش تر از آنی که خداوند با تو چنین کند».

عاشق علی (ع) و دشمن کینه توز آن حضرت

«اَفلَح» از یاران مخلص امام علی ـ علیه السلام ـ بود او دارای پوستی سیاه بود. او با این که مسلمان خوبی بود اما لحظه ای از زندگی خود گرفتار عمل دزدی و سرقت گردید. و پس از انجام آن عمل فشار وجدان و ترس از خدا، او را سخت ناراحت نمود. بنابراین توبه کرد و با خود گفت به حضور علی ـ علیه السلام ـ می رود تا با جاری نمودن حدّ دزدی، مرا پاک سازد به محضر علی ـ علیه السلام ـ آمد و سه بار اقرار به دزدی کرد، امام ـ علیه السلام ـ چهار انگشت دست راست او را قطع نمود.
او با این که ضربه سختی خورده بود، با قلبی لبریز از ایمان از محضر علی ـ علیه السلام ـ مرخص شد و به سوی خانه خود رهسپار گردید.
در این میان یکی از فرصت طلبان و دشمنان پر کینه علی ـ علیه السلام ـ به نام «ابن کَوّا» که از خوارج نهروان بود[1] با خود گفت اکنون می روم و این شخص را بر ضدّ علی ـ علیه السلام ـ می شورانم. با نیرنگ خاصی نزد او آمد گفت: «آه، آخ، آقا جان! چه کسی دست نازنین تو را قطع کرد؟ به راستی چقدر بی رحمی؟ چقدر قساوت؟!...».
«افلح» که دلی نورانی و ایمانی استوار داشت، بر خلاف فکر خام «ابن کوّا» آن چنان شور و نشاط نسبت به علی ـ علیه السلام ـ پیدا کرد، که در بازار و محل رفت و آمد مردم، با زبان فصیح به مدح علی ـ علیه السلام ـ پرداخت و با سخنان موزون و پر معنی که از قلبی پاک و سرشار از محبت علی ـ علیه السلام ـ بر می خاست، فریاد می زد: «قطع یمینی امام حنفیّ، بدریّ، احدی، مکیّ، مدنیّ، ابطحیّ، هاشمیّ، قرشیّ. قطع یمینی امام التّقی، و ابن عمّ المصطفی، شقیق النّبیّ المجتبی لیث الثّری، غیت الوری، حتف العدی و مصباح الهدی...؛ دست راستم را قطع کرد آن پیشوای یکتا پرست. آن که یکّه سوار نبردگاه بدر و احد بود، آن که مکه و مدینه و سرزمین ابطح، او را به عظمت می شناسند.

عشق سرشار علی (ع) به شهادت

سال سوّم هجرت، کفّار از مکه به سوی مدینه حرکت کردند، به این امید که مسلمانان را از بین ببرند و حکومت اسلامی را بر اندازند.
مسلمانان در کنار کوه احد (حدود یکفرسخی مدینه) جلو آن ها را گرفتند، و جنگ سختی بین سپاه اسلام و لشکر کفر، در گرفت.
در این جنگ شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ و علی ـ علیه السلام ـ جزء رزمندگان بودند، مجاهدات علی ـ علیه السلام ـ در این جنگ در آخرین درجه ایثار و فداکاری قرار داشت. دشمن در اواخر جنگ، تمام نیروی خود را برای کشتن شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آماده کرده بود، و علی ـ علیه السلام ـ چون صخره ای استوار و خلل ناپذیر در برابر دشمن قرار داشت، و سپری به بلندای کوه های آسمان خراش، برای پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ بود.
در این جنگ، افراد برجسته ای از یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ شهد شهادت نوشیدند، علی ـ علیه السلام ـ با این که سراپا فداکاری بود، و بدنش در این جنگ، شصت زخم برداشته بود، ولی با دیدن پیکرهای پاک شهیدانی هم چون حمزه، مصعب، عبد الله بن جحش، حنظله و ... عشق و شور سرشاری، وجودش را فرا گرفته بود. عشق به شهادت و عشق پیوستن به یاران، و لقای دوست.

فاصله بین حق و باطل


امیر مؤمنان علی ـ علیه السلام ـ روزی با مردم سخن می گفت، و در باره رشد اخلاقی آنان صحبت می کرد، تا اینکه فرمود: مراقب باشید آنچه را مردم پشت سر افراد می گویند، نپذیرید ( از شنیدن غیبت، برحذر باشید) سخنان باطل فراوان است، ولی سخنان باطل از بین رفتنی است، و آنچه می ماند کردار انسان است. چرا که خدا شنوا و شاهد است، بدانید که بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت، فاصله نیست.
یکی از حاضران پرسید: چگونه بین حق و باطل، بیش از چهار انگشت فاصله نیست؟
امام ـ علیه السلام ـ انگشتان را کنار هم گذارد و بین گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود:
«الباطل ان تقول سمعت، والحق ان تقول رایت؛ ؛باطل آن است که بگوئی شنیدم، و حق آنست که بگوئی دیدم»[1]
یعنی شنیدنیها را مثل دیدنیها که با چشم دیده ای، باور مکن و تا یقین نکردی، سخن این و آن را، درباره افراد نپذیر.


[1] . نگاه کنید به خطبه 141 نهج البلاغه.
                                                                                                              محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه

علی (ع) کنار جنازه طلحه

علی (ع) کنار جنازه طلحه
طلحه پسر عبیدالله از اهالی مکه، از دودمان قریش بود او مردی شجاع و سخاوتمند بود که نامش را «طلحه الجود» می خواندند، او از پیشقدمان به اسلام است و در جنگ احد و خندق و سایر جنگ های زمان پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ شرکت داشت.
در زمان خلافت عثمان، طلحه، شدیداً با عثمان مخالف بود، و جزء قاتلین اصلی عثمان بود، علی ـ علیه السلام ـ وقتی به طلحه فرمود و اصرار کرد که «عثمان را آزاد کنید» در پاسخ گفت: «تا وقتی که بنی امیه را مجازات نکند، آزادی عثمان ممکن نیست».
عجیب این که همین طلحه پرچمدار سیاه جمل بر ضد سپاه علی ـ علیه السلام ـ در بصره بود و شخصی به نام مروان که تحت پرچم او به سر می برد، او را هدف تیر قرار داد و کشت و گفت: انتقام خون عثمان را از طلحه گرفتم.[1]
طلحه که بزرگ ترین آتش افروز جنگ جمل بود سرانجام به هلاکت رسید.
پس از جنگ جمل، امام علی ـ علیه السلام ـ بین کشته ها می گشت، وقتی چشمش به جسدهای ناپاک افرادی مثل کعب بن سور، عبدالله ربیعه، مسلم بن قرضه، معید بن مقداد و... می افتاد، سخنان کوتاهی می فرمود، تا این که چشمش به جسد ناپاک طلحه افتاد، فرمود: «این شخص، شکننده بیعت من و آغازگر فتنه و آشوب امت بود، و مردم را به کشتن من و خانواده من، دعوت می کرد. سپس امام فرمود: او را بنشانید. یاران او را نشاندند، آن گاه امام رو به او کرد و فرمود: «ای طلحه! آن چه را که پروردگارم به من وعده داده بود به حق به آن رسیدم، و تو نیز به وعده الهی (در مورد مجازات مجرمین) رسیدی سپس فرمود بدنش را رها کنید».[2]