لا تجعلن ذرب لسانک على من انطقک و بلاغه قولک على من سددک.
ح/ 411
ترجمه: تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است، بکار مبر.
شرح: امام علیهالسلام، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش می فرمود، و دیگران را، به ارزش و اهمیت احترام نمودن به آموزگاران، متوجه مىساخت. تا جایى که خود، با آن دریاى علم و دانش که داشت، همیشه مىفرمود: «کسیکه به من یک کلمه بیاموزد، تا پایان عمر، غلام و بندهى او خواهم بود».
یک نمونه درخشان و با شکوه دیگر، براى آنکه بدانیم اسلام چه احترام شایانى براى معلم و آموزگار قائل شده است، توجه به وضع اسیران جنگى در صدر اسلام است. در آن جنگها، پیامبر اکرم (ص)، به کسانى که تا ساعتى پیش، شمشیر بر دست، با سپاه مسلمانان جنگیده بودند، اجازه مىفرمود که هر کدام، به ده نفراز مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و به پاداش این سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.امام علیهالسلام نیز، در این کلام عمیق و پر معنى، در همین باره سخن گفته، و دیگران را به احترام نمودن به معلم و آموزگار، متوجه ساخته و ترغیب و سفارش فرموده است. ما نیز، باید از پیشواى راستین خود بیاموزیم. یعنى هرگز نباید تیزى و برندگى زبان خود را به سوى پدر و مادر، یا خواهر و برادر بزرگتر، یا هر کسى که در راه به سخن آمدن ما زحمت کشیده است، بگیریم. و همچنین هیچگاه نباید رسایى کلام و قدرت بیانى را که از معلم و یا شخص دیگرى آموختهایم، بر ضد خود او بکار بریم. زیرا، چنین کارى ناسپاسى است، و در اسلام، ناسپاسى، زشت و ناپسند شمرده می شود.
لا تجتمع عزیمه و ولیمه.
ح/ 241
ترجمه: همت عالى، با سورچرانى و شکمپرورى، سازگار نیست.
شرح: کسى که صاحب همت عالى است به شکمپرورى و سور چرانى، توجه و اعتناء نمىکند و کسى که در پى سورچرانى و شکمپرورى برود، نمىتواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى، و شکم پرورى، در وجود انسان، یکجا جمع شده باشد.زیرا شخص سورچران، بیش از هر چیز، در بند شکم خویش است، و تمام فکر و کوشش او صرف آن مىشود که چطور و از چه راهى، خود را به سفرهیى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشهاش را در راه کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد.
من حذرک، کمن بشرک.
ح/ 59
ترجمه: کسى که تو را هشدار می دهد مانند کسى است که به تو مژده مىدهد.
شرح: گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خیرخواهى، و براى آن که ما را از انجام کارهاى بد باز دارند، مجبور مىشوند به جاى نرمش و ملایمت، با لحنى تند و درشت، هشدار دهند و ما را، از کارى که مىخواهیم انجام دهیم، بر حذر و بیمناک سازند.
ممکن است بعضى افراد، اینگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده کسى که با درشتى از انجام کار بد آنها جلوگیرى می کند، ناراحت شوند.
ولى، فرزند عزیز، این را بدان که: وقتى کسى با درشتى و تندى، به تو هشدار مىدهد و از انجام کارهاى بد تو جلوگیرى مىکند، مثل کسى است که با لحنى ملایم و مهرآمیز، به تو مژدهیى را می دهد.
فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها.
نامه/ 31
ترجمه: آنچه که براى خود دوست می دارى، براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمی پسندى، براى دیگران هم مپسند.
شرح: یک ضرب المثل فارسى می گوید: «آنچه به خود نمی پسندى، به دیگران روا مدار». و ضرب المثل دیگرى می گوید: «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم». این دو ضربالمثل، و دهها ضربالمثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، درباره همین موضوع صحبت می کند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیهالسلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.
و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور و الا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمی دهد، باید حساب کند که آیا خودش می تواند همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان سادهتر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟
مسلمان مومن واقعى، کسى است که
الراضى بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و على کل داخل فى باطل اثمان اثم العمل به و اثم الرضى به.
ح/ 154
ترجمه: هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است، و هر کس که در کارى نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست، و گناه رضایت دادن به انجام آن.
شرح: اسلام، دینى است که پیروان خود را، همواره از زندگى کردن در حصارهاى خلوت و تنهائى و به سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته، باز می دارد. و در مقابل، همه را به زندگى اجتماعى دعوت مىکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانهیى، که در آن همه نسبت بیکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده، که جلوههاى گوناگون آن، در تعالیم درخشان اسلامى دیده می شود.
بر اساس این قوانین، خوب بودن و خوب زیستن، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم. چه، در این صورت، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام مىدهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مومن و واقعى، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند. چون این سکوت، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى، به انجام آن امر، رضایت داده است. و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است.
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم.
ح/ 324
ترجمه: در خلوت و تنهایى هم، از گناه و نافرمانى خدا بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مىبیند (یعنى خداوند) خودش نیز دربارهى آن، داورى خواهد کرد.
شرح: گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان می کنند اگر در خلوت و تنهایى، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است، و در خلوت و تنهایى هم، شاهد اعمال بندگان خویش است.
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مىشود، مثل کسى است که در یک کشتى، داخل اطاقک خصوصى خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مىکند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى،
مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بالا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
لو کان لربک شریک لاتتک رسله.
نامه / 31
ترجمه: اگر پروردگارت شریکى مىداشت، فرستادگان آن شریک (یعنى پیامبران آن خداى دیگر) نزد تو مىآمدند.
شرح: خداوند توانائى که ما را، و این دنیاى پهناور و پر از زیبائى را، آفریده است، خدایى یگانه و بىهمانند است.
تمام پیغمبرانى که براى راهنمایى افراد بشر، به میان مردم آمدهاند، با آن که دینهاى گوناگون آوردهاند، سخنهایشان درباره خدا، یکسان و همانند بوده است. همه آنها، به پیروان خود گفتهاند که: خدا یکى است و شبیه یا شریک ندارد.
فرزند عزیز، این را بدان که اگر غیر از پروردگار یگانه و بىشریک، خداى دیگرى هم وجود داشت، او نیز از سوى خود، پیغمبرانى مىفرستاد تا هم وجود او را به افراد بشر اعلام دارند، هم مردم را به سوى او دعوت کنند.
ولى در طول میلیونها سالى که از زندگى بشر مىگذرد، و بدین معنى که خواستهایم تعدادى از کلمات و جملات کوتاه امام را، که درک و دریافت و آموختن آن، براى نوجوانان کلاس پنجم ابتدائى آسانترین باشد، در دسترس آنان قرار دهیم. از این رو، در این مجموعه کوچک، سادهترین جملهها را انتخاب کردهایم، نه بهترین آنها را. زیرا که ستارگان تابناک کلام امام (ع)، در آسمان روشن و گسترده نهجالبلاغه، همه، «بهترین» و «والاترین» هستند.
کوشش کردهایم تا جملات این کتاب، در زمینههاى گوناگون سخنان زندگى بخش، و پندها و راهنمایىهاى انسان ساز امام (ع) باشد.
تعدادى از جملات درباره توحید و خداشناسى، تعدادى دیگر در موضوع راز آفرینش انسان و سایر موجودات، تعدادى از آنها پیرامون ارتباط انسان با خالق خود، و بیشترین آنها، درباره مسائل مربوط به روشهاى تربیتى و اخلاقى اسلام، و پندهاى امام (ع) پیرامون شیوههاى صحیح زندگى فردى و اجتماعى است. این قسمت از جملات امام (ع)، اندرزهایى ساده و قابل اجرا هستند، که عمل به آنها نه تنها سخت و دشوار نیست، بلکه آسان و دلپذیر است، و در عین حال، آسایش انسان در دنیا و رستگارى او را در آخرت تضمین مىکند.
سیّدرضی و خاندان او
گردآورندة نهجالبلاغه، سیّدرضی، دانشمند بزرگ اسلامی قرن چهارم هجری است-که در سال(359 هق) در بغداد متولّد شد.
وی در دامان خانوادهای پاک پرورش یافت که هر دو از نسل مبارک امیرالمؤمنیناًعلی(ع) بودند. سیّدرضی، از کودکی به همراه برادرش «سیّدمرتضی» به تحصیلدانش پرداخت.
او از هوش فراوان و نبوغ سرشاری برخوردار بود. وی با پشتکار فراوانی که«داشت در نخستین سالهای جوانی به عنوان یک دانشمند برجستة اسلامی؟شناخته شد و مورد احترام دانشمندان بزرگ عصر خویش قرار گرفت.
سیّدرضی، از ابتدای دوران جوانی، تحقیقات با ارزشی را در زمینة قرآن و علومااسلامی آغاز کرد و حاصل تلاشها و تحقیقات وی، تألیف کتابهایی بود که؛قرنهاست مورد توجّه دانشمندان جهان اسلام قرار گرفته است.
ذوق سرشار سیّدرضی در زمینة شعر نیز باعث شد که دانشمندان و شاعرانامعاصر وی، از او به عنوان بزرگترین و بهترین شاعر عرب یاد کنند.
امّا آنچه نام او را در صحیفة سبز تاریخ برای همیشه جاودان ساخت، تألیفات واًتحقیقات و حتّی اشعار وی نیست، بلکه گردآوری مجموعهای است که ما امروز آن…را به نام «نهجالبلاغه» میشناسیم.
سیّدرضی برای گردآوری نهجالبلاغه، بیست سال تلاش کرد و سرانجام پس ازاًبررسی صدها کتاب و جمعآوری آثار پراکندة نویسندگان گذشته، که هر یک تنهااًبخشهایی از سخنان یا نامههای حضرت علی(ع) را در کتابهای خود بازگو کردهاًبودند، توانست در سال 4هه هجری، نهجالبلاغه را در سه بخش تنظیم و به جهانعلم و اندیشه معرّفی کند.
هر چند که نهجالبلاغه نیز دربردارندة تمام آثار امام علی(ع) نیست، امّا دربمقایسه با کتابهایی که تا به حال در این زمینه گردآوری شده به مراتب کاملتر وباارزشتر است.
سیّدرضی سرانجام پس از یک زندگی کوتاه، امّا پربار، در روز یکشنبه ششمبمحرّم سال (4ه6 هق) در سنّ 47 سالگی در بغداد از دنیا رفت و بدن شریفش دربکاظمین کنار قبر امام کاظم7 به امانت دفن گردید. پس از مدّتی (طبق وصیّت)بپیکر پاک او و همچنین برادرش سیّدمرتضی را به کربلا انتقال دادند و در آنجا بهبخاک سپردند؛ در حالی که با بر جای نهادن کتابی همچون «نهجالبلاغه» تا ابد نامش/جاوید و یادش گرامی خواهد ماند.1
نهج البلاغه، دائرةالمعارف علوى است که مباحث آن از جامعیت و تنوع خاصى برخوردار است: خداشناسى، آفرینش کاینات، رسالت پیامبران، امامت و وصایت، حکومت و رهبرى، معارف قرآنى، عبادات، تقوى، مبانى اخلاقِ اسلامى و تعلیم و تربیت، احکام دینى و حدود شرعى، حقوق فرد و اجتماع، جامعه شناسى، مردمدارى، وصفِ مظاهرى از زیبایى هاى طبیعت، صفاتِ مؤمنان، ویژگى هاى انسانِ کامل، روحیات منافقان و کافران، پاره اى از رخدادهاى صدرِ اسلام، معرفى ناکثین و مارقین و قاسطین، جنگ و صلح، مرگ و رستاخیز، بهشت و دوزخ، و دیگر موضوعاتى که بهروزى یا سیه روزى آدمى بدان وابسته است.
سیر در نهج البلاغه، ما را با دیدگاه جامع امام على "ع" درباره خدا، انسان، جهان و مبدأ و معاد مواجه مى گرداند: با طبیعتى جاندار، باشعور، دراک و گویا؛ با حیاتى هدفدار؛ با مرگى که دالان عبور به جهان شگفت انگیز و ناشناخته برزخ و قیامت است؛ با بهشتى که پاداش نیکان و با دوزخى که جزاى تبه کاران است؛ با قرب و رضایى که اوجِ اجرِ صابران و تقواپیشگان است؛ با عشقى که بنده را به پرستش مى کشد؛ با تقوایى که به انسان رداى مصونیت از گناه مى پوشاند؛ با ذکرى که بازدارنده از غفلت است؛ با عبادتى که ثمره معرفت است؛ با عدالتى که بهادهنده حکومت است؛ با جهادى که درى از درهاى بهشت است؛ با شهادتى که بهترین مرگ است؛ با سکوتى پرفریاد و تلخ؛ و با فریادى شکوهمند و دشمن شکن. این کتاب از هر مقوله اى، مقاله اى دارد و به هر دردى، درمانى و براى هر نیازى، پاسخى. تصویرى است از آفتاب حقیقت؛ آفتابِ وجود پیشواى خداپرستان و پرهیزگاران آزاده عالم، امام على "ع" . [ ر.ک: رزمجو، حسین، دریچه اى گشوده برآفتاب، ص 53 - 55. ]
در نهج البلاغه مکارم و سجایاى اخلاقى و صفات پسندیده اى که لازمه شخصیت انسان کامل است، بیان گردیده است؛ سجایایى چون شکیبایى، جوانمردى، شجاعت، وفادارى، ثبات در قدم، رازدارى، فروتنى، دوراندیشى، میانه روى، مشاورت در امور، یادآورى مرگ و عبرت گرفتن از احوال گذشتگان.
استاد سیدجعفر شهیدى درباره محتواى نهج البلاغه مى نویسد: