این مجموعه نفیس و زیبا به نام « نهج البلاغه» که اکنون در دست ماست منتخبی از «خطابهها» و «دعاها» و «وصایا» و «نامهها» و «جملههای کوتاه» مولای متقیان علی (علیه السلام) است که بوسیله سید شریف بزرگوار «رضی» رضوان الله علیه در حدود هزار سال پیش گردآوری شده است.
آنچه تردید ناپذیر است اینست که علی (علیه السلام) مرد سخن بوده است و گفتهاند:و لا تسافر فى یوم جمعه حتى تشهد الصلاه الا فاصلا فى سبیل الله اوفى امر تعذربه.
نامه/ 69
ترجمه: در روز جمعه، تا در نماز جمعه حاضر نشده اى، مسافرت مکن، مگر آنکه سفر تو، براى جهاد در راه خدا باشد، یا براى کارى که چارهیى جز انجام آن نیست.
شرح: مردم مسلمان ایران، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به ارزش و اهمیت نماز جمعه، به خوبى پى بردند، و دانستند که این مراسم پر شکوه سیاسى و عبادى، براى وحدت و پیوند مسلمانان، چقدر با ارزش است.
اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان، و اعجز منه من ضیع من ظفر به منهم.
ح/ 12
ترجمه: ناتوانترین مردم کسى است که در بدست آوردن دوست، ناتوان باشد، و ناتوانتر از او، کسى است که دوست بدست آمده را، از دست بدهد.
شرح: توانایى انسان، تنها در قدرت جسم و زور بازو نیست. بلکه توانایى روحى و اخلاقى، بالاتر و با ارزشتر از توانائى جسم و تن است. قدرت جسمى، با گذشت زمان و افزایش سن و سال از بین مى رود، اما توانایى روحى و اخلاقى، بر اثر گذشت زمان بیشتر مى شود، و انسان را قوى تر و ورزیده تر مى کند.
پس ما، ضمن آنکه براى سلامت تن و قدرت جسم خود، باید ارزش و اهمیت قائل باشیم و در حفظ آن بکوشیم، باید سعى کنیم که توانایى روحى و اخلاقى هم بدست آوریم و هر روز به مقدار آن بیفزائیم.
امام على علیهالسلام مى فرماید: یکى از نشانه هاى قدرت روح و توانایى اخلاق، این است که انسان بتواند با اخلاق خوب و رفتار انسانى و مناسب، براى خود دوستان زیادى پیدا کند. پس کسى که نمى تواند براى خود دوست صمیمى و خوبى پیدا کند، از لحاظ روحى و اخلاقى، عاجز و ناتوان است.
اما، ناتوانتر از او، کسى است که دوستى را که پیدا کرده، نتواند براى همیشه نگه دارد. یعنى با رفتار بد و اخلاق نامناسب خود، دوستان بدست آمده را، از دست بدهد و در زندگى اجتماعى تنها بماند. زیرا نگهدارى دوست، دشوارتر از بدست آوردن دوست است. یعنى براى حفظ دوستان بدست آمده، بیش از یافتن دوستان جدید، قدرت روحى و اخلاقى لازم است.
من وضع نفسه مواضع التهمه فلا یلومن من اساء به الظن.
ح/ 159
ترجمه: کسى که خود را در معرض بد نامى و جایگاه تهمت قرار مى دهد، نباید کسى را که به او گمان بد مى برد، ملامت کند.
شرح: یکى از دستورهاى اسلامى این است که: مسلمان مومن نباید فقط به این که کار بد نمى کند و حرف بد نمى زند، راضى و خشنود باشد. بلکه باید از شنیدن حرف بد و دیدن کار بد نیز خوددارى کند. یعنى اگر در مکانى، عده اى، سخنان گناه آلود بر زبان بیاورند، نباید آنجا بماند و آن سخنان را بشنود. یا اگر در جایى کارهاى گناهآلود انجام شود، نباید در آنجا درنگ کند.
امام علیهالسلام نیز، بر اساس همین دستور اسلامى، شیعیان خود را راهنمایى فرموده است. طبق فرمایش امام (ع): مسلمان مومن، نباید به جاهایى برود، که در آنها، کارهاى زشت و گناه آلود انجام مى گیرد. مثلا هرگز نباید به قمارخانه یا مشروب فروشى برود. زیرا با رفتن به چنین مکانهایى، به جایگاه تهمت قدم مى نهد و خود را در معرض بدنامى قرار مى دهد. یعنى هر چند هم که خود او، اهل قمار و مشروب نباشد، وقتى در چنان مکانهایى دیده شود، مورد بد گمانى قرار خواهد گرفت. و دیگران که از باطن او خبر ندارند، ممکن است تصور کنند که او نیز اهل قمار و مشروب است و به این ترتیب، به او تهمت قماربازى و مى گسارى بزنند.
شتان ما بین عملین عمل تذهب لذته و تبقى تبعته، و عمل تذهب موونته و یبقى اجره.
ح/ 121
ترجمه: چه تفاوت بسیارى، که بین دو گونه عمل و کردار انسانها وجود دارد: عملى که لذت و خوشى آن به سرعت مىگذرد، ولى نتایج زیانبار و عواقب آن باقى مى ماند، و عملى که رنج و زحمت آن، زود تمام مى شود ولى پاداش آن بر جاى مى ماند.
شرح: خداوند، انسان را آزاد و مختار آفرید و به او عقل و شعور داد، تا آزادانه راه زندگىاش را انتخاب کند، و با اراده و اختیار خود، هر عملى را که دلش خواست، انجام دهد.اما در روز قیامت، کسى که عمل خوب انجام داده پاداش مى گیرد و کسى که مرتکب اعمال بد شده، به کیفر و مجازات مى رسد.
امام علیهالسلام، به مسلمانان هشدار مى دهد، تا بدانند که بین این دو گونه عمل، تفاوت بسیارى هست، و فریب ظاهر را نخورند. یعنى انسان باید بداند، که کار خوب و بد، هر دو، به زودى مى گذرد و تمام مى شود، در حالیکه نتایج و پى آمدهاى آن، از بین نمى رود، و در کارنامه عمل انسان، باقى مى ماند.
فرزند عزیز، تو خود، در میان دوستان، همکلاسى ها، و اطرافیانت، نمونه هاى این دو گونه عمل را، بسیار دیده اى.به عنوان مثال: دانشآموزى که به جاى درس خواندن و زحمت کشیدن، وقت خود را به بازى و تفریح و خوشگذرانى تلف مى کند، تمام آن بازیها و تفریحاتش، زودگذر است، و تمام خوشگذرانیهایش، به زودى تمام مى شود. اما نتیجه این خوشیهاى زودگذر، مردود شدن است که یک سال از عمر او را بیهوده تلف مى کند و دیگر تا پایان عمر نمى تواند آن یک سال را دوباره به دست آورد.
و احذر کل عمل یعمل به فى السر و یستحیى منه فى العلانیه، و احذر کل عمل اذا سئل عنه صاحبه انکره او اعتذر منه.
نامه/ 69
ترجمه: از کارى که در نهان انجام مى شود، و در آشکار شرمآور است، بپرهیز و نیز از کارى که اگر از انجام دهندهاش، دربارهى آن بپرسند، یا انجام آن را انکار مى کند و یا بخاطر آن پوزش مى طلبد، دورى کن.
شرح: بسیار کسان هستند که دلشان نمى خواهد کار بد انجام دهند و مورد سرزنش مردم و خشم و نارضایى خدا قرار گیرند. ولى چون گاهى نمى توانند فرق میان بد و خوب را تشخیص دهند، بطور ناخواسته و نا آگاهانه مرتکب اعمال ناپسند مى شوند.
از این رو، براى آنکه کار خوب از کار بد مشخص شود، و انسان بتواند فرق بین این دو را بشناسد و کار بد انجام ندهد، امام علیهالسلام دو قانون و نشانه ساده و آسان تعیین فرموده است: اول آنکه کار بد، آن است که بطور پنهانى و دور از چشم دیگران انجام داده مى شود، زیرا انجام آن بطور آشکار و برابر چشم مردم باعث شرم و خجالت است.
الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم. ح/ 255
ترجمه: تندخوئى یک نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگیش پا برجا و پایدار شده است.
شرح: شخص تندخو، کسى است که زود به خشم مى آید، و در حالت خشم، نمىتواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و رفتار و اعمال خود را مهار کند. در نتیجه، هنگام خشم و تندخوئى، دست به کارهائى مىزند که عقل سالم انجام آنها را نمى پذیرد: زبان به بىادبى و فحاشى مىگشاید، دست به شکستن و پاره کردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مى زند، با دیگران نزاع و کتک کارى مى کند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مى شود. چه بسا دیده شده که خشم و تندخوئى یک نفر، باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعهئى رخ داده، یا زیان و خسارت جبران ناپذیر دیگرى پیش آمده است.
وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مىبرد و باعث ایجاد چنین مشکلات و مصیبتهائى مى شود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست که مرتکب چه کارهائى مى شود.البته شخص تندخو، پس از فرو نشستن خشم، از کارهایى که انجام داده پشیمان مىشود. و همین پشیمانى، نشان مى دهد که وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن کارهاى دیوانه وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مىشود که در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زودگذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش کرده است.
لا تدعون الى مبارزه، و ان دعیت الیها فاجب، فان الداعى باغ و الباغى مصروع.
ح/ 233
ترجمه: کسى را به ستیز دعوت مکن، اما اگر تو را به مبارزهاى دعوت کردند، براى دفاع از خود، جنگ را قبول کن. زیرا شخص ستیزهجو، ستمگر است، و ستمگر بر خاک مىافتد و مغلوب مى شود.
شرح: یکى از افتخارات فراوان اسلام، این است که در دستورات آن هیچگاه دعوت به ستیزه وجود ندارد. زیرا اسلام، دین صلح و صفا و آشتى است، و قادر است که تمام مسائل را با منطق قوى و دلایل روشن و محکم خود حل کند. و به خاطر همین برخوردارى از منطق و دلیل است که هیچگاه پیغمبر (ص) و ائمه معصوم (ع) لازم نمىدیدند کارها را با زور پیش ببرند، و رفتار جنگ طلبانه داشته باشند و جنگى را شروع کنند.
در جنگهاى صدر اسلام، هیچگاه حضرت محمد (ص) و مسلمانان براى جنگ پیشقدم نمىشدند و به جنگ کسى نمى رفتند. بلکه این دشمنان اسلام بودند که یا بطرف مسلمانان لشکرکشى مىکردند، یا آنقدر به آزار و اذیت و شکنجه مسلمین مىپرداختند که آنها هم براى دفاع از خود ناچار از جنگیدن مى شدند.
دلیل اینکه اسلام، پیشقدم شدن در جنگ و جنگ طلب بودن را جایز نمىداند، این است که هر کس جنگ طلب باشد، و با برپا کردن جنگ به کشتار و تجاوز دست بزند، «ستمگر» است. و ستمگر نیز، سرانجام بر خاک مىافتد و مغلوب مىشود. پس اسلام، هرگز دستور جنگ طلبى نمىدهد، چون هرگز نمىخواهد پیروانش ستمگر باشند.اما، همان اندازه که اسلام، مسلمانان را از جنگ طلبى بر حذر مىدارد، به همان اندازه هم، هر مسلمانى را موظف مىسازد که در برابر جنگ طلبها، از خود دفاع کند. زیرا دفاع نکردن در برابر جنگ طلبها، دلیل خوارى و زبونى است، و اسلام هرگز نمىخواهد که پیروانش خوار و زبون باشند و به دیگران، اجازه کشتار و تجاوز بدهند.
و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا.
نامه/ 31
ترجمه: بنده دیگرى مباش، که خدا، تو را آزاد آفریده است.
شرح: خداوند، انسان را به صورت موجودى «آزاد»، و داراى شخصیت و عزت نفس آفریده است. و به او عقل و شعور، و نیروى درک و دریافت، و قدرت اراده بخشیده است، تا اندیشه خود را به کار اندازد، از نیروى بدنى خود استفاده کند، و با قدرت فکر، و تن دادن به کار و تلاش، در کمال آزادى و سربلندى، زندگى شرافتمندانهیى را دنبال کند. در آفرینش خدا، هیچ انسانى از دیگرى برتر و با ارزشتر، یا کمتر و بىمقدارتر نیست. بنابراین، هیچ انسانى حق ندارد که دیگران را بنده خود سازد، و هیچ انسانى هم حق ندارد و خود را به صورت بنده دیگران درآورد. زیرا بندگى، تنها در برابر خداوند متعال شایسته است، و جز خدا، هیچکس شایسته آن نیست که انسانى، در برابرش، خود را دچار ذلت و زبونى کند و مانند بنده ناتوان و بیمقدارى ظاهر شود.
البته کسى که عزت نفس داشته باشد، و ارزش انسانى خود را بشناسد، به آزادى گرانقیمتى که خداوند به او ارزانى داشته، احترام خواهد گذاشت. چنین فردى، همیشه به نیروى فکر و قدرت کار و تلاش خود متکى خواهد بود، به آنچه در یک زندگى شرافتمندانه نصیبش مىشود قناعت خواهد کرد، و در نتیجه، همواره سر بلند و آزاد خواهد زیست.
اما افراد ذلیل و بىشخصیتى هم پیدا مىشوند، که به خاطر مال دنیا، در برابر ثروتمندان یا صاحبان مقام و قدرت، به زانو مىافتند، سر تعظیم فرود مىآورند، و به صورت بندهیى ذلیل و بىارزش ظاهر مىشوند، تا شاید از ثروت و مقام آن افراد بهرهیى ببرند و بیش از حد لیاقت خود، مال و مقامى بدست آورند.
امام علیهالسلام، اینگونه افراد را نکوهش مىکند و به همه مسلمانان هشدار مىدهد که: مبادا آزادى و ارزش انسانى خود را، که خداوند به شما ارزانى داشته است، پایمال کنید و به طمع مال و مقام، در برابر انسانى همچون خودتان، بندگى کنید، زیرا خداوند، همه انسانها را آزاد و یکسان آفریده است.
لا تجعلن ذرب لسانک على من انطقک و بلاغه قولک على من سددک.
ح/ 411
ترجمه: تیزى و برندگى زبانت را، به سوى کسى که تو را سخنگو ساخته است مگیر، و رسایى گفتار و قدرت بیان خود را، بر ضد کسى که به تو قدرت گفتار آموخته است، بکار مبر.
شرح: امام علیهالسلام، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش می فرمود، و دیگران را، به ارزش و اهمیت احترام نمودن به آموزگاران، متوجه مىساخت. تا جایى که خود، با آن دریاى علم و دانش که داشت، همیشه مىفرمود: «کسیکه به من یک کلمه بیاموزد، تا پایان عمر، غلام و بندهى او خواهم بود».
یک نمونه درخشان و با شکوه دیگر، براى آنکه بدانیم اسلام چه احترام شایانى براى معلم و آموزگار قائل شده است، توجه به وضع اسیران جنگى در صدر اسلام است. در آن جنگها، پیامبر اکرم (ص)، به کسانى که تا ساعتى پیش، شمشیر بر دست، با سپاه مسلمانان جنگیده بودند، اجازه مىفرمود که هر کدام، به ده نفراز مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بیاموزند، و به پاداش این سواد آموزى از اسارت آزاد شوند.امام علیهالسلام نیز، در این کلام عمیق و پر معنى، در همین باره سخن گفته، و دیگران را به احترام نمودن به معلم و آموزگار، متوجه ساخته و ترغیب و سفارش فرموده است. ما نیز، باید از پیشواى راستین خود بیاموزیم. یعنى هرگز نباید تیزى و برندگى زبان خود را به سوى پدر و مادر، یا خواهر و برادر بزرگتر، یا هر کسى که در راه به سخن آمدن ما زحمت کشیده است، بگیریم. و همچنین هیچگاه نباید رسایى کلام و قدرت بیانى را که از معلم و یا شخص دیگرى آموختهایم، بر ضد خود او بکار بریم. زیرا، چنین کارى ناسپاسى است، و در اسلام، ناسپاسى، زشت و ناپسند شمرده می شود.
لا تجتمع عزیمه و ولیمه.
ح/ 241
ترجمه: همت عالى، با سورچرانى و شکمپرورى، سازگار نیست.
شرح: کسى که صاحب همت عالى است به شکمپرورى و سور چرانى، توجه و اعتناء نمىکند و کسى که در پى سورچرانى و شکمپرورى برود، نمىتواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى، و شکم پرورى، در وجود انسان، یکجا جمع شده باشد.زیرا شخص سورچران، بیش از هر چیز، در بند شکم خویش است، و تمام فکر و کوشش او صرف آن مىشود که چطور و از چه راهى، خود را به سفرهیى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشهاش را در راه کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد.
من حذرک، کمن بشرک.
ح/ 59
ترجمه: کسى که تو را هشدار می دهد مانند کسى است که به تو مژده مىدهد.
شرح: گاهى پدر و مادرها، و بزرگترها، و دوستان خوب و دلسوز، از روى خیرخواهى، و براى آن که ما را از انجام کارهاى بد باز دارند، مجبور مىشوند به جاى نرمش و ملایمت، با لحنى تند و درشت، هشدار دهند و ما را، از کارى که مىخواهیم انجام دهیم، بر حذر و بیمناک سازند.
ممکن است بعضى افراد، اینگونه بر حذر داشتن را خوش نداشته باشند، و از لحن تند و هشدار دهنده کسى که با درشتى از انجام کار بد آنها جلوگیرى می کند، ناراحت شوند.
ولى، فرزند عزیز، این را بدان که: وقتى کسى با درشتى و تندى، به تو هشدار مىدهد و از انجام کارهاى بد تو جلوگیرى مىکند، مثل کسى است که با لحنى ملایم و مهرآمیز، به تو مژدهیى را می دهد.
فاحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها.
نامه/ 31
ترجمه: آنچه که براى خود دوست می دارى، براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمی پسندى، براى دیگران هم مپسند.
شرح: یک ضرب المثل فارسى می گوید: «آنچه به خود نمی پسندى، به دیگران روا مدار». و ضرب المثل دیگرى می گوید: «یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به مردم». این دو ضربالمثل، و دهها ضربالمثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، درباره همین موضوع صحبت می کند، همه، با الهام گرفتن از سخن امام علیهالسلام، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است.
و منظور از تمام این سخنان، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام، به شکلهاى گوناگون، توضیح داده شود. بر اساس این دستور و الا و زندگى ساز اسلام، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم. یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم، و با مردم طورى رفتار کنیم، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمی دهد، باید حساب کند که آیا خودش می تواند همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه، به زبان سادهتر باید گفت: هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه؟
مسلمان مومن واقعى، کسى است که