.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

متن خطبه

وَ قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ، وَ انْحِیَازَکُمْ عَنْ صُفُوفِکُمْ، تَحُوزُکُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ، وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ الْعَرَبِ، وَ یآفِیخُ الشَّرَفِ، وَ الأَنْفُ الْمُقَدَّمُ، وَ السَّنَامُ الأَعْظَمُ. وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ صَدْرِی أَنْ رَأَیْتُکُمْ بِأَخَرَة تَحُوزُونَهُمْ کَمَا حَازُوکُمْ، وَ تُزِیلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهمْ کَمَا أَزَالُوکُمْ; حَسّاً بِالنِّصَالِ، وَ شَجْراً بِالرِّمَاحِ، تَرْکَبُ أُولاهُمْ أُخْرَاهُمْ کَالاِْبِلِ الْهِیمِ المَطْرُودَةِ; تُرْمَى عَنْ حِیَاضِهَا; وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا!

ترجمه خطبه (دشتی)

وصف نبرد یاران

در صفین از جای کنده شدن و فرار شما را از صفها دیدم، فرومایگان گمنام، و بیابان نشینانی از شام، شما را پس می راندند، در حالی که شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف می باشید، برازندگی چشمگیری دارید و قله های سرفراز و بلند قامتید، سرانجام سوزش سینه ام با مقاومت و حملات دلاورانه شما، تسکین یافت، که دیدم شامیان را هزیمت دادید و صفهای آنان را درهم شکستید، و آنان را از لشگرگاه خود راندید، آنگونه که آنها شما را کنار زدند، می دیدم با نیزه ها آنان را کوفتید و با تیرها، آنها را هدف قرار دادید، که فراریان و کشتگان دشمن روی هم ریختند، و بر دوش هم سوار می شدند، چونان شتران تشنه ای که از آبشخورشان برانند و به هر سو گریزان باشند.

شرح ( آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از ...)

بر زخم دلم مرهم نهادید

بعضى از شارحان نهج البلاغه نقل کرده اند که امام(علیه السلام) این خطبه را هنگامى بیان فرمود که میمنه (بخش راست لشکر) اهل عراق عقب نشینى کرد; سپس در یک ضدّ حمله، به جاى خود بازگشت و به «مالک اشتر» پیوست و «مالک» به اتّفاق آنها بر صفوف لشکر شام یورش برد و آنها را پراکنده ساخت.(1) هنگامى که امام این دو صحنه را مشاهده کرد، آنها را مخاطب ساخت و سخنان بالا را خطاب به آنها ایراد فرمود.

در جمله هاى کوتاه بالا امام(علیه السلام) براى تشویق این گروه از یارانش نخست به نقطه ضعف آنها اشاره کرده و بعد به جبران آن ضعف از ناحیه خودشان اشاره مى کند و گفتار خود را با انواع تشبیهات عمیق و زیبا و کنایات پرمعنا مى آمیزد، تا عمیق ترین اثر را در روح و جان آنها بگذارد و در آینده از آن پند گیرند و در برابر حملات دشمن پایمردى و استقامت بیشترى نشان دهند.

نخست مى فرماید: «من فرار و هزیمت و کناره گیرى و عقب نشینى شما را از صفوف خودتان مشاهده کردم (و با چشم خود دیدم) که فرومایگان خشن و اعراب بادیه نشین شام، شما را به عقب نشینى وادار کردند». (وَ قَدْ رَأَیْتُ جَوْلَتَکُمْ(2)، وَ انْحِیَازَکُمْ(3) عَنْ صُفُوفِکُمْ، تَحُوزُکُمُ الْجُفَاةُ(4) الطَّغَامُ(5)، وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ).

«این درحالى است که شما از بزرگان و (شجاعان) پیشگامان عرب و از سران شرف، و پیشروان و برجستگان آنها هستید!». (وَ أَنْتُمْ لَهَامِیمُ(6)(7)الشَّرَفِ، وَ الأَنْفُ(8)). الْمُقَدَّمُ، وَ السَّنَامُ الأَعْظَمُ الْعَرَبِ، وَ یَآفِیخُ

من ازشما چنین عقب نشینى را انتظار نداشتم و برازنده و شایسته شما نبود; ولى خوشوقتم طولى نکشید که: «ناراحتى درون سینه مرا شفا بخشیدید (و بر زخم دلم مرهم نهادید;) چون دیدم همان گونه که آنها شما را به عقب نشینى وا داشتند، شما صفوفشان را درهم شکستید و آنان را از لشکرگاه خود به عقب راندید». (وَ لَقَدْ شَفَى وَحَاوِحَ(9)أَزَالُوکُمْ). صَدْرِی أَنْ رَأَیْتُکُمْ بِأَخَرَة تَحُوزُونَهُمْ کَمَا حَازُوکُمْ، وَ تُزِیلُونَهُمْ عَنْ مَوَاقِفِهمْ کَمَا

«آنها را به رگبار تیر و نیزه بستید، آنچنان که فراریان آنها، همچون شتران تشنه عقب رانده شده از ورود به آبشخور، بر روى هم مى ریختند!» (حَسّاً(10) بِالنِّصَالِ(11)، وَ شَجْراً(12) بِالرِّمَاحِ; تَرْکَبُ أُولاَهُمْ أُخْرَاهُمْ کَالاِْبِلِ الْهِیمِ(13) المَطْرُودَةِ; تُرْمَى عَنْ حِیَاضِهَا; وَ تُذَادُ(14) عَنْ مَوَارِدِهَا!).

بى شکّ، جنگ صفّین مقابله دو لشکر بود که یکى از آنها بسیارى از شخصیّت هاى اسلامى را در خود جاى مى داد; بعضى از صحابه پیامبر و بعضى از فرزندان صحابه و از خاندان هاى با شخصیّت و از پیش گامان در اسلام بودند، که در خدمت على(علیه السلام) در برابر گروهى قیام کردند که در واقع بازماندگان دوران جاهلیّت و فرومایگان و فرصت طلبان و دنیا دوستانى بودند که با جوایز و بخشش هاى بى حساب و کتاب معاویه، به میدان آمده بودند و در رأس آنها «عمرو بن عاص» بود که رشوه کلانش را که همان حکومت مصر بود، در برابر حضور در این میدان و فتنه انگیزى هاى شیطانى گرفت.

بنابراین، تعبیرات امام(علیه السلام) درباره لشکر شام و لشکر کوفه هرگز جنبه تشویق و تعارف بى محتوا نداشته، بلکه عین واقعیّت بود.


1. «نصر بن مزاحم» در کتاب «صفّین» شأن ورود این خطبه را به خوبى بیان کرده است. او مى گوید: در روز هفتم ماه صفر بود که از روزهاى وحشتناک جنگ صفّین محسوب مى شد; در آن روز لشکر معاویه به بخشى از لشکر امیرمؤمنان على(علیه السلام) حمله کردند و آنها را عقب راندند; على(علیه السلام) ناراحت شد و آنها را ملامت نمود و سپس آنها را تشویق به حمله نمود و به اتّفاق «مالک اشتر» حمله سریع و مؤثّرى کردند و دشمن را درهم کوبیدند و به عقب راندند; و آنگاه امام(علیه السلام) خطبه مورد بحث را ایراد فرمود. (کتاب وقعه صفین، صفحه 243 تا 256، چاپ بصیرتى قم).

 2. «جَوْله» از مادّه «جَوَلان» در اصل به معناى دور زدن در میدان و مانند آن است; و گاه به معناى عقب نشینى، سپس بازگشت به میدان و حمله به دشمن - که یک حرکت دورانى است - آمده و در کلام بالا به همین معنا است.

 3. «انحیاز» به گفته «قاموس» به معناى ترک مواضع (و عقب نشینى) است.

 4. «جُفاة» جمع «جافى» به معناى افراد فرومایه و خشن است.

 5. «طَغام» جمع «طَغامه» به معناى اوباش و افراد رذل و پست است.

 6. «لهامیم» جمع «لِهْمیم» و «لُهْموم» به معناى اسب هاى چابک و پیش رو است; سپس به انسان هاى پیش رو نیز، اطلاق شده است; مانند چیزى که در کلام بالا آمده است. این واژه، گاه به معناى افراد با سخاوت آمده، که تناسبى با محلّ بحث ندارد.

 7. «یآفیخ» جمع «یافوخ» به معناى محل اتّصال استخوان هاى پیش سر است. بعضى گفته اند: این واژه نام همان موضعى در پیش سر است، که در آغاز تولّد نرم است و با گذشت زمان سفت و محکم مى شود و در کلام بالا کنایه از سرکردگان است.

 8. «أنف» معناى واضحى دارد و آن «بینى» است; ولى از آنجا که برجسته ترین نقطه صورت نوک بینى است، عرب این واژه را به افراد پیش رو اطلاق مى کند.

 9. «وَحاوح» جمع «وَحوح» به معناى صدایى است که از سینه دردمند بر مى خیزد.

 10. «حَسّ» (به فتح حاء) به چند معنا آمده است: گاه به معناى ریشه کن کردن و قتل و کشتن، (مانند کلام بالا.) و گاه به معناى جستجو نمودن، یا دیدن و دریافتن آمده است.

 11. «نَصال» جمع «نَصْل» به معناى قطعه آهن تیزى است که در نوک تیرهاى چوبین قرار مى دهند تا کارگر شود و در فارسى آن را «پیکان» مى گویند.

 12. «شَجْر» به معناى ضربه زدن با نیزه است.

 13. «هیم» جمع «أهیم» یا «هائم» به معناى انسان یا حیوانى است که شدیداً تشنه باشد. 14. «تُذاد» از مادّه «ذود» به معناى طرد کردن و عقب راندن است.

شرح خطبه ( جعفری )

لهامیم العرب

منبع و سند- این قطعه از سخن امام در منابع زیر گزارش شده است:

1- نصر بن مزاحم منقری (ف 202 تا 212) در کتاب »وقعه صفین« (تحقیق و شرح عبدالسلام محمد هارون) ص 256 چاپ دوم، 1382 ه.ق، انتشارات کتابفروشی بصیرتی، قم.

2- ابوجعفر محمد بن جریر طبری (ف 310 ه.) در »تاریخ الرسل و الملوک« ذیل سنه 37 ص 3301 افست از روی چاپ لیدن.

3- ابوجعفر کلینی رازی (ف 328 یا 329 ه.) در »فروع کافی« ج 3، کتاب الجهاد، باب 15، حدیث 4 ص 37 از انتشارات دارالتعارف للمطبوعات، بیروت 1413 ه.ق.

تاریخ- نصر بن مزاحم این سخن امیرالمومنین را مربوط به جنگ عمومی صفین در روز پنج شنبه 7 صفر سال 37 می داند.

موضوع- آیین جنگ (ادب الحرب)

پرتوی بر این سخن

امیرالمومنین علیه السلام در میدان جنگ فرماندهی کارآزموده، آموزگاری دانا، پدری مهربان، راهنمایی دلسوز و انسانی والا بود. مشهور است که امام علیه السلام در میدان جنگ تحت تاثیر شور و حماسه و غوغا و فریادهای جنگجویان و شیهه ی اسبان و چکاچک شمشیرها قرار نمی گرفت و هرگز کسی نمی توانست او را غافلگیر کند. در جنگ احد، هند همسر ابوسفیان و مادر معاویه، به وحشی که زوبین انداز تردستی بود، وعده ی آزادی داد به شرط آنکه پیغمبر اکرم یا حمزه یا علی را از دور با نیزه هدف قرار دهد و بکشد. وحشی پس از بررسی میدان گفت : پیغمبر چنان در میان افرادش قرار گرفته که دیده نمی شود و علی چنان هوشیار است که گویی از همه سو چشم دارد، ولی حمزه وقتی سرش از شور و حماسه ی جنگ گرم شد، جز پیش رو از جهات دیگرش غافل است و او را برایت شکار می کنم، و چنین هم کرد. در جنگ جمل، امیرالمومنین پس از یک تاخت و تاز برگشته از آب دهنده آب خواست. آب دهنده که از خویشان امام بود، کاسه ی آبی که با عسل شیرین شده بود به دستش داد. امام پس از نوشیدن گفت: عسل یمن در آن بود. آب دهنده با شگفتی گفت: یا امیرالمومنین کجا در این بحبوحه ی جنگ مزه ی عسل یمن را تشخیص دادی؟ گفت: برادرزاده خیال می کنی جنگ عمویت را غافل می کند؟

در جنگ صفین، پس از یک هفته نبرد تن به تن، در روز هفتم امام نماز صبح را در تاریکی خواند و فرمان حمله ی عمومی داد. و خود در قلب سپاه بود و فرماندهی سراسر میدان را به عهده داشت و حرکت همه ی افراد را نظارت می کرد و پیوسته آموزش و رهنمون می داد. در یکی از آن تاخت و تازها، گروهی از افراد جناح راست سپاه خود را دید که به وسیله ی دسته ای از سپاهیان شام به عقب رانده شدند. امام، در عین نظارت داشتن، فوری دخالت نکرد، زیرا خطری برای آنان احساس نمی کرد. فرمانده جناح راست در آن روز بدیل بن ورقاء بود. پس از بازگشتن آن گروه به جایگاه خود و زدن و عقب راندن شامیان، امام به سوی آنان پیش رفت و این سخن را بیان کرد. متن کامل سخن در روایت نصر بن مزاحم ذیل خطبه خواهد آمد. ان شاءالله تعالی.

در این سخن، امام چنان کنایه های زیبایی به کار برده است که از بدیعترین صنایع لفظی و معنوی است: جوله به معنای هزیمت یعنی واپس نشستن و فرار کردن است. چون با یاران و دوستان سخن می گوید، به جای به کار بردن واژه ای ناپسند، واژه ای زیبا و پسندیده آورده است.

جمله ی »انحیازکم عن صفوفکم« کنایه از فراز است و اشاره به آیه ی قرآن دارد که (و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الی فئه فقد باء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصیر) (انفال/ 16): و هر که در آن هنگام به آنان پشت کند- مگر به منظور کناره گیری برای نبردی یا بازگشتی به قصد پیوستن به گروهی از خود- به خشمی از خدا گرفتار شده است و جایگاهش جهنم است که بد سرانجامی است.

ابن ابی الحدید می گوید: »اینگونه سخن گفتن از لطایف است و بدان »حسن توصل« می گویند، یعنی سخنی که سرزنش آمیز است، به گونه ای گفته شود که مخاطب را ناراحت نکند« (شرح 180 /7)

برگزیدگان عرب

بخشی از سخنی است از امام علیه السلام در یکی از روزهای جنگ صفین

آیین جنگ

واپس نشستن و از جاکنده شدن و گریختن و پس رانده شدن شما را از صفهایتان دیده ام، خشن بدسرشتگان فرومایه و بیابان نشستگان شام، شما را پس می رانند، در حالی که شما برگزیدگان عرب و چکادهای بزرگواری و برجستگان پیشگامی و والانشینان بزرگترید.

و هنگامی سوزش سینه ی من فرونشست که در واپسین دم شما را دیدم آنان را پس راندید، چنانکه شما را پس راندند و آنان را از جایگاه خود کندید، چنانکه شما را از جا کندند. کشتنی با تیر و زدنی با نیزه، که نخستین سربازانشان بر سربازان پشت سر فرومی ریختند، همچون شتران تشنه ی رانده شده، که از سر آبگیرهایشان به دور رانند و از آبشخورها برکنار دارند!