عشق سرشار علی (ع) به شهادت
- شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۴۹ ق.ظ
سال سوّم هجرت، کفّار از مکه به سوی مدینه حرکت کردند، به این امید که مسلمانان را از بین ببرند و حکومت اسلامی را بر اندازند.
مسلمانان در کنار کوه احد (حدود یکفرسخی مدینه) جلو آن ها را گرفتند، و جنگ سختی بین سپاه اسلام و لشکر کفر، در گرفت.
در این جنگ شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ و علی ـ علیه
السلام ـ جزء رزمندگان بودند، مجاهدات علی ـ علیه السلام ـ در این جنگ در
آخرین درجه ایثار و فداکاری قرار داشت. دشمن در اواخر جنگ، تمام نیروی خود
را برای کشتن شخص پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آماده کرده بود، و
علی ـ علیه السلام ـ چون صخره ای استوار و خلل ناپذیر در برابر دشمن قرار
داشت، و سپری به بلندای کوه های آسمان خراش، برای پیامبر ـ صلی الله علیه و
اله و سلم ـ بود.
در این جنگ، افراد برجسته ای از یاران پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و
سلم ـ شهد شهادت نوشیدند، علی ـ علیه السلام ـ با این که سراپا فداکاری
بود، و بدنش در این جنگ، شصت زخم برداشته بود، ولی با دیدن پیکرهای پاک
شهیدانی هم چون حمزه، مصعب، عبد الله بن جحش، حنظله و ... عشق و شور
سرشاری، وجودش را فرا گرفته بود. عشق به شهادت و عشق پیوستن به یاران، و
لقای دوست.
هیجان زده و بی تاب شده، که چرا توفیق پرواز، همراه یارانی مخلص، نصیب او نشده است؟!.
پیامبر ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ، این شورو هیجان را از سیمای
ملکوتی علی ـ علیه السلام ـ دریافت، به علی ـ علیه السلام ـ روی نموده و
فرمود:
انّ ذلک لکذالک، فکیف صبرک اذا: «آن چه گفتم واقع می شود، ولی بگو بدانم صبر و استقامت تو چگونه است؟!».
امام علی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: ای رسول خدا، لیس هذا من مواطن
الصّبر ولکن من مواطن البشری و الشکر: «اینجا جای صبر و استقامت نیست، بلکه
جای بشارت و شکر است» (جای تسلیت نیست، بلکه جای تبریک است).[1]
[1] . اقتباس از خطبه 156 نهج البلاغه، (با توضیحی از نگارنده)
محمد محمدی اشتهاردی - داستان های نهج البلاغه
- ۹۲/۰۳/۲۵