.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

پند های کوتاه از نهج البلاغه(10)

تندخویى دیوانگى است

الحده ضرب من الجنون لان صاحبها یندم فان لم یندم فجنونه مستحکم. ح/ 255

ترجمه: تندخوئى یک نوع دیوانگى است، زیرا تندخو پشیمان می شود، و اگر پشیمان نشود، دیوانگیش پا برجا و پایدار شده است.

شرح: شخص تندخو، کسى است که زود به خشم مى ‏آید، و در حالت خشم، نمى‏تواند بر اعصاب خود مسلط باشد، و رفتار و اعمال خود را مهار کند. در نتیجه، هنگام خشم و تندخوئى، دست به کارهائى مى‏زند که عقل سالم انجام آنها را نمى ‏پذیرد: زبان به بى‏ادبى و فحاشى مى‏گشاید، دست به شکستن و پاره کردن و دور ریختن چیزهاى مختلف مى ‏زند، با دیگران نزاع و کتک کارى مى ‏کند و باعث زخم و جراحت خود یا دیگران مى ‏شود. چه بسا دیده شده که خشم و تندخوئى یک نفر، باعث نزاع دسته جمعى خانواده و دوستانش شده، و سرانجام در میان آنها جنایت و فاجعه‏ئى رخ داده، یا زیان و خسارت جبران ناپذیر دیگرى پیش آمده است.

وقتى شخص تندخو، در حالت خشم به سر مى‏برد و باعث ایجاد چنین مشکلات و مصیبتهائى مى ‏شود، حالت او شبیه نوعى دیوانگى است. زیرا او هم، در آن لحظات، مانند دیوانگان، بر اعصاب خود تسلط ندارد و متوجه نیست که مرتکب چه کارهائى مى‏ شود.البته شخص تندخو، پس از فرو نشستن خشم، از کارهایى که انجام داده پشیمان مى‏شود. و همین پشیمانى، نشان مى ‏دهد که وى، سر عقل آمده و متوجه زشتى آن کارهاى دیوانه‏ وار خود شده است. یعنى خود او هم متوجه مى‏شود که در آن لحظات خشم، نوعى دیوانگى زودگذر گریبانش را گرفته و سپس رهایش کرده است.

اما اگر کسى باشد که پس از فرو نشستن خشم نیز، از انجام آن کارهاى زشت پشیمان نشود، معلوم مى ‏شود که آن حالت دیوانگیش زود گذر و موقتى نیست، بلکه دیوانگى براى همیشه، در وجود او، باقى و پا برجا مانده است.

حکمت‏هاى ایمان، نماز...

فرض الله الایمان تطهیرا من الشرک، و الصلاه تنزیها عن الکبر، و الزکاه تسبیبا للرزق، و الصیام ابتلاء لاخلاص الخلق، و الحج تقربه للدین، و الجهاد عزا للاسلام، و الامر بالمعروف مصلحه للعوام و النهى عن المنکر ردعا للسفهاء.

ح/ 252

ترجمه: خداوند، ایمان را براى پاک شدن دلها از آلودگى کفر و شرک، و نماز را براى پاک بودن از سرکشى و نافرمانى واجب کرد، زکوه را وسیله اى براى روزى مستمندان، و روزه را وسیله اى براى آزمایش اخلاص بندگان قرار داد، حج را براى نیرومند شدن دین، و جهاد را براى شکوه و سربلندى اسلام واجب ساخت، امر به معروف را به خاطر اصلاح توده ناآگاه مردم، و نهى از منکر را براى بازداشتن افراد بى ‏خرد، از کارهاى زشت و گناه آلود مقرر کرد.

شرح: احکام دین اسلام، با تمام جزئیات خود، دستورهائى هستند که خداوند براى بندگان مومن خود مقرر کرده است. از اینرو، انجام دادن این احکام، وظیفه حتمى و قطعى مسلمانان است، و یک مسلمان مومن کسى است که دستورهاى واجب الاجراى خداوند را، بدون چون و چرا انجام دهد، و درباره آنها دچار هیچگونه شک و تردیدى نشود، هیچگونه سئوال و جوابى نکند، و هیچگونه دلیل و برهانى نخواهد.

با این حال، گاهى پیشوایان معصوم و امامان بزرگوار ما، علت منطقى و فلسفه فردى و اجتماعى این دستورها را تشریح کرده و درباره هر یک، توضیح کافى داده‏ اند. تا هم غیر مسلمانان، به منطقى و مستدل بودن دستورهاى اسلام پى ببرند و بتوانند با دستورهاى ادیان دیگر مقایسه کنند، و هم مسلمانها، با فلسفه احکامى که انجام مى‏ دهند آشنا شوند و فواید سازنده، آنها را بهتر و بیشتر بشناسند.

امام علیه‏السلام نیز، در این جمله‏ هاى کوتاه و پر معنى، فلسفه ایمان، نماز، زکوه، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، و نهى از منکر را تشریح فرموده، و درباره واجب بودن هر یک، توضیحى دقیق و عمیق داده است.

در دوستى و دشمنى اندازه نگهدار

احبب حبیبک هونا ما، عسى ان یکون بغیضک یوما ما، و ابغض بغیضک هونا ما، عسى ان یکون حبیبک یوماما.

ح/ 268

ترجمه: در دوستى با دوست خود اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید روزى با تو دشمن شود،

و در دشمنى با دشمن خود نیز اندازه نگهدار، بخاطر آنکه شاید او نیز، شاید روزى با تو دوست شود.

شرح: در دوستى و دشمنى نیز، همچون مسائل دیگر، باید میانه روى کرد و اندازه نگهداشت. چون زیاده روى در دشمنى و یا دوستى نیز، ممکن است زیانهائى متوجه ما سازد، که دیگر قابل جبران نباشد.

وقتى با کسى دوست مى ‏شویم، نباید در معاشرت با او آنقدر زیاده روى کنیم، که بیش از اندازه به حریم زندگى ما نزدیک شود، و تمام اسرار ما را بداند. زیرا ممکن است روزى بین ما اختلافى پیدا شود و آن دوست، بصورت دشمن ما درآید. در آنصورت، او، چون تمام اسرار ما را مى‏داند و از آنچه در حریم خانواده ما مى ‏گذرد آگاه است، مى ‏تواند از دانسته‏هاى خود، بر ضد ما سوء استفاده کند، و ضربه‏هایى به ما بزند، که دیگر قابل جبران نباشد.

در دشمنى نیز باید میانه‏ رو باشیم و اندازه نگه داریم. یعنى نباید دشمن را آنقدر اذیت و آزار کنیم، و آنقدر درباره‏اش سخنان زشت و زننده بگوئیم، که اگر روزى با یکدیگر دوست شدیم، به خاطر کارها و حرفهاى خود، شرمنده و خجل باشیم.

نگاه به زیر دستان

و اکثر ان تنظر الى من فضلت علیه فان ذلک من ابواب الشکر.

نامه/ 69

ترجمه: به افراد پائین‏تر از خود، زیاد بنگر، که این نگریستن‏ها، درهاى شکرگزارى را به روى تو باز مى‏ کند.

شرح: انسان باید، در مورد نعمتهائى که خداوند به او داده است، همیشه شکرگزار باشد، و نشان دهد که قدر آن نعمتها را مى‏ داند. زیرا کسى که قدر نعمتهاى خدا را بداند، و بخاطر آنها در برابر خداوند شکرگزار باشد، لیاقت و شایستگى رسیدن به نعمتهاى بیشتر را نیز بدست مى ‏آورد.

اما کسى که قدر نعمتهاى موجود را نداند، و از آنچه خداوند به او داده است ناراضى باشد، نعمتهاى خدا را تلف مى ‏کند، و نشان مى ‏دهد لیاقت آن نعمتها را ندارد. در آن صورت، نه تنها نعمت بیشترى بدست نمى‏آورد، بلکه آنچه را که دارد از دست مى ‏دهد.

ما، براى آنکه قدر نعمتهاى خداوند را بدانیم، باید همیشه به افراد پائین‏تر از خود نظر داشته باشیم. یعنى کسانى را نگاه کنیم، که کمتر از ما، از نعمتهاى خداوند برخوردار شده‏اند. در این صورت، نه تنها از آنچه داریم ناراضى نخواهیم بود، بلکه احساس رضایت و خشنودى خواهیم کرد. و از خداوند سپاسگزار خواهیم بود. هر چه بیشتر به اینگونه افراد نگاه کنیم، درهاى شکرگزارى، بیشترى به روى ما باز خواهند شد، زیرا در این نگاه کردنها، به نعمت‏هاى خود بیشتر آگاه خواهیم شد و شکر خداوند را بیشتر بجاى خواهیم آورد.

سعدى، شاعر بزرگ ایرانى مى ‏گوید: در ایام جوانى، روزى کفش نداشتم و از این رو، از زندگى خود سخت ناراضى بودم و بسیار گله و شکایت مى ‏کردم. اما وقتى بیرون رفتم، مردى را دیدم که کنار دیوار نشسته است و پا ندارد. با دیدن او، یکباره به خود آمدم و به درگاه خداوند شکرگزارى کردم که اگر کفش ندارم، در عوض دو پاى سالم دارم که بدون کفش هم مى‏توانم با آنها راه بروم.ما نیز به جاى آنکه به پاى بى‏کفش خود نگاه کنیم، باید به کسانى که اصلا پا ندارند بنگریم و خدا را شکر گوئیم.

البته آنچه که شرح داده شد دلیل این نیست که انسان پیوسته زندگى خود را در یک حالت سکون نگهداشته و بعنوان رضایت از تقدیر هیچگاه حقوق خود را مطالبه نکند. در زمان طاغوت از این نصیحت سعدى براى ساکت نگهداشتن مردم استفاده مى‏کردند ولى آنچه که ما امروز مى‏گوئیم فقط براى شکر نعمتهاى الهى است و بس.

بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی