پند های کوتاه از نهج البلاغه(6)
- جمعه, ۷ تیر ۱۳۹۲، ۰۱:۰۱ ب.ظ
همت عالى و شکم پرورى
لا تجتمع عزیمه و ولیمه.
ح/ 241
ترجمه: همت عالى، با سورچرانى و شکمپرورى، سازگار نیست.
شرح: کسى که صاحب همت عالى است به شکمپرورى و سور چرانى، توجه و اعتناء نمىکند و کسى که در پى سورچرانى و شکمپرورى برود، نمىتواند همت عالى داشته باشد. و به عبارت دیگر، ممکن نیست که همت عالى، و شکم پرورى، در وجود انسان، یکجا جمع شده باشد.زیرا شخص سورچران، بیش از هر چیز، در بند شکم خویش است، و تمام فکر و کوشش او صرف آن مىشود که چطور و از چه راهى، خود را به سفرهیى رنگین برساند و شکمش را از خوراکیهاى لذیذ انباشته کند. آشکار است که چنین کسى، نه فرصت آن را دارد و نه اصولا در فکر آن است که ذهن و اندیشهاش را در راه کارهاى با شکوه به کار اندازد، و تصمیمهاى عالى و والا بگیرد، و اراده و همت خود را در انجام کارهاى با ارزش و انسانى نمایان سازد.
شخص شکمپرور و سورچران، از آغاز صبح، دائما به این فکر می کند که ظهر، چگونه ناهار لذیذى بدست آورد، و از ظهر به بعد، ذهن و اندیشهاش در این جهت کار مىکند که براى شب، از کجا و چگونه شام چرب و شیرینى فراهم کند. و طبیعى است که چنین شخصى، شب هم با این فکر به بستر مىرود که صبح، چه خوراکیهایى سر سفره صبحانه در انتظارش خواهد بود. اما کسى که همت عالى دارد، فکر و ذهنش، آنقدر مشغول مسائل مهم و کارهاى عالى و انسانى است، که اصولا فرصتى براى فکر کردن به شکم پیدا نمی کند. و تازه وقتى هم سر سفره بنشیند، غذایش، سادهترین غذاها خواهد بود. نمونه درخشان این افراد، خود حضرت على علیهالسلام است که غذایش، بیشتر اوقات، چیزى جز نان خالى، یا نانى همراه با کمى خرما، یا کمى پیاز، یا کمى نمک نبوده است. تا جایى که اگر اندکى بیش از این برایش غذا مىآوردند، به شدت اعتراض مىکرد.
آنچه دارى قدر بدان
و حفظ ما فى یدیک احب الى من طلب ما فى یدى غیرک.
نامه/ 31
ترجمه: نگهدارى از آنچه خود، در دست دارى، در نظر من، از خواستن و جستجوى آنچه در دست دیگرى است، بهتر و دوست داشتنىتر است.
شرح: کسانى هستند که هیچگاه به آنچه دارند، راضى و قانع نمىشوند، دائما در فکر بدست آوردن مال و ثروت بیشتر هستند، و تمام نیروى آنها، بجاى آنکه صرف خود سازى و پیشرفت به سوى ایمان و تقوى شود، صرف کسب مال مىشود. اینگونه افراد، تازه هر چقدر هم که بیشتر بدست مىآورند، باز چشم و دلشان سیر نمىشود و نگاهشان به مال دیگران است. و گاهى، کار را به جایى مىرسانند که شخصیت و عزت نفس خود را زیر پا مىگذارند، تا براى مدتى کوتاه از آنچه دیگران دارند، استفاده کنند.
شاید شما هم دیدهاید که: بعضى افراد، وقتى مىخواهند به مهمانى بروند، با آن که خودشان لباس تمیز و قابل استفاده دارند، چون پارچه و دوخت آن ساده و معمولى است، به سراغ همسایه می روند و لباس گرانقیمت او را قرض می گیرند، تا در مهمانى، بیشتر خودنمایى کنند.
یا وقتى مهمان در خانه دارند، کاسه و بشقاب معمولى و ارزان قیمت خود را کنار می گذارند، و در عوض، ظروف چینى و بلور گرانقیمت همسایه را قرض مىگیرند و جلوى مهمان می آورند.این دسته از افراد، براى شخصیت انسانى و عزت نفس خود ارزش قائل نیستند و کارى هم که مىکنند، بر خلاف دستورات اسلام است.
امام علیهالسلام نیز، در همین مورد توضیح داده و این چند نکته را، در یک جمله کوتاه، بیان فرموده است:
1- قناعت: به آنچه دارى اکتفا کن و چشم طمع به مال دیگران نداشته باش.
2- عزت نفس: شخصیت انسانى و عزت نفس خود را حفظ کن، و از آنچه دارى خشنود باش، تا از رنج خواهش و تمنا و ذلت درخواست و تقاضا از دیگران، آسوده باشى.
3- حفظ آبرو: بادورى کردن از زیاده طلبى و چشم حسرت دوختن به مال دیگران، آبروى خود را به باد مده.
4- شکر نعمت: نسبت به آنچه خداوند به تو داده است، کفران نعمت مکن، بلکه شکر نعمت خداوندى را- به هر اندازه که باشد- بجاى آور، تا به آنچه دارى راضى باشى و در حفظ نگهدارى آن بکوشى. نه آن که مال خود را، بخاطر ناچیز و کم قیمت بودن، خوب حفظ نکنى و آن را از بین ببرى، و بعد، محتاج دیگران بشوى.
تنگدستى و پاکدامنى یا ثروت و زشتکارى
و الحرفه مع العفه خیر من الغنى مع الفجور.
نامه/ 31
ترجمه: کارگرى، همراه با پاکدامنى، بهتر از داشتن ثروتى است که با گناهکارى به دست آمده باشد.
شرح: بسیارى از ثروتمندان هستند، که به خاطر داشتن مال و دارایى فراوان، ظاهرا همه گونه وسایل راحت و آسایش را در اختیار دارند. اما در حقیقت، آنها، نه تنها آسوده و راحت نیستند، نه تنها در خوشى و خوشبختى به سر نمىبرند، بلکه روز و شب خود را، با رنج و اضطراب مىگذرانند، و عمرشان در دلهره و نگرانى طى مىشود. زیرا بیشتر ثروتمندان، مال و دارایى خود را، از راههاى حرام و آلوده به گناه، به دست آوردهاند. امام علیهالسلام، در جایى دیگر فرموده است: «هر جا ثروتى هنگفت انباشته شده باشد، حتما در کنار آن، حق پایمال شده گروهى از محرومان جامعه، دفن شده است».
معنى این سخن آن است که: کمتر ممکن است ثروتى پیدا شود که تمام آن، از راه حلال بدست آمده باشد. بیشتر کسانى که به ثروتهاى هنگفت مىرسند، حق مردم محروم و مستضعف را پایمال کرده و مال دیگران را خوردهاند یعنى از راههایى مانند دزدى، کم فروشى، گران فروشى، احتکار (یعنى: انبار کردن و مخفى نگاه داشتن اجناس مورد نیاز مردم، و به وجود آوردن قحطى، و سپس فروختن آن اجناس به چند برابر قیمت)، یا خوردن مال افراد ضعیف، بیوه زنان، یتیمان و امثال آنها، و خیانت کردن به افراد ملت و مملکت به مال و دارایى رسیدهاند.
چنین ثروتى، که از راههاى ناپاک و نادرست به دست آمده، آلوده به گناه است و کسى که چنین ثروتى دارد، اگر هم در ظاهر، راحت و آسوده زندگى مىکند، در باطن، آرامش و آسایش ندارد و تمام ساعات روز و شبش، در وحشت و اضطراب مىگذرد. از یک طرف، ترس از خدا، و حساب و کتاب روز قیامت او را مىترساند و آرامشش را بهم مىزند، و از طرف دیگر، دائما وحشت آن را دارد، که مبادا مردم محروم و ستمدیده، راز دزدى و مال مردم خورى و خیانت او را بفهمند، و براى گرفتن حق خود، بر سرش بتازند و حکم عدالت اسلامى را، دربارهاش اجراء کنند.
اما کسى که کار کم درآمدى دارد، ولى با تقوى و پاکدامنى آنرا انجام می دهد، و به خیانت و ظلم آلوده نمی شود، دل راحت و فکر آسوده دارد. چنین کسى، چون درآمدش حلال و پاک است، حقى را پایمال نکرده و مال کسى را نخورده است، کمترین نگرانى و دلهره و وحشتى هم ندارد. اگر سفرهاش رنگین نیست ولى در عوض با وجدان پاک و فکر آسوده بر سر آن مىنشیند، و شب که به بستر می رود، دچار کابوسهاى وحشتآور نمىشود و راحت و آسوده می خوابد، و سحرگاه، آرام و سبکبار بیدار مىشود، و خوشبختى واقعى را با تمام وجودش حس می کند. بخاطر همین است که امام علیهالسلام نیز، کار کم درآمد، ولى همراه با پاکدامنى را از ثروتى که همراه با گناه باشد، بهتر شمردهاند.
همه کاره، هیچکاره
من اوما الى متفاوت خذلته الحیل.
ح/ 403
ترجمه: کسى که به کارهاى پراکنده بپردازد، از یافتن راه حل صحیح براى آنها ناتوان می ماند.
شرح: یک ضرب المثل فارسى، که به پیروى از کلام امام علیهالسلام، در زبان ما، پیدا شده است، می گوید: «همه کارهها، هیچکارهاند!».
ولى متاسفانه، این عیب در بعضى از افراد وجود دارد، که خود را «همه کاره» مىدانند. یعنى، در آن واحد، به چند کار مختلف مىپردازند، و انتظار هم دارند که در تمام آن کارها، موفق و سربلند باشند. در حالیکه، چنین افرادى، نه تنها در کار خود موفق نمىشوند، بلکه به دهها مشکل و ناراحتى برخورد مىکنند که از چارهجویى و یافتن راه حل آنها عاجز مىمانند، علاوه باعث مىشوند که چرخ امور جامعه نیز بخوابد و به افراد اجتماعى هم لطمه بخورد. زیرا در جامعه بشرى، کارهاى مردم، به یکدیگر مربوط و پیوسته است، طورى که اگر در یک گوشه از جامعه، کارى معطل بماند و به خوبى انجام نشود، کارهاى دیگران هم، بر اثر آن، معطل خواهد ماند.
از قدیم گفتهاند: «شکارچى طمع کارى که در آن واحد دنبال دو خرگوش بدود، هیچکدام را نمىتواند شکار کند».
انسانى هم که بخواهد در آن واحد، دنبال چند کار برود، هیچکدام از آن کارها را، یاد نمىگیرد و در هیچ رشتهیى، نمىتواند مهارت لازم را به دست آورد. بدون شک، اگر کسى بگوید: «من هم پزشکى مىدانم، هم معمارى مىکنم، هم نان مىپزم، هم قالیباف هستم، هم در نجارى و در و پنجره سازى مهارت دارم و هم رادیو و تلویزیون تعمیر مىکنم» مطمئن باشید که هیچکدام از این کارها را بلد نیست. و اگر هم، از هر یک از این کارها، اطلاعى داشته باشد، اطلاع او آن قدر کم و ناچیز است که هیچگاه موفق نخواهد شد یکى از این کارها را به درستى انجام دهد. پس، انسان عاقل کسى است که: بجاى آن که فکر و وقت خود را تلف کند و از هر کارى، مقدار کمى یاد بگیرد، نیروى خود را صرف یادگیرى و انجام یک کار کند تا هم در زندگى شخصى موفق شود، و هم وجودش براى جامعه فایده بیشترى داشته باشد.
بنیاد نهج البلاغه هیات تحریریه
- ۹۲/۰۴/۰۷