.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 31 - 35 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 31-دستوری به ابن عباس

به پسر عباس چون او را نزد زبیر فرستاد تا وی را به طاعت خویش بازگرداند، پیش از جنگ جمل با طلحه دیدار مکن، که گاوی را ماند شاخها راست کرده، به کار دشوار پا گذارد و آن را آسان پندارد. به سر وقت زبیررو، که خویی نرمتر دارد، و بدو بگو خالزاده ات گوید: در حجاز مرا شناختی، و در عراق نرد بیگانگی باختی، چه شد که بر من تاختی؟ (می گویم، جمله (فما عدا مما بدا) نخستین بار از او شنوده شده است.)

خطبه 32-روزگار و مردمان

مردم! ما در روزگاری به سر می بریم ستیزنده و ستمکار، و زمانه ای سپاس ندار. که نیکوکار در آن بدکردار به شمار آید، و جفاپیشه در آن سرکشی افزاید. از آنچه دانستیم سود نمی بریم، وآنچه را نمی دانیم نمی پرسیم، و از بلایی، تا بر سرمان نیامده، نمی ترسیم. مردم چهار دسته اند: آن که در پی فساد نرود چون خوار و بی مقدار است و بی آلت کارزار، و از مال و منال نا برخوردار. و آن که شمشیر برکشد و همه جا را در فتنه و شر کشد. سوار و پیاده اش را فرا خواند و خود را آماده فساد گرداند، دینش تباه آلوده گناه، چشم او به دنبال نواله ای است، یا به دست آوردن گله ای، یا آن که خواهد بر عرشه منبر نشیند و خود خطیب و واعظ مردمان بیند. چه بد سودایی است که دنیا را بهای خود انگاری، و پاداشی را که نزد خدا داری به حساب نیاری. و آن که با کاری که آخرت راست، دنیا را جوید، و بدان چه در دنیا کند، راه آخرت را نپوید. تن آسان و آسوده خیال، آرام، گام بردارد، و دامن به کمر در آرد، با زیور دروغین خویش را امین مردم شناساند، و پرده پوشی خدا را وسیله معصیت گرداند. و آن که خردی همت و نداشتن وسیلت، او را از طلب حکومت بنشاند، تا بدان چه در دست دارد بسنده کند، خود را به زیور قناعت بیاراید، و در لباس تارک دنیا در آید. حالی که شب یا روزی نبوده است که با زهد بپاید. اما مردمانی دیگرند که یاد قیامت دیده شان را فرو خوابانیده، و بیم رستاخیز سرشکشان را روان گردانیده، یا از مردم گریزانند و یا مقهور و ترسان، یا خاموش و دهان بسته، یا از روی اخلاص به دعا نشسته، یا گریان و دلشکسته، از پرهیز در گمنامی خزیده، و خواری و مذلت را به جان خریده. گویی به دریایی شور غوطه ورند، دهانهاشان بسته، و دلهاشان خسته، از پند بی حاصل به ستوهند و از چیرگی جاهلان، ذلیل، پیاپی کشته می شوند و از آنان نمانده است جز قلیل. پس، دنیا را خرد مقدارتر از پر کاه و خشکیده گیاه بینید، و از پیشینیان خود پند گیرید، پیش از آن که پسینیان از شما عبرت گیرند. دنیای نکوهیده را برانید، چه او کسانی را از خود رانده است که بیش از شما شیفته آن بوده اند. (می گویم، کسی که از دانش بی بهره بوده است، این خطبه را از معاویه دانسته است. حالی که بی گمان از سخنان امیرمومنان است. زر را با خاک چه مناسبت، و آب شیرین را با شور چه مشابهت؟ جاحظ که چابکسوار میدان بلاغت و سخن شناس بازار فصاحت است، در کتاب خویش (البیان و التبیین) نام آن کس که خطبه را به معاویه نسبت داده و خود افزوده که این سخنان به گفتار علی (ع) ماند، و روش او را، در بیان دانستن اصناف مردمان رساند. معاویه را که دیده است که در گفتار خود چون زاهدان و عابدان سخنی براند؟).

خطبه 33-در راه جنگ اهل بصره

که هنگام بیرون شدن برای جنگ بصره خواند (عبدالله پسر عباس گوید: در (ذوقار) نزد امیرالمومنین علیه السلام رفتم و او نعلین خود را پینه می زد. پرسید (بهای این نعلین چند است؟) گفتم (بهایی ندارد) فرمود: به خدا این را از حکومت شما دوستتر دارم مگر آن که حقی را بر پا سازم یا باطلی را براندازم) سپس بیرون شد و فرمود:) خدا محمد (ص) را برانگیخت و از عرب کسی کتابی نخوانده بود، و دعوی پیامبری نکرده بود. محمد (ص) مردم را به راهی که بایست کشاند، و در جایی که باید نشاند، و به رستگاری رساند، تا آن که کارشان استوار و جمعیتشان پایدار گردید. به خدا که من در آن صف پیکار بودم تا سپاه جاهلیت درماند، و یکباره روی بگرداند. نه ناتوان بودم و نه ترسان، امروز هم من همانم و آنان همان. باطل را می شکافم تا حق از کنار آن به درآید، مرا چه با قریش اگر با من به جنگ برآید. به خدا سوگند، آن روز که کافر بودند با آنان پیکار نمودم، و اکنون که فریب خورده اند آماده کارزارم. من دیروز هماورد آنان بودم و امروز هم پای پس نمی گذارم.به خدا قریش از ما کینه نکشید، جز برای آن که خدا ما را بر آنان گزید. آنان را پروردیم و در زمره خود درآوردیم، پس چنان بودند که شاعر گفته است: به جانم سوگند بامدادان پیوسته شیر بی آمیغ نوشیدی. و سر شیر و خرمای بی هسته خوردی ما این رتبت را به تو دادیم و تو بلند مرتبه نبودی ما گرداگرد تو اسبان کوتاه مو و نیزه ها را فراهم کردیم.

خطبه 34-پیکار با مردم شام

که مردم را برای پیکار با شامیان برانگیزانده است نفرین بر شما! که از سر زنشتان به ستوه آمدم. آیا به زندگانی این جهان، به جای زندگانی جاودان خرسندید، و خواری را بهتر از سالاری می پسندید؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمنان می خوانم، چشمانتان در کاسه می گردد، که گویی به گرداب مرگ اندرید، و یا در فراموشی و مستی به سر می برید. در پاسخ سخنانم در می مانید، حیران و سرگردانید، گویی دیو در دلتان جای گرفته و دیوانه اید. نمی دانید و از خرد بیگانه اید. من دیگر هیچ گاه به شما اطمینان ندارم، و شما را پشتوانه خود نینگارم و در شمار یار و مددکار نپندارم. شترانی را مانید مهار گشاده. چراننده خود را از دست داده. که چون از سوئیشان فراهم کنند، از دیگر سو بپراکنند. شما افروختن آتش جنگ کجا توانید؟ که فریب میخورید و فریب دادن نمی دانید. پیاپی سرزمینهایتان را می گیرند و پروا ندارید. دیده ها بر شما دوخته اند و از خواب غفلت سر بر نمی دارید. به خدا، مغلوب و خوارند، آنان که یکدیگر را فرو گذارند. به خدا می بینم اگر آسیای رزم به گردش درآید، و اژدهای مرگ دهان گشاید، پسر ابوطالب را بگذارید و هر یک به سویی رو آرید. به خدا آن که دشمن را فرصت دهد تا گوشت وی را بخورد و استخوانش را بگدازد، و پوست از تنش جدا سازد، مردی است ناتوان و زبون، با دلی ضعیف در سینه درون. تو نیز اگر خواهی چنین باش که من نیستم. به خدا، پای پس نگذارم و بایستم تا شمشیر مشرفی از نیام برآید، و سر از تن بپرد و دست و پاها این سو و آن سو افتد، و از آن پس خدا هر چه خواهد کند.

مردم مرا بر شما حقی است، و شما را بر من حقی. بر من است که خیر خواهی از شما دریغ ندارم، و حقی را که از بیت المال دارید بگزارم، شما را تعلیم دهم تا نادان نمانید، و آداب آموزم تا بدانید. اما حق من بر شما این است که به بیعت وفا کنید و در نهان و آشکارا حق خیرخواهی ادا کنید. چون شما را بخوانم بیایید، و چون فرمان دهم بپذیرید، و از عهده برآیید.

خطبه 35-بعد از حکمیت

بعد از گماردن داوران سپاس خدای راست، هر چند روزگار کاری دشوار پیش آورده، و حادثه ای بزرگ پدید کرده. گواهی می دهم که خدا یکی است، انبازی ندارد و با او شریکی نیست، و محمد بنده او و فرستاده اوست. درود بر او و آل او باد. اما بعد، نافرمانی خیرخواه مهربان، دانای کاردان، دریغ خوردن آرد، و پشیمانی به دنبال دارد. درباره این داوری رای خویش را گفتم، و آن چه درون دل داشتم از شما ننهفتم، (رای راست آن بود اگر می پذیرفتید). اما مخالف وار، سر باز زدید و نافرمانی پیش گرفتید، جفا ورزیدید و به راه عصیان رفتید، تاآن که نصیحتگو درباره خود بدگمان شد، و (حلوا رنج دهان)، و داستان من و شما چنان که: نصیحت همه عالم چو باد در قفس است به گوش مردم نادان چو آب در غربال

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی