ترجمه خطبه های 36 - 40 نهج البلاغه ( شهیدی )
- دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۷:۳۸ ب.ظ
خطبه 36-در بیم دادن نهروانیان
در ترساندن خارجیان نهروان شما را از آن می ترسانم که کشته در کرانه این رود افتاده باشید، و در پست و بلندیهای این مغاک افکنده. نه برهانی روشن از پروردگار داشته باشید، و نه حجتی آشکار، آواره خانه و دیار، و به دام قضا گرفتار. شما را از کارحکمیت بازداشتم، و سر باز زدید. با من درافتادید و مخالفت ورزیدید. چندان که رای خود را در کار هوای شما کردم. شما ای سبکسران، ای بیخردان نادان، ای ناکسان! من نه بلایی برای شما آوردم و نه زیانی برایتان خواستم.
خطبه 37-ذکر فضائل خود
و از گفتار آن حضرت است که خطبه گونه ای است هنگامی که همه سستی ورزیدند، به کار پرداختم، و آن گاه که همه نهان شدند، خود را آشکار ساختم، و چون همه در گفتار درماندند، به گشادگی سخن گفتم، و گاهی که همه ایستادند، به نور خدا در راه تاختم. آوایم فروتر از همگان، و رتبتم برتر از این و آن. در راه فضیلت عنان گشاده راندم، و مرکب مسابقت را از همه پیشتر جهاندم. همانند کوهی ایستاده بودم که تندرش نتواند جنباند، و گردباد نتواندش لرزاند. نه کسی را بر من جای خرده ای بود، و نه گوینده را مجال طعنه ای. خوار نزد من گرانمقدار تا هنگامی که حق او را بدو برگردانم، و نیرومند خوار تا آن گاه که حق را از او بازستانم. قضای الهی را پذیرفته ایم و فرمان او را گردن نهاده. پندارید که من بر رسول خدا (ص) دروغ می بندم. به خدا، من نخست کس بودم که بدو ایمان آوردم. و نخست کس نباشم که بر او دروغ بندم در کار خود نگریستم، دیدم پیش از بیعت، پیمان طاعت بر عهده دارم، و از من برای دیگری میثاق ستده اند که آنچه آید بپذیرم و دم برنیارم.
خطبه 38-معنی شبهه
شبهه را شبهه نامیده اند چون حق را ماند، لیکن دوستان خدا را فریفتن نتواند که یقین، چراغ رهگذر ایشان است، و رستگاری راهبر. اما دشمنان خدا را گمراهی دعوت کننده است، و کوری همراه برنده. پس نه آن که بیم مرگ دارد، از آن رهد، و نه آن که زندگانی جاودانه خواهد بدان رسد.
خطبه 39-نکوهش یاران
گرفتار کسانی شده ام که چون امر می کنم فرمان نمی برند، و چون می خوانم پاسخ نمی دهند. ای ناکسان! برای چه در انتظارید؟ و چرا برای یاری دین خدا گامی بر نمی دارید؟ دینی کو که فراهمتان دارد، غیرتی کو تا شما را به غضب آرد؟ فریاد می خواهم و یاری می جویم، نه سخنم می شنوید نه فرمانم را می برید، تا آنگاه که پایان کار پدیدار گردد و زشتی آن آشکار. نه انتقامی را با شما بتوان کشید، و نه با یاری شما به مقصود توان رسید. شما را به یاری برادرانتان خواندم، همچون شتری که از درد سینه بنالد و زخم پشت او را از رفتن باز دارد، ناله در گلو شکستید و بر جای خویش نشستید. سرانجام دسته ای نزد من آمد لرزان، ناتوان (گویی به کام مرگشان می برند و آنان نگران). (می گویم، (متذائب) از سخن امام، به معنی مضطرب است، از (تذاءبت الریح) یعنی وزش باد مضطرب گشت، و ذئب را ذئب گرگ نامیده اند چون در رفتن اضطراب دارد.)
خطبه 40-در پاسخ شعار خوارج
چون سخن خوارج را شنید که می گفتند لا حکم الا لله فرمود: سخنی است حق که بدان باطلی را خواهند. آری حکم، جز از آن خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایی را، جز خدا روا نیست، حالی که مردم را حاکمی باید نیکوکردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد، تا آن گاه که وعده حق سر رسد و مدت هر دو در رسد. در سایه حکومت او مال دیوانی را فراهم آورند و با دشمنان پیکار کنند، و راهها را ایمن سازند، و به نیروی او حق ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکو کردار روز به آسودگی به شب رساند، و از گزند تبه کار در امان ماند. (و در روایت دیگری است که چون سخن آنان را درباره حکمیت شنید فرمود:) انتظار حکم خدا را درباره شما می دارم، (و فرمود:) اما حکومتی که بر پایه کردار نیک باشد، پرهیزگار در آن کار خود کند، و در حکومتی که بر اساس تبهکاری است، بد کردار بهره خویش برد تا آن گاه که اجلش سر رسد و مرگش در رسد.
- ۹۲/۰۶/۱۱