.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

ترجمه خطبه های 156 - 160 نهج البلاغه ( شهیدی )

خطبه 156- سفارش به پرهیزکاری

سپاس خدای را، که سپاس را کلیدی کرده است، گنجینه ذکر عظمت او را، و وسیلت افزودن نعمت او را. و دلیل شناختن عطاها و شوکت او را. بندگان خدا! روزگار بر آیندگان چنان گذرد که بر گذشتگان. باز نگردد آنچه گذشت از آن، و نماند چیزی در آن جاودان. پایان کارش با آغاز آن یکسان، سختیهای آن بر یکدیگر سبقت جویان، و هر یک دیگری را پشتیبان. گویی قیامت شما را می خواند، همچنان که شترران شتربچه را راند. کسی که جز به حساب نفس خویش پردازد، خود را در تاریکیها سرگردان سازد، و به هلاکت جایها دراندازد. شیطانهای او مهارش را گرفته در سرکشی کشانند، و کردارهای زشت او را در دیده وی زیبا گردانند. پس بهشت پایان راه پیشی جویندگان است، و دوزخ منزلگاه تقصیرکاران واپس ماندگان.

بندگان خدا بدانید که پرهیزگاری خانه ای است چون دژ استوار، و ناپارسایی خانه ای بی بنیاد و خوار، نه ساکنانش را از آسیب نگاهبان است، و نه کسی که بدان پناه برد در امان است. بدانید که با پرهیزکاری توان ریشه خطاها را برید و با یقین به نهایت درجه بلند توان رسید. بندگان خدا! خدا را، خدا را، واپایید! در حق نفسی که از همه چیز نزد شما گرامیتر است و دوست داشتنی تر. همانا خدا راه حق را برای شما آشکار کرده و جاده های آن را پدیدار. پس یا بدبختیی است گریبانگیر، و یا خوشبختیی پایان ناپذیر. پس توشه گیرید در روزهای سپری شدنی برای روزهای ماندنی. توشه را به شما نشان دادند، و کوچ کردن را فرمان دادند. و به رفتنتان برانگیختند. همانا شما همچون کاروانی هستید که بر جای مانده اند، و نمی دانند کی آنان را به رفتن فرمان می دهند.

هان! با دنیا چه کند کسی که برای آخرتش آفریده اند، و با مال چه کند آن که به زودی آن مال از وی ربوده است و وبال و حساب آن بر گردن او مانده. بندگان خدا! خیری را که خدا وعده داده واگذاشتنی نیست، و شری را که از آن نهی فرموده رغبت کردنی نه. بندگان خدا! از روزی بترسید که کرده ها را روز وارسی و حساب است. روزی که پر از تشویش و اضطراب است. کودکان در آن پیر گردند- و مردم در بند کرده خود اسیر-. بندگان خدا! بدانید که از شما بر شما نگاهبانانی است، و از اندامهاتان مراقبانی، و حافظانی. که کرده های شما را به درستی در حساب می آرند، و نفسهاتان را می شمارند. نه شبی سیاه شما را از آنان می پوشاند، و نه دری استوار پنهان کردنتان تواند. فردا به امروز نزدیک است. امروز با آنچه در آن است می رود، و فردا می آید و بدان می رسد. گویی هر یک از شما در دل زمین به خانه ای که خاص اوست رسیده، و در گودالی که برای او کنده اند آرمیده. وه! که چه خانه تنهایی، و چه منزل وحشتزایی، و چه غریب از همگان جدایی، گویی بانگ- صور- برایتان دمیده است، و قیامت بر شما رسیده، و برای ختم داوری برون شده اید، و پندارهای باطل از شما دور گردیده. بهانه ها از میان برخاسته، حقیقتها برایتان آشکار شده. و سرنوشت شما را بدانجا که باید کشانیده. پس، از آنچه مایه عبرت است پند گیرید، و از گردش روزگار عبرت پذیرید، و از بیم دهندگان - پیامبران- سود برگیرید.

خطبه 157- پیامبر و قرآن

او را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند، و امتها در خواب غفلت می غنودند. رشته ها گسسته بود، و بنای استوار- دین- شکسته. پس نزد آنان آمد، کتابهای پیامبران پیشین را تصدیق کنان، و با چراغی که ره جویند بدان. آن- کتاب خدا است- قرآن، از آن بخواهید تا سخن گوید. و هرگز سخن نگوید. اما من شما را از آن خبر می دهم. بدانید که در قرآن علم آینده است، و حدیث گذشته. درد شما را درمان است، و راه سامان دادن کارتان در آن است.

از این خطبه است: پس در این هنگام خانه ای در دهستان، و خیمه ای در بیابان نیست، جز آنکه گروه ستمکار غمی در آن نشاند، و کینه ای بدان کشاند، و در آن روز عذرخواهی در آسمان و یاوری در زمین برای شما نماند. آن را که درخور این کار نبود، گزیدید، و به آبشخوری که از آن او نیست، کشیدید، و به زودی خدا از ستمکار انتقام ستاند، و آن را که درخورد اوست بدو خوراند و چشاند. از خوردنیی تلخ، چون زهر گیا، و نوشیدنیی چون صبر، تلخ و جانگزا. از درون سو ترسان، و از برون سو نشان تیغ بران، و همانا آنان بارگیهااند که نافرمانیها را می برند و ستورانند که زیر بار گناهان درند. سوگند می خورم، و سوگند می خورم که فرزندان امیه پس از من این خلافت را رها سازند، چنانکه خلط سینه را بیرون اندازند. و از آن پس، چند که شب و روز از پی هم آید مزه آن را نچشند.

خطبه 158- خوشرفتاری خود با مردم

با شما به نیکویی به سر بردم، و به قدر طاقت از هر سو نگهبانی تان کردم، و از بندهای خواری تان رهانیدم، و از حلقه های ستم جهانیدم، تا سپاسی باشد بر نیکی اندک- که از شما دیدم-، و چشم پوشی از زشتی بسیار که دیده دید و به من رسید.

خطبه 159- در بیان عظمت پروردگار

فرمان او قضای حتم است، و از روی حکمت، و خشنودی او امان است و موحب رحمت. از روی علم، حکم فرماید، و از در حلم ببخشاید. خدایا! سپاس تو راست بر آنچه می گیری، و عطا فرمایی، و بهبودی می بخشی، و مبتلا فرمایی. سپاسی که تو را پسندیده تر است و محبوبتر و فاضلتر. سپاسی که پر کند آنچه را آفریده ای، و بدان حد رسد که اراده فرموده ای. سپاسی که از تو پوشیده نماند، و به تو رسیدن تواند. سپاسی که شمارش آن نبرد و افزایش آن سپری نشود، که ما نمی دانیم حقیقت بزرگی ات را، جز که می دانیم تو زنده ای و به خود بر پا. و خواب سبک یا گران فرانگیرد تو را. هیچ اندیشه ای به تو نرسد، و هیچ دیده ای تو را دیدن نتواند. دیده ها را تو بینی، و عمرها را تو شمار کردن توانی. - و نافرمانان را- بگیری به گامها و موی پیشانی. چیست آنچه از آفرینش تو می بینیم و از قدرتت شگفتی می نماییم، و بدان بزرگی قدرتت رامی ستاییم! حالی که آنچه از آن بر ما پوشیده گردیده، و دیده های ما آن را ندیده، و خردهای ما بدان نرسیده، و پرده های غیب میان ما و آن گستریده، بزرگتر است. پس کسی که دل خود را تهی سازد، و اندیشه اش را بکار اندازد، تا بداند چگونه عرشت را بر پا داشته ای و چسان تخم خلقت را کاشته ای، و چسان آسمانهایت را در هوا آویخته ای، و زمینت را بر موج آب گسترده ای، نگاهش خیره باز گردد، و خردش سرگردان، شنوایی اش آشفته شود و اندیشه اش حیران.

از این خطبه است: به گمان خود دعوی دارد که به خدا امیدوار است. به خدای بزرگ، که دروغ گوید،- پس- چرا امیدواری او در کردارش ناپدیدار است؟ هر که امیدوار است، امید او در کردارش آشکار است، جز امید به خدا که ناخالص است- و شناختن آن دشوار است-، و هر ترس جز ترس از خدا محقق است- و شناختن آن آسان-، جز ترس از خدا که نیازمند است به برهان- و باید دیده شود در کردار و بیان-. در کارهای بزرگ به خدا امید بسته است، و در کارهای خرد به بندگان. پس حق بنده را ادامی کند، و حق خدا را نه چنان. چه شده که باید در حق خدا کوتاهی شود، و کمتر از حق بندگان رعایت گردد! آیامی ترسی دروغگو باشی در امیدی که بدو داری؟ یا او را درخور امید بستن نپنداری! نیز اگر او از یکی از بندگان خدا بیم دارد، حق او را چنان گزارد که حق پروردگار خود را به جا نیارد. پس ترس خود را از بندگان خدا آماده و نقد ساخته، و ترس از آفریدگار را به عهده وعده بی پرداخت انداخته. همچنین است کسی که دنیا در دیده اش کلان نماید، و ارزش و اعتبار آن در دل وی فراوان نماید، آن را بر خدا مقدم سازد و جز آن به چیزی نپردازد، و بنده او شود- و دل ببازد-.

برای تو بسنده است رسول خدا (ص) را مقتدا گردانی، و راهنمای شناخت بدی، و عیبهای دنیا، و خوارمایگی و زشتیهای فراوانش بدانی، که چگونه دنیا از هر سو بر او درنوردیده شد، و برای دیگری گستریده، از نوش آن نخورد، و از زیورهاش بهره نبرد، و اگر خواهی دومین را موسی (ص) مثل آرم که گفت: پروردگارا من به چیزی که برایم فرستی نیازمندم، به خدا، که از او نخواست جز نانی که آن را بخورد که موسی (ع) از سبزی زمین می خورد، چندان که به خاطر لاغری تن و تکیدگی گوشت بدن رنگ آن سبزی از پوست تنک شکم او نمایان بود، و اگر خواهی سومین را داود (ع) گویم، خداوند مزامیر- و زبور-، و خواننده بهشتیان، که به دست خود از برگ خرما زنبیلها می بافت، و مجلسیان خویش رامی گفت: کدام یک از شما در فروختن آن، مرا یاری می کند؟ و از بهای آن زنبیل گرده ای نان جوین می خورد، و اگر خواهی از عیسی بن مریم (ع) گویم، که سنگ را بالین می کرد، و جامه درشت به تن داشت، و خوراک ناگوار می خورد. و نانخورش او گرسنگی بود، و چراغش در شب ماه، و در زمستان مشرق و مغرب زمین او را سایبان بود و جای پناه، و میوه و ریحان او آنچه زمین برای چهار پایان رویاند از گیاه. زنی نداشت تا او را فریفته خود سازد، فرزندی نداشت تا غم وی را خورد، و نه مالی که او را مشغول کند، و نه طمعی که او را به خواری دراندازد. مرکب او دو پایش بود و خدمتگزار وی دستهایش.

پس به پیامبر پاکیزه و پاک (ص) خود اقتدا کن، که در- رفتار- او خصلتی است آن را که زدودن اندوه خواهد، و مایه شکیبایی است برای کسی که شکیبایی طلبد، و دوست داشته ترین بندگان نزد خدا کسی است که رفتار پیامبر را سرمشق خود کند، و به دنبال او رود. از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست چندان که گوشه چشم بدان افکند. تهی گاه او از همه مردم دنیا لاغرتر بود، و شکم او از همه خالی تر. دنیا را بدو نشان دادند، آن را نپذیرفت. و- چون- دانست خدا چیزی را دشمن می دارد، آن را دشمن داشت- و ترک آن گفت-، و چیزی را که خوار شمرده آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده، آن را کوچک داشت، و اگر در ما نبود جز دوستی آنچه خدا و رسول، آن را دشمن می دارد، و بزرگ دیدن آنچه خدا و رسول، آن را خرد می شمارد، برای نشان دادن مخالفت ما با خدا کافی بود و سرپیچی ما را از فرمانهای او آشکارامی نمود. او که درود خدا بر وی باد، روی زمین می خورد، و چون بندگان می نشست، و به دست خود پای افزار خویش را پینه می بست، و جامه خود را خود وصله می نمود، و بر خر بی پالان سوار می شد، و دیگری را بر ترک خود سوار می فرمود، پرده ای بر در خانه او آویخته بود، که تصویرهایی داشت، یکی از زنان خویش را گفت: این پرده را از من پنهان کن، که هر گاه بدان می نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می آورم. پس به دل خود از دنیا روی گرداند، و یاد آن را در خاطر خود میراند، و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمی دانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از خود برون کرد، و دل از آن برداشت، و دیده از آن برگاشت. آری چنین است، کسی که چیزی را دشمن داشت، خوش ندارد بدان بنگرد یا نام آن نزد وی بر زبان رود، و در زندگانی رسول خدا (ص) برای تو نشانه هایی است که تو را به زشتیها و عیبهای دنیا راهنماست چه او با نزدیکان خویش گرسنه به سر می برد، و با منزلتی بزرگ که داشت زینتهای دنیا از دیده او دور ماند - و آن را خوار شمرد-.

پس نگرنده با خرد خویش بنگرد که: آیا خدا، محمد (ص) را به داشتن چنین صفتها اکرام فرمود، یا او را خوار نمود؟ اگر بگوید: او را خوار کرد،- به خدای- بزرگ دروغ گفته است و بهتانی بزرگ آورده است، و اگر بگوید: خدا او را اکرام کرد، پس بداند خدا کسی را خوار شمرد که دنیا را برای وی گسترید، و آن را از کسی که نزدیکتر از همه بدوست، درنوردید. پس آن که خواهد، باید پیامبر خدا را پیروی کند و بر پی او رود، و پای بر جای پای او نهد، وگرنه از تباهی ایمن نبود، که همانا خدا محمد (ص) را نشانه ای ساخت برای قیامت، و مژده دهنده به بهشت و ترساننده از عقوبت. از دنیا برون رفت و از نعمت آن سیر نخورد، به آخرت درشد، و گناهی با خود نبرد، سنگی بر سنگی ننهاد تا جهان را ترک گفت، و دعوت پروردگارش را پذیرفت. پس چه بزرگ است منتی که خدا بر ما نهاده، و چنین نعمتی به ما داده. پیشروی که باید او را پیروی کنیم، و پیشوایی که پا بر جای پای او نهیم. به خدا که این جامه پشمین خود را چندان پینه کردم که از پینه کننده شرمساری بردم. یکی به من گفت: آن را دور نمی افکنی؟ گفتم: از من دور شو که: زر کامل عیار از بوته بی غش چهره افروزد دل صاحب نظر را سرخ، روز امتحان بینی

خطبه 160- در بیان صفات پیامبر

او را برانگیخت با نور رخشا، و برهان هویدا، و راه پیدا، و کتاب راهنما. خاندان او نیکوترین خاندان است، و او بهترین درخت آن درختستان است. شاخه های آن راست، و میوه های آن نزدیک و در دسترس همگان است. زادگاه او مکه است، و هجرت او به مدینه طیبه. در مدینه نام او بلند گردید، و دعوتش به همه جا کشید. او را فرستاد با حجتی بسنده - که قرآن است-، و موعظتی که درمان است، و دعوتی که جبران کننده زیان است. بدو حکمهای نادانسته را آشکار کرد، و بدعتها را که در آن راه یافته بود کوفت و به کنار کرد، و حکمهای گونه گون را پدیدار. پس هر که جز اسلام دینی را پیروی کند به یقین بدبخت است، و پیوند او با خدا بریده، و به سر در افتادن او سخت. پایان کارش اندوهی است دراز، و عذابی دشوار و جانگداز، و بر خدا توکل می کنم، توکلی که بازگشت به اوست، و از او راه می جویم، راهی که بهشت می رساند، و بدانجا که خواست اوست.

بندگان خدا! شما را به ترس از خدا و فرمانبرداری او سفارش می کنم، که نجات فردا در آن است، و مایه رهایی جاودان است. او ترساند و چنان که باید ترسانید، و خواهان ساخت و ترغیب را تمام گردانید. دنیا را برای شما وصف کرد که سپری شدنی است و نپاید، و از این بدان گراید. پس روی بگردانید، از آنچه شما را در آن شاد می گرداند، که اندک چیزی از آن همراه شما می ماند، نزدیکترین خانه به خشم خدای- قهار است-، و دورترین آن از خشنودی پروردگار. پس بندگان خدا! چشم بپوشید، از آن که در پی اندوهها و گرفتاریهای آن بکوشید، چه بی گمان دانید که از شما جدا شدنی است و پی در پی دگرگون شدنی. پس، از آن برحذر باشید چون خیرخواهی مهربان، و کوشنده ای که رنج برد- برای رهایی از چنگ آن-، و پند گیرید بدانچه دیدید، از آنان که پیش از شما بودند، که چگونه در خاک غنودند، اندامشان از هم گسیخت، دیده ها و گوشهاشان فرو ریخت، شرف و عزتشان رخت بربست، شادمانی و تن آسانی شان از هم گسست. نزدیکی فرزندان به از دست دادن آنان کشید، و همنشینی همسران به جدا شدن از ایشان انجامید. نه به هم می نازند، و نه فرزندانی می آورند، و نه یکدیگر را دیدار می کنند، و نه در کنار هم به سر می برند. پس بندگان خدا! بپرهیزید، پرهیز کسی که بر نفس خود چیره است، و شهوت خویش را بازدارنده، و به خرد خود نگرنده، که کار پیداست و نشانه بر پاست، و راه هموار و روشن و راست.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی