.:: نهج البلاغه ::.

نهج البلاغه ،گوهر بی نظیر دریای معنویت است که تحصیل و بره مندی از این گوهر موجب سعادت دنیا و آخرت می شود. ( به پایگاه تخصصی نهج البلاغه .......)
.:: نهج البلاغه ::.

جاذبه و بلنداى کلام امام على علیه‏السلام چون قرآن، دل آدمى را روشنى بخشیده و اندیشه را جهت داده و روح را فرح مى‏ نماید .( به عقیده حاج میرزا على آقا شیرازى) نهج‏ البلاغه پرتوى پرفروغ از قرآن و ترجمان آن است و تراوش روحى ملکوتى است که به حق عبدالله بود و اثرى است مفید و سازنده براى بیدار نمودن خفتگان در بستر غفلت دارویى است‏براى شفاى آنان که به بیماریهاى دل وامراض روان مبتلایند و مرهمى است‏براى افرادى که از دردهاى فردى و اجتماعى در تب و تاب هستند و... .


به این سایت رأی بدهید

۸۶ مطلب با موضوع «ترجمه نهج البلاغه :: جعفر شهیدی» ثبت شده است

نامه 36-به عقیل

به عقیل پسر ابوطالب درباره سپاهی که آن را به سر وقت بعضی از دشمنان فرستاد، نامه ای است که عقیل بدو نوشته بود. لشکری انبوه از مسلمانان را به سوی او گسیل داشتم. چون این خبر بدو رسید، گریزان دامن درچید و پشیمان بازگردید. سپاه من در راه بدو رسیدند و نزدیک پنهان شدن آفتاب لختی با یکدیگر جنگیدند. پس دیر نکشید که اندوهناک رهایی یافت، و از آن پس که در تنگنا فتاده و جز رمقی از او نمانده بود با دشواری روی بتافت. قریش را بگذار تا در گمراهی بتازند، و در جدایی خواهی این سو و آن سو دوند و در سرگردانی با سرکشی بسازند. که آنان در جنگ با من فراهم گردیدند، چنانکه پیش از من با رسول خدا (ص) جنگیدند. قریش کیفر این کار زشت را از خدا ببیند که رشته پیوند مرا پاره نمود و حکومتی را که از آن فرزند مادرم بود از من ربود، و رای مرا درباره پیکار پرسیدی، من چنان می بینم که باید با آنان که پیمان را شکستند و

نامه 31-به حضرت مجتبی

و از سفارش اوست به حسن بن علی علیهماالسلام که آن را هنگام بازگشت از صفین، در حاضرین نوشته است از پدری که در آستانه فناست. چیرگی زمان را پذیراست، زندگی را پشت سر نهاده، به گردش روزگار گردن داده، نکوهنده این جهان است. و آرمنده سرای مردگان، و فردا کوچنده از آن. به فرزندی که آرزومند چیزی است که به دست نیاید، رونده راهی است که به جهان نیستی درآید. فرزندی که بیماریها را نشانه است و در گرو گذشت زمانه. تیر مصیبتها بدو پران است، و خود دنیا را بنده گوش به فرمان. سوداگر فریب است و فنا را وامدار، و بندی مردن و هم سوگند اندوه های- جان آزار-، و غمها را همنشین است و آسیبها را نشان، و به خاک افکنده شهوتهاست، و جانشین مردگان.

اما بعد، آنچه آشکار از پشت کردن دنیا بر خود دیدم و از سرکشی روزگار و روی آوردن آخرت بر خویش سنجیدم، مرا از یاد جز خویش باز می دارد، و به نگریستنم بدانچه پشت سر دارم نمی گذارد جز که من هر چند مردمان را غمخوارم، بیشتر غم خود را دارم.- این غمخواری- رای مرا بازگردانید و از پیروی خواهش نفسم بپیچانید، و حقیقت کار را برایم آشکار نمود، و مرا به کاری راست واداشت که بازیچه ای در آن نبود، و با حقیقتی - روبرو ساخت- که دروغی آن را نیالود. و تو را دیدم که پاره ای از منی، بلکه دانستم که

نامه 26-به یکی از ماموران زکات

به یکی از مامورانش، هنگامی که او را برای گرفتن زکات فرستاد او را می فرمایم که از خدا بترسد در کارهای نهانش و کرده های پنهانش، آنجا که جز خدا کسی نگرنده نیست و جز او راه برنده، و او را می فرمایم تا آشکارا طاعت خدا را نگزارد و در نهان خلاف آن را آرد، و آن کس که نهان و آشکار و کردار و گفتار او دوگونه نبود، امانت را گزارده و عبادت را خالص به جای آورده. و او را می فرمایم که- زیردستان خود را- نرنجاند و دروغگوشان نداند، و به خاطر امیر بودن روی از ایشان برنگرداند، که آنان در دین برادرانند- و یار- و در به دست آوردن حقوق- مسلمانان- مددکار. و تو را در این زکات بهری معین است و حقی معلوم و روشن و شریکانی داری درویش و ناتوان و پریش. ما حق تو را به تمام می پردازیم، پس باید حقوق آنان را تمام به آنان برسانی وگرنه روز رستاخیز دارای بیشترین خصمانی، و بدا به حال آن کس نزد خدا که خصمان او مستمند باشند و

نامه 21-باز هم به زیاد بن ابیه

بدو نیز میانه رو باش، و از زیاده روی دست بدار! و امروز، فردا را به خاطر آر و از مال نگاه دار چندان که تو را کارساز است، و زیادت را پیشاپیش فرست برای روزی که تو را بدان نیاز است. امید داری خدایت پاداش فروتنان دهد، و تو نزد او در گردن فرازان به شماری، و طمع بسته ای که ثواب صدقه دهندگان یابی، حالی که در نعمت غلتانی و آن را از بیچاره و بیوه زن دریغ می داری! آدمی پاداش یابد بدانچه کرده است و

نامه 16-به یارانش وقت جنگ

و هنگام آغاز نبرد به یاران خود می فرمود دشوار مشمارید گریزی را که پس آن بازگشتن بود یا پس نشستنی که در پی آن روی آوردن. حق شمشیرها را بگذارید و پهلوهای- دشمن- را به خاک درآرید، و بکوشید تا نیزه را هر چه کارگرتر فرو برید و ضربت را هر چه سختتر و دم فرو بندید که دم فرو بستن بد دلی را بیشتر دور کند. به خدایی که دانه را کفیده و جاندار را آفریده، اسلام را نپذیرفتند بلکه از بیم تسلیم شدند و کفر را نهفتند. چون یارانی بیابند کفر آشکار کنند - و

نامه 11-به گروهی از سپاهیان

به لشکری که آنان را به سروقت دشمن فرستاد چون به سروقت دشمن رفتید یا دشمن بر سر شما آمد، لشکرگاهتان را بر فراز بلندیها، یا دامنه کوهها، یا بین رودخانه ها قرار دهید تا شما را پناه و دشمن را مانعی بر سر راه بود، و جنگتان از یک سو یا دو سو آغاز شود، و در ستیغ کوهها و فراز پشته ها، دیده بانها بگمارید، مبادا دشمن از جایی آید که می ترسید یا جایی که از آن بیم ندارید، و بدانید که پیشروان لشکر، دیده های آنانند و دیده های پیشروان جاسوسانند. مبادا پراکنده شوید! و چون فرود می آیید، با هم فرود آیید، و چون کوچ کردید، با هم کوچ کنید، و چون شب شما را فراگرفت، نیزه ها را گرداگرد خود برپا دارید و مخوابید جز اندک، ی

ترجمه نامه های 6 - 10 نهج البلاغه ( شهیدی )

نامه 6-به معاویه

به معاویه مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند، هم بدانسان بیعت مرا پذیرفتند. پس کسی که حاضر است نتواند دیگری را خلیفه گیرد، و آن که غایب است نتواند کرده حاضران را نپذیرد. شورا از آن مهاجران است و انصار، پس اگر گرد مردی فراهم گردیدند و او را امام خود نامیدند، خشنودی خدا را خریدند. اگر کسی کار آنان را عیب گذارد یا بدعتی پدید آرد او را به جمعی که از آن برون شده بازگردانند، و اگر سر باز زد، با وی پیکار رانند که- راهی دیگر را پذیرفته- و جز به راه مسلمانان رفته، و خدا در گردن او درآرد آن را که بر خود لازم دارد. معاویه! به جانم سوگند، اگر به دیده خرد بنگری و هوا را از سر به در برای، بینی که من از دیگر مردمان از خون عثمان بیزارتر بودم، و می دانی که از آن گوشه گیری نمودم، جز آنکه مرا متهم گردانی و

ترجمه نامه های 1 - 5 نهج البلاغه ( شهیدی )

نامه 1-به مردم کوفه

به مردم کوفه، هنگامی که از مدینه به بصره می رفت از بنده خدا، علی امیرمومنان، به مردم کوفه که در میان انصار پایه ای ارجمند دارند، و در عرب مقامی بلند! من شما را از کار عثمان آگاه می کنم، چنانکه شنیدن آن همچون دیدن بود: مردم بر عثمان خرده گرفتند. من یکی از مهاجران بودم بیشتر خشنودی وی را می خواستم و کمتر سرزنشش می نمودم، و طلحه و زبیر آسانترین کارشان آن بود که بر او بتازند، و برنجانندش و ناتوانش سازند. عایشه نیز سر بر آورد و خشمی را که از او داشت، آشکار کرد و مردمی فرصت یافتند و کار او را ساختند. پس مردم با من بیعت کردند، نه نادلخواه و نه از روی اجبار بلکه فرمانبردار و به اختیار. و بدانید که مدینه مردمش را از خود راند، و مردم آن در شهر نماند. دیگ آشوب جوشان گشت، و فتنه برپای و خروشان. پس به سوی امیر خود شتابان بپویید و

خطبه 236-در حوادث بعد از هجرت

که آنچه را پس از هجرت رسول (ص) رخ داد، تا هنگامی که خود در مدینه بدو رسید در آن آورده. در پی رسول خدا (ص) افتادم، و پا بر جای پای او نهادم، و هر جا خبر او پرسیدم تا به عرج رسیدم (در گفتاری طولانی آمده است.) (گفته آن حضرت فاطاه ذکره از گفته هایی است در نهایت اعجاز و فصاحت، و قصد او این است که از هنگام بیرون شدنم از مکه تا به عرج، خبرهای او را به من می دادند، و

خطبه 231- ایمان

برخی ایمان در دلها برقرار است، و برخی دیگر میان دلها و سینه ها عاریت و ناپایدار. تا روزگار سرآید- و مرگ درآید-. پس اگر از کسی بیزارید، او را واگذارید تا مرگ بر سر او آید، آنگاه از او بیزار بودن یا نبودن شاید. هجرت همچنان است که بود- و پیوسته هجرت باید نمود- مادام که خدا خواهد مردم زمین را پایدار دارد، از آن که پنهانی گزیند و یا خود را آشکار دارد. نام مهاجر بر کسی ننهند، جز که حجت روی زمین را بشناسد. پس آن که او را شناخت و پذیرفت مهاجر است، و آن را که خبر وی بدو رسید، و به گوش دل شنفت، مستضعف نتوان گفت. - دانستن- کار ما- چنانکه باید و شناختن چنانکه شاید- کاری است سخت، و تحمل آن دشوار، کسی آن را برنتابد جز مرد دیندار، که خدا او را آزموده و ایمانش در دل بوده. و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه های امانتدار، و خردهای بردبار. مردم! از من بپرسید پیش از آنکه مرا نیابید، که من راههای آسمان را بهتر از راههای زمین می دانم، پیش از آنکه فتنه ای- پدید شود- که همچون شتر بی صاحب گام بردارد، و مهار خود پایمال کند و

خطبه 226- غسل و کفن کردن رسول خدا

(هنگامی که رسول خدا (ص) را می شست و کفن می کرد، گفت:) پدر و مادرم فدایت باد، با مرگ تو رشته ای برید که در مرگ جز تو- کس چنان ندید- پایان یافتن دعوت پیامبران و بریدن خبرهای آسمان، چنانکه- مرگت- دیگر مصیبت زدگان را به شکیبایی واداشت و همگان را در سوکی یکسان گذاشت، و اگر نه این است که به شکیبایی امر فرمودی، و از بیتابی نهی نمودی، اشک دیده را با گریستن بر تو به پایان می رساندیم. و درد همچنان بی درمان می ماند، و رنج و اندوه، هم سوگند جان، و این زاری و بیقراری در فقدان تو اندک است، لیکن مرگ را باز نتوان گرداند، و نه کس را از آن توان رهاند. پدر و مادرم فدایت، ما را در پیشگاه پروردگارت به یاد آر و

خطبه 221- درباره تقوا

همانا ترس از خدا کلید درستی کردار است، و اندوخته قیامت را به کار، و از هر بندگی موجب رهایی، و رهایی از هر تباهی. بدان حاجت خواهنده روان است، و بدان گریزنده درامان، و خواسته ها در دسترس خواهان. پس کار کنید حالی که عمل به سوی خدا بالا می رود و توبه سود می دهد، و دعا شنیده می شود و آرامش برقرار است، و خامه ها به کار. و در کارها پیشدستی کنید در عمری که واپس رونده است، و بیماریی- که از کار- بازدارنده است، یا مرگی که رباینده است، که مرگ به هم زننده لذتها و شادمانی شماست، و تیره کننده خواهشهای نفسانی، و دور کننده از مقصدهای- این جهانی- دیدار کننده ای است که او را نپذیرند، همتایی است که شکست نخوردنی کینه توزی است که پی او را نگیرند. حلقه های ریسمانهایش را بر شما انداخته است، و سختیهایش فراتان گرفته، و پیکانهاش را به سوی تان روانه ساخته. قهرش سترگ است و دشمنی اش در پی هم، و خطا در آسیبش کم. زودا که ابرهای تیره مرگ بر شما سایه افکند و دردهایش را هر دم سختتر کند و تاریکهیهای مرحله جان کندن، و از خود بیخود شدن و بیهوش بودن. و رنج گرفته شدن جان، و پرده های تاریک مرگ یکدیگر را پوشان، و

خطبه 216- نیایش به خدا

و دعایی از آن حضرت است خدایا! به توانگری آبرویم را نگاه دار، و به تنگدستی حرمتم را ضایع مگذار، تا روزی خواهم از بندگان روزی خوارت، و مهربانی جویم از آفریدگان بد کردارت. و به ستودن کسی مبتلا شوم که به من عطایی ارزانی داشته، و به نکوهیدن آن کس فریفته گردم که بخشش خود را از من بازداشته و گذشته از این - گفتار- در بخشیدن و بازداشتن تو بر همه چیز توانایی و

خطبه 211- در ترغیب یارانش به جهاد

که در آن یاران خود را برای جهاد برمی انگیزاند و خدا گزاردن سپاس خود را در گردن شما نهاده است، و کار- حکومت- خویش را - در دستتان- گذارده، و در مسابقت جایی محدود فرصتتان داده تا برای پیش افتادن- برخیزید- و با یکدیگر بستیزید. پس میان را استوار ببندید، و زیادت دامن را برای کار در چینید، که نتوان هم- نقش مهتری- بر صفحه اندیشه بست، و هم بر خوان مهمانی- آسوده- نشست. چه بسیار خواب- شبانگاه- که تصمیمهای روز را در هم شکست و- گرد- تاریک - فراموشی- که بر آیینه همتها نشست. (و درود و سلام بسیار بر سید ما محمد (ص) ، پیامبری که ناخوانا بود و نانویسا، و بر خاندان او که چراغهای شبهای تارند و

خطبه 206-نیایش

و از دعای آن حضرت است که فراوان می خواند سپاس خدایی را سزاوار، که به بامدادم درآورد، نه مرده و نه بیمار و نه رگهایم به بیماری دچار، و نه به کیفر بدترین کردارم گرفتار. نه بی فرزند و تبار، و نه از دین برگشته و نه منکر پروردگار. نه از ایمانم نگران، و نه خردم آشفته و سرگردان، و نه در عذابی هستم که امتهای پیش از من گرفتار بودند بدان. بامداد کردم حالی که بنده ای هستم بی اختیار، بر نفس خود ستمکار. تو راست که بر من حجت آری و مرا چه جای عذر - در خطاکاری-. نتوانم گرفتن جز آنچه تو عطا فرمایی، و نه از گزندی خود را واپایم جز که تو مرا واپایی. خدایا به تو پناه می برم از آن که در سایه بی نیازی ات نادار مانم، یا در روشنی هدایتت به گمراهی دچار، یا در پناه قدرتت به ستمی گرفتار، یا کار به به دست تو باشد و